English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
maximum input frequency فرکانس ورودی حداکثر
Other Matches
maximum frequency فرکانس حداکثر
maximum modulating frequency فرکانس حداکثر مدولاسیون
input frequency فرکانس اولیه
input frequency فرکانس ورودی
maximum بیشترین حجم داده که قابل ذخیره سازی است
maximum ماکزیمم
maximum بزرگترین حجم داده که هر لحظه ارسال میشود
maximum بزرگترین عدد کاربران که سیستم در هر لحظه می پذیر
maximum بزرگترین عددی استفاده میشود یا مجاز است
maximum value مقدار بهره برداری
maximum value مقدار حداکثر
maximum value جریان بیشینه
maximum بالاترین مقدار ماکسیمم
maximum بزرگترین وبالاترین رقم
maximum بیشینه
maximum بالاترین ماکسیمم
maximum منتهی درجه بزرگترین
maximum حداکثر
maximum بیشترین
maximum بیشین
maximum gradeability حداکثر شیب قابل عبور به وسیله خودرو
maximum gain تقویت حداکثر
maximum flood سیل بیشینه
maximum flood طغیان بیشینه
maximum flexibility خمش پذیری حداکثر
maximum energy انرژی حداکثر
maximum liklihood درست نمایی بیشینه
maximum load بار حداکثر
maximum load بار گذاری حداکثر
maximum performance عملکرد حداکثر
maximum output خروجی حداکثر
maximum ordinate حداکثر ارتفاع سهمی گلوله ارتفاع نقطه اوج مسیر گلوله
maximum of intensity حداکثر شدت
maximum natality بیشینه زادو ولد
maximum natality حداکثر زاد و ولد
maximum moment لنگر بیشینه
maximum moment حداکثر لنگر
maximum energy انرژی بیشینه
maximum efficiency راندمان بیشینه
maximum current جریان حداکثر
maximum current جریان پیک
maximum capacity فرفیت حداکثر
maximum available powere توان حداکثر
maximum wavelength طول موج حداکثر
maximum amplitude دامنه حداکثر
intensity maximum پیشینه نور ماکسیمم نور
intensity maximum حداکثر شدت
maximum deflection انحراف حداکثر
maximum deviation انحراف حداکثر
maximum demand تقاضای بیشینه
maximum efficiency راندمان حداکثر
maximum efficiency حداکثر کارائی
maximum duration زمان حداکثر
maximum detector اشکارساز حداکثر
maximum density حداکثر تراکم
maximum demand بار حداکثر
maximum demand بار پیک
maximum demand پیک بار
global maximum حداکثر مطلق
maximum performance کارایی حداکثر
maximum thermometer گرماسنج حداکثر
maximum temperature دمای ماکزیمم
maximum profit حداکثر سود
maximum temperature درجه حرارت حداکثر
maximum take off weight حداکثر وزن برخاستن
maximum stock حداکثر موجودی انبار
maximum range حداکثر برد جنگ افزار
maximum range بردنهایی اسلحه
maximum scale value مقدار درجه بندی حداکثر
maximum ratings مقدار حداکثر
maximum speed حداکثر سرعت
maximum ratings مقدار نامی حداکثر
maximum slope حداکثر شیب
maximum slope بیشترین شیب
maximum work کار حداکثر
relative maximum ماکزیمم نسبی
maximum price حداکثر بها
maximum price بیشینه بها
relative maximum حداکثر نسبی
to have a maximum limit [of something] [به] حداکثر [چیزی یا مقداری] اعتبار داشتن [اقتصاد]
maximum demand meter تقاضاسنج
maximum demand pointer عقربه مصرف حداکثر
maximum allowable concentration حداکثر غلظت مجاز
maximum sound pressure فشار صوت حداکثر
maximum direction finding جهت یابی حداکثر
maximum security prison زندان فوق امنیتی
design maximum weight حداکثر وزن محاسبه شدهای برای اعمال تنش به ساختمان هواپیما
maximum undistorted output بیشینه صدای غیر مغشوش
maximum demand indicator کنتور بار پیک
maximum water level بیشینه تراز
maximum current relay رله جریان زیاد
maximum control current جریان کنترل حداکثر
maximum circuit breaker کلید جریان زیاد
maximum water level تراز بیشینه طرح شده مخزن
maximum surface temperature درجه حرارت سطحی حداکثر
maximum water level ترازطبیعی مخزن
maximum asymmetric three phase current short-circuit جریان اتصال کوتاه ضربهای سه فازه
maximum current rating جریان نامی حداکثر
maximum scattering angle زاویه پراکندگی حداکثر
actual maximum flowline ماکزیمم خط ابدهی حقیقی
maximum output voltage ولتاژ خروجی حداکثر
maximum probility detection تعیین احتمال حداکثر
maximum liklihood method روش حداکثر احتمال
maximum limited stress تنش حداکثر
maximum load rating قابلیت بارگیری نامی حداکثر
maximum powerpoint voltage ولتاژ در نقطه توان حداکثر
maximum light transmission انتقال نور حداکثر
maximum power operation کار با توان حداکثر
maximum power gain تقویت توان حداکثر
maximum power demand مصرف حداکثر
maximum permissible voltage ولتاژ مجاز حداکثر
maximum operating voltage ولتاژ کار حداکثر
maximum permissible load بار مجاز حداکثر
