Dictiornary-Farsi | maximum gain | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 203 (2 milliseconds)

English	Persian
maximum gain	تقویت حداکثر


Search result with all words

maximum in power gain	تقویت قدرت حداکثر
maximum power gain	تقویت توان حداکثر
Other Matches

to gain over	ربودن
gain over	با خود همراهی کردن
to gain a over	پیشدستی کردن بر
gain	افزایش یا بزرگتر شدن . مقدار تغییرات سیگنال که در مدار حرکت میکند به صورت نرخ خروجی به ورودی
gain	بدست آوردن
gain	دستیابی داشتن به یک فایل
gain	بهره برداری
gain	تقویت
gain over	ربودن
to gain over	باخودهم رای کردن
to gain over	سوی خودکشیدن
to gain on	کم کم پیش رفتن سوی خردخردفراگرفتن
gain	به دست آوردن
to gain on	نزدیک شدن به
It is a gain .	اینهم خودش غنیمت است
gain on	نزدیک شدن به
gain over	سوی خود کشیدن
to gain a over	برتری یاتفوق جستن بر
to gain a over	پیش افتادن از
gain	حصول تحصیل منفعت کردن
gain	کسب کردن باز یافتن
gain	پیدا کردن
gain	فایده بردن
gain	سود
gain	منفعت
gain	نفع
gain	بهره تقویت
gain	حصول
gain	سود بردن
gain	صرفه استفاده
gain	بدست اوردن
gain	نائل شدن پیشرفتن
gain	بهبودی یافتن رسیدن
gain	زیاد شدن
gain	جلوبردن توپ
gain	افزوده
gain	سود بردن بهره
gain	بهره
gain	افزایش
transducer gain	بهره دگرسازی
voltage gain	بهره ولتاژ
To gain an advantage.	کسب امتیاز کردن
You are going to gain weight. if you let yourself go.	اگر جلوی خودت را نگیری چاق می شوی
gain ground <idiom>	به جلو رفتن
gain time	اغتنام وقت
gain time	اغتنام وقت کردن
no pain no gain <proverb>	نابرده رنج گنج میسر نمی شود
No gain without pain. <proverb>	بدون رنج چیزى بدست نمى آورى .
laser gain	بهره لیزر
lateral gain	پوشش جانبی زمین درعکاسی هوایی
to gain time	به بهانه گذراندن
loss and gain	زیان و سود
loss and gain	ضرر و منفعت
light gain	تقویت نور
to gain time	دست بدست کردن
to gain a victory	فاتح شدن
to gain a victory	فیروزشدن ففرکردن
to gain a victory	پیروزشدن
to gain ground upon	نزدیک
to gain a ccess	تقرب جستن
to gain a ccess	باریافتن
primary gain	بهره اصلی بیماری
paranosic gain	بهره اصلی بیماری
to gain a victory over	پیروزشدن بر
to gain a victory over	ففریافتن بر غلبه کردن بر
to gain the day	پیروزشدن
to gain in nealth	شفایافتن
to gain in nealth	بهبودی یافتن
to gain hearts	جلب قلوب کردن
to gain ground upon	شدن به
to gain ground	پیشرفت کردن
to gain any ones ear	نمودن
to gain any ones ear	کسیرا اماده شنیدن حرفی
to gain ground	تجاوزکردن تعدی کردن
antenna gain	بهره انتن
gain ground	پیشروی کردن
gain a victory	پیروز شدن
secondary gain	بهره ثانوی بیماری
epinosic gain	بهره ثانوی بیماری
energy gain	بازده انرژی
directive gain	تقویت انتن
gain the ear <idiom>	رگ خواب کسی را به دست آوردن
gain control	کنترلصدا
capital gain	منافع حاصل از فروش یاتعویض اقلام دارایی به قیمتی بیش از ارزش دفتری اضافه ارزش سرمایه سرمایه باز یافته
gain ground	ضربه با پا به امید بل گرفتن ان نزدیک دروازه حریف پیشروی شمشیرباز بسوی حریف
gain score	نمره افزوده
gain or loss	سود یا زیان
gain ground	خاک دشمن راتصرف کردن تجاوز و تعدی کردن
gain time	دفع الوقت کردن
gain opportunity	فرصت را مغتنم شمردن
gain opportunity	اغتنام وقت کردن
gain opportunity	اغتنام فرصت کردن
to gain the upper hand	پیش بردن
to gain the upper hand	غالب شدن
to gain the upper hand	غلبه یافتن
automatic gain control	کنترل بازده بطور خودکار
closed loop gain	بهره تقویت درطبقه بسته
automatic gain control	نافم خودکار فزونسازی
open loop gain	بهره تقویت در حلقه باز
capital gain tax	مالیات بر سود سرمایه
to gain the upper hand	تفوق جستن
maximum value	مقدار حداکثر
maximum	حداکثر
maximum	بیشینه
maximum	بالاترین ماکسیمم
maximum	منتهی درجه بزرگترین
