Dictiornary-Farsi | maximum power point current | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (12 milliseconds)

English	Persian
maximum power point current	جریان در نقطه توان حداکثر


Other Matches

maximum current	جریان پیک
maximum current	جریان حداکثر
maximum current rating	جریان نامی حداکثر
maximum control current	جریان کنترل حداکثر
maximum current relay	رله جریان زیاد
maximum r.m.s. on state current	جریان رفت موثر حداکثر
maximum power operation	کار با توان حداکثر
maximum power gain	تقویت توان حداکثر
maximum power demand	مصرف حداکثر
maximum in power gain	تقویت قدرت حداکثر
maximum forward r.m.s. on state current	جریان رفت موثر حداکثر
maximum current circuit breaker	کلید قطع کننده جریان حداکثر
maximum gate trigger current	جریان احتراق حداکثر
power current	جریان قوی
current purchasing power	حسابداری که در ان نرخهای جاری مبنای محاسبه میباشند
current purchasing power	قدرت خرید فعلی
power of alternating current	توان جریان متناوب
beam current at a specified point	شدت اشعه الکترونی در یک نقطه
power of a point	قوت یک نقطه نسبت به یک دایره [ریاضی]
power point	اتصالبرق
grid current starting point	نقطه راه اندازی جریان شبکه
power point [British]	پریز [الکترونیک یا مهندسی برق]
the power of a point with respect to a circle	قوت یک نقطه نسبت به یک دایره [ریاضی]
hunger for power [craving for power]	میل شدید به قدرت
maximum	بالاترین مقدار ماکسیمم
maximum	ماکزیمم
maximum value	مقدار حداکثر
maximum value	مقدار بهره برداری
maximum	بزرگترین عددی استفاده میشود یا مجاز است
maximum	بزرگترین عدد کاربران که سیستم در هر لحظه می پذیر
maximum	بزرگترین حجم داده که هر لحظه ارسال میشود
maximum	بیشترین حجم داده که قابل ذخیره سازی است
maximum value	جریان بیشینه
maximum	بزرگترین وبالاترین رقم
maximum	بیشترین
maximum	بیشین
maximum	منتهی درجه بزرگترین
maximum	بالاترین ماکسیمم
maximum	بیشینه
maximum	حداکثر
maximum performance	کارایی حداکثر
maximum energy	انرژی حداکثر
relative maximum	ماکزیمم نسبی
maximum flexibility	خمش پذیری حداکثر
maximum flood	طغیان بیشینه
maximum flood	سیل بیشینه
maximum price	بیشینه بها
maximum price	حداکثر بها
maximum energy	انرژی بیشینه
maximum profit	حداکثر سود
maximum efficiency	راندمان بیشینه
maximum range	حداکثر برد جنگ افزار
maximum range	بردنهایی اسلحه
maximum ratings	مقدار حداکثر
maximum ratings	مقدار نامی حداکثر
maximum performance	عملکرد حداکثر
to have a maximum limit [of something]	[به] حداکثر [چیزی یا مقداری] اعتبار داشتن [اقتصاد]
maximum output	خروجی حداکثر
global maximum	حداکثر مطلق
intensity maximum	حداکثر شدت
intensity maximum	پیشینه نور ماکسیمم نور
maximum liklihood	درست نمایی بیشینه
maximum gain	تقویت حداکثر
maximum frequency	فرکانس حداکثر
maximum load	بار حداکثر
maximum load	بار گذاری حداکثر
maximum moment	حداکثر لنگر
maximum moment	لنگر بیشینه
maximum natality	حداکثر زاد و ولد
maximum natality	بیشینه زادو ولد
maximum of intensity	حداکثر شدت
maximum ordinate	حداکثر ارتفاع سهمی گلوله ارتفاع نقطه اوج مسیر گلوله
maximum gradeability	حداکثر شیب قابل عبور به وسیله خودرو
maximum efficiency	راندمان حداکثر
maximum speed	حداکثر سرعت
maximum thermometer	گرماسنج حداکثر
maximum amplitude	دامنه حداکثر
maximum work	کار حداکثر
maximum demand	بار حداکثر
maximum demand	بار پیک
maximum wavelength	طول موج حداکثر
maximum available powere	توان حداکثر
maximum capacity	فرفیت حداکثر
relative maximum	حداکثر نسبی
maximum deflection	انحراف حداکثر
maximum deviation	انحراف حداکثر
maximum demand	تقاضای بیشینه
maximum demand	پیک بار
maximum temperature	دمای ماکزیمم
maximum temperature	درجه حرارت حداکثر
maximum duration	زمان حداکثر
maximum scale value	مقدار درجه بندی حداکثر
maximum slope	بیشترین شیب
maximum slope	حداکثر شیب
maximum detector	اشکارساز حداکثر
maximum density	حداکثر تراکم
maximum efficiency	حداکثر کارائی
maximum stock	حداکثر موجودی انبار
maximum take off weight	حداکثر وزن برخاستن
point to point network	شبکه نقطه به نقطه
point to point line	خط نقطه به نقطه
point-to-point connection	اتصال نقطه به نقطه