maximum likelihood method روش حداکثر درست نمایی
maximum landing weight حداکثر وزن فرود
maximum and minimum thermometer گرماسنج حداقل و حداکثر
maximum recording attachment دستگاه ضبط کننده حداکثر
maximum safe temperature درجه حرارت مجاز حداکثر
maximum flood discharge بده بیشینه طغیان
maximum flood discharge بده حداکثرطغیان
maximum r.m.s. on state current جریان رفت موثر حداکثر
maximum prr ermissible مجاز حداکثر
maximum in power gain تقویت قدرت حداکثر
maximum demand meter حداکثر مقدار سنج
maximum reverse r.m.s. voltage ولتاژ سد موثر حداکثر
maximum permissible temperature rise حداکثر مقدار افزایش درجه حرارت مجاز
to have [or bear] a maximum [minimum] load of something حداکثر [حداقل] باری را پذیرفتن
maximum power point current جریان در نقطه توان حداکثر
maximum forward r.m.s. on state current جریان رفت موثر حداکثر
maximum gate trigger current جریان احتراق حداکثر
maximum gate trigger voltage ولتاژ احتراق حداکثر
maximum current circuit breaker کلید قطع کننده جریان حداکثر
maximum junction to case thermal impedan مقاومت حرارتی حداکثر بین محلهای تماس و بدنه
input دادن ورودی
input مدار یا اتصالی که به کامپیوتر امکان دریافت داده از وسیله خارجی میدهد
input انتقال داده یا اطلاع از خارج کامپیوتر به حافظه اصلی اش
input سیگنال اولیه
input توان ورودی ورودی
input توان اولیه
input درونداد
input مصرفی
input ورودی
input سیگنالهای الکتریکی که به مدارهای مربوطه اعمال می شوند تا عملیات را انجام دهند
input عمل وارد کردن اطلاعات
input بخشی از حافظه اصلی که داده ارسالی از حافظه پشتیبان را می گیرد تا پردازش شود یا در بخشهای دیگر توزیع شود
input بلاک داده ارسالی به فضای ورودی
input کامپیوتر یا وسیلهای که کندترین بخش آن ارسال داده است
input فضای ذخیره سازی موقت داده از رسانه ورودی پیش از ارسال آن به حافظه یا پشتیبان
input ای که خلی سریع نیست به علت محدودیت نرخ ورودی از رسانه جانبی کندتر
input کامپیوتری که داده دریافت میکند
input مجموعه دستوراتی که وسیله ورودی /خروجی را کنترل میکند و داده دریافتی را به محل اصلی ذخیره سازی انتقال میدهد
input دستور زبان برنامه نویسی که منتظر ورود داده می ماند از پورت یا صفحه کلید
input سردستهای که وسیله ورودی را به کامپیوتر وصل میکند
input لیست دستورات که به صورت ورود انجام می شوند.
input وسیلهای مثل صفحه کلید یا خواننده بار کد که عملیات یا اطلاعات را به صورتی که قابل فهم برای کامپیوتر باشد تبدیل میکند و داده را به پردازنده ارسال میکند
input فضای ذخیره سازی موقت داده دریافتی با سرعت کند وسیله ورودی /خروجی . پس با سرعت بیشتر به حافظه اصلی ارسال میشود
input داده یا اطلاعی که به کامپیوتر منتقل شده است
input در رونده
input وسیله ورودی
input 1-تابع ورودی . 2-فضای ورودی
input درون گذاشت
input پول بمیان نهاده
input خرج
input نیروی مصرف شده
input توان ورودی
input درون داد
input انرژی وارده به دستگاه قدرت ورودی
input داده ها اطلاعات ورودی
input درداده
input circuit مدار ورودی لامپ الکترونی
input circuit مدار ورودی
input circuit مدار اولیه
input conductance مقدار هدایت موثر اولیه کندوکتانس ورودی
input control کنترل ورودی
input gap فاصله اولیه
input stream جریان سیر ورودی
input coordinate مختصات اولیه
input characteristic منحنی مشخصه ورودی
input card کارت ورودی
input attenuation دمفونگ اولیه
input block بلاک ورودی
input bound وسیلهای که عمل به خارج فرستادن داده ها را با نرخی سریعتر از ورود داده هاانجام بدهد
input bound کران ورودی
input capacitance فرفیت ورودی
input capacitance فرفیت اولیه
input capacitor خازن ورودی
input capacitor خازن اولیه
input coupling پیوست ورودی
instrumental input داده سودمند
input/output مدیریت و کنترل میکند
input/output بررسی
input/output وسیله هوشمند که جریان داده را بین CPU و وسایل ورودی /خروجی
input/output اتصال بین پردازنده و وسیله جانبی که امکان ارسال داده را فراهم میکند
clocked input ورودی با سنجش زمان
input/output فضای ذخیره سازی موقت برای داده که ورودی یا خروجی باشد
input/output سیگنال قضعه از رسانه جانبی یا برای بیان اینکه نیاز به یک عمل ورودی یا خروجی است
input/output مدار یا اتصالی که حاوی کانال ورودی /خروجی برای وسیله دیگر است
input/output پردازندهای که ارسال ورودی /خروجی را برای CPU انجام میدهد شامل DMA و امکانات تصحیح خطا
input/output استفاده از برچسب برای مراجعه به وسیله ورودی /خروجی خاص
input/output ارسال و دریافت داده بین کامپیوتر و رسانه جانبی و نقاط دیگر خارج سیستم
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com