maximum	بیشترین
maximum value	جریان بیشینه
maximum value	مقدار بهره برداری
maximum	بزرگترین وبالاترین رقم
maximum	بیشین
maximum	بزرگترین عددی استفاده میشود یا مجاز است
maximum	بزرگترین عدد کاربران که سیستم در هر لحظه می پذیر
maximum	بزرگترین حجم داده که هر لحظه ارسال میشود
maximum	بیشترین حجم داده که قابل ذخیره سازی است
maximum	ماکزیمم
maximum	بالاترین مقدار ماکسیمم
gated automatic gain control	تنظیم بهره با کلید خودکار
keyed automatic gain control	تنظیم بهره با کلید خودکار
high frequency current gain	تقویت جریان فرکانس بالا
low frequency current gain	تقویت جریان فرکانس پایین
low level current gain	تقویت جریان در سطح پایین
maximum slope	بیشترین شیب
maximum scale value	مقدار درجه بندی حداکثر
maximum ratings	مقدار نامی حداکثر
maximum ratings	مقدار حداکثر
maximum range	بردنهایی اسلحه
maximum range	حداکثر برد جنگ افزار
maximum profit	حداکثر سود
maximum price	حداکثر بها
maximum price	بیشینه بها
maximum slope	حداکثر شیب
maximum speed	حداکثر سرعت
maximum wavelength	طول موج حداکثر
to have a maximum limit [of something]	[به] حداکثر [چیزی یا مقداری] اعتبار داشتن [اقتصاد]
relative maximum	ماکزیمم نسبی
relative maximum	حداکثر نسبی
maximum thermometer	گرماسنج حداکثر
maximum temperature	دمای ماکزیمم
maximum temperature	درجه حرارت حداکثر
maximum take off weight	حداکثر وزن برخاستن
maximum stock	حداکثر موجودی انبار
maximum work	کار حداکثر
maximum performance	کارایی حداکثر
maximum energy	انرژی حداکثر
maximum demand	بار حداکثر
maximum demand	بار پیک
maximum demand	پیک بار
maximum liklihood	درست نمایی بیشینه
maximum demand	تقاضای بیشینه
maximum deviation	انحراف حداکثر
maximum load	بار حداکثر
maximum deflection	انحراف حداکثر
maximum load	بار گذاری حداکثر
maximum duration	زمان حداکثر
maximum density	حداکثر تراکم
maximum gradeability	حداکثر شیب قابل عبور به وسیله خودرو
maximum flexibility	خمش پذیری حداکثر
maximum flood	طغیان بیشینه
maximum flood	سیل بیشینه
maximum energy	انرژی بیشینه
maximum efficiency	راندمان بیشینه
maximum efficiency	راندمان حداکثر
maximum efficiency	حداکثر کارائی
maximum frequency	فرکانس حداکثر
maximum detector	اشکارساز حداکثر
maximum current	جریان حداکثر
maximum current	جریان پیک
maximum moment	حداکثر لنگر
maximum ordinate	حداکثر ارتفاع سهمی گلوله ارتفاع نقطه اوج مسیر گلوله
maximum amplitude	دامنه حداکثر
maximum output	خروجی حداکثر
intensity maximum	پیشینه نور ماکسیمم نور
intensity maximum	حداکثر شدت
global maximum	حداکثر مطلق
maximum performance	عملکرد حداکثر
maximum of intensity	حداکثر شدت
maximum natality	بیشینه زادو ولد
maximum capacity	فرفیت حداکثر
maximum available powere	توان حداکثر
maximum natality	حداکثر زاد و ولد
maximum moment	لنگر بیشینه
maximum current rating	جریان نامی حداکثر
design maximum weight	حداکثر وزن محاسبه شدهای برای اعمال تنش به ساختمان هواپیما
maximum current relay	رله جریان زیاد
actual maximum flowline	ماکزیمم خط ابدهی حقیقی
maximum security prison	زندان فوق امنیتی
maximum control current	جریان کنترل حداکثر
maximum allowable concentration	حداکثر غلظت مجاز
maximum direction finding	جهت یابی حداکثر
maximum circuit breaker	کلید جریان زیاد
maximum demand pointer	عقربه مصرف حداکثر
maximum demand meter	تقاضاسنج
maximum demand indicator	کنتور بار پیک
maximum and minimum thermometer	گرماسنج حداقل و حداکثر
maximum asymmetric three phase	current short-circuit جریان اتصال کوتاه ضربهای سه فازه
maximum demand meter	حداکثر مقدار سنج
maximum flood discharge	بده بیشینه طغیان
maximum surface temperature	درجه حرارت سطحی حداکثر
maximum load rating	قابلیت بارگیری نامی حداکثر