maximum demand meter	تقاضاسنج
actual maximum flowline	ماکزیمم خط ابدهی حقیقی
maximum security prison	زندان فوق امنیتی
maximum direction finding	جهت یابی حداکثر
maximum allowable concentration	حداکثر غلظت مجاز
maximum demand meter	حداکثر مقدار سنج
maximum circuit breaker	کلید جریان زیاد
maximum and minimum thermometer	گرماسنج حداقل و حداکثر
maximum flood discharge	بده حداکثرطغیان
maximum asymmetric three phase	current short-circuit جریان اتصال کوتاه ضربهای سه فازه
maximum demand indicator	کنتور بار پیک
design maximum weight	حداکثر وزن محاسبه شدهای برای اعمال تنش به ساختمان هواپیما
maximum flood discharge	بده بیشینه طغیان
maximum water level	ترازطبیعی مخزن
maximum permissible load	بار مجاز حداکثر
maximum permissible voltage	ولتاژ مجاز حداکثر
maximum powerpoint voltage	ولتاژ در نقطه توان حداکثر
maximum probility detection	تعیین احتمال حداکثر
maximum prr ermissible	مجاز حداکثر
maximum recording attachment	دستگاه ضبط کننده حداکثر
maximum reverse r.m.s. voltage	ولتاژ سد موثر حداکثر
maximum safe temperature	درجه حرارت مجاز حداکثر
maximum scattering angle	زاویه پراکندگی حداکثر
maximum sound pressure	فشار صوت حداکثر
maximum demand pointer	عقربه مصرف حداکثر
maximum undistorted output	بیشینه صدای غیر مغشوش
maximum water level	بیشینه تراز
maximum water level	تراز بیشینه طرح شده مخزن
maximum output voltage	ولتاژ خروجی حداکثر
maximum liklihood method	روش حداکثر احتمال
maximum light transmission	انتقال نور حداکثر
maximum likelihood method	روش حداکثر درست نمایی
maximum landing weight	حداکثر وزن فرود
maximum operating voltage	ولتاژ کار حداکثر
maximum limited stress	تنش حداکثر
maximum load rating	قابلیت بارگیری نامی حداکثر
maximum modulating frequency	فرکانس حداکثر مدولاسیون
maximum input frequency	فرکانس ورودی حداکثر
maximum surface temperature	درجه حرارت سطحی حداکثر
maximum permissible temperature rise	حداکثر مقدار افزایش درجه حرارت مجاز
to have [or bear] a maximum [minimum] load of something	حداکثر [حداقل] باری را پذیرفتن
maximum gate trigger voltage	ولتاژ احتراق حداکثر
maximum junction to case thermal impedan	مقاومت حرارتی حداکثر بین محلهای تماس و بدنه
0.42 [zero point four two] [zero point forty-two] [forty-two hundreths]	صفر ممیز چهار دو [ریاضی]
current	در حال حاضر
current	سیلان
current	تزند
current	شایع
current	جریان الکتریکی که مقدار آن به صورت سینوس تغییر میکند
current	آدرسی که در حال حاضر استفاده میشود
current	ثبات CPU که آدرسی که در دسترس است ذخیره میکند
current	دایرکتوری از درخت دایرکتوری که در حال استفاده شدن است
current	تزن
current	کشش
current	شدت جریان
current	فعلی اخرین اطلاعات
zero current	جریان صفر
zero current	جریان نول
current	جاری و روان
current	جریان اب یا باد
current	شدت جریان برق
current	دیسک درایوی که در حال استفاده است یا انتخاب شده است
current	جریان الکتریکی با مقدار ثابت که در یک جهت جریان دارد
current	حرکت قط عات بار دار در یک هادی
down current	جریان رو به پایین
against the current <adv.>	مخالف جریان
current	جاری
current	رایج
current	مربوط به زمان حال
current	جریان
current	معاصر متداول
reactive current	جریان کور
self induced current	جریان خودالقا
counter current	جریان متقابل
secondary current	جریان خروجی
counter current	جریان مخالف دریایی جریان متضاد اب
tidal current	stream tidal: syn
electronic current	جریان الکترونی
set of a current	جهت جریان
set of a current	current a directionof : syn
exciting current	جریان تحریک
energizing current	جریان تحریک
reactive current	جریان راکتیو
sneak current	جریان موذی
critical current	شدت بحرانی
reactive current	جریان واکنشی
emission current	جریان صدوری
electronic current	جریان الکترونها
cromwell current	جریان اب کرامول
sinusoidal current	جریان سینوسی
total current	جریان کل
electron current	سیلان الکترونها
current carring	انتقال یا هدایت جریان
current cell	سل جاری
current cell	سل کنونی
current circuit	مسیر بسته جریان
generation of current	تولید جریان
two phase current	جریان دو فاز

maximum power point current

جریان در نقطه توان حداکثر