Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (9 milliseconds)
English	Persian
maximum scattering angle	زاویه پراکندگی حداکثر
Other Matches
scattering	پراکنده کردن
scattering	تفرق
scattering	پراکندگی بخش کردن
scattering	پراکندگی
rayleigh scattering	تفرق عادی تابشها
rutherford scattering	پراکندگی رادرفورد
scattering power	قدرت پراکندگی
radiation scattering	انحراف تشعشع اتمی یاالکترومغناطیسی یا حرارتی پخش امواج بصورت کروی پخش همه جانبه امواج
incoherent scattering	پراکندگی ناهمدوس
back scattering	پخش معکوس امواج رادیویی
back scattering	توزیع معکوس امواج رادیویی
radiation scattering	تفرق تابشها
coherent scattering	پراکندگی همدوس
bragg scattering	پراکندگی براگ
elastic scattering	پراکندگی کشسان
mean free for scattering	مسافت ازاد میانگین درپراکندگی مسافت پراکندگی
inelastic scattering	پراکندگی ناکشسان
light scattering	پراکندگی نور
deep scattering layer	لایههای منعکس کننده عمق دریا
scattering mean free path	مسافت ازاد میانگین درپراکندگی مسافت پراکندگی
scattering of alpha particles	پراکندگی ذرات الفا
atomic scattering factor	ضریب پراکندگی اتمی
atomic scattering factor	عامل شکل اتمی
light scattering by air molecules	پراکندگی هوا
light scattering by air molecules	پراکندگی نورتوسط مولکولهای هوا
maximum value	مقدار بهره برداری
maximum value	مقدار حداکثر
maximum value	جریان بیشینه
maximum	بزرگترین عددی استفاده میشود یا مجاز است
maximum	حداکثر
maximum	بیشینه
maximum	بالاترین ماکسیمم
maximum	منتهی درجه بزرگترین
maximum	بزرگترین وبالاترین رقم
maximum	بیشین
maximum	بیشترین
maximum	بیشترین حجم داده که قابل ذخیره سازی است
maximum	ماکزیمم
maximum	بزرگترین حجم داده که هر لحظه ارسال میشود
maximum	بزرگترین عدد کاربران که سیستم در هر لحظه می پذیر
maximum	بالاترین مقدار ماکسیمم
maximum of intensity	حداکثر شدت
maximum gain	تقویت حداکثر
maximum natality	بیشینه زادو ولد
maximum gradeability	حداکثر شیب قابل عبور به وسیله خودرو
maximum natality	حداکثر زاد و ولد
maximum moment	لنگر بیشینه
maximum load	بار حداکثر
maximum moment	حداکثر لنگر
relative maximum	حداکثر نسبی
maximum liklihood	درست نمایی بیشینه
maximum load	بار گذاری حداکثر
maximum ordinate	حداکثر ارتفاع سهمی گلوله ارتفاع نقطه اوج مسیر گلوله
maximum output	خروجی حداکثر
maximum stock	حداکثر موجودی انبار
maximum speed	حداکثر سرعت
maximum slope	حداکثر شیب
maximum slope	بیشترین شیب
maximum ratings	مقدار نامی حداکثر
maximum ratings	مقدار حداکثر
maximum range	بردنهایی اسلحه
maximum range	حداکثر برد جنگ افزار
maximum take off weight	حداکثر وزن برخاستن
maximum temperature	درجه حرارت حداکثر
maximum demand	بار پیک
maximum performance	عملکرد حداکثر
maximum performance	کارایی حداکثر
maximum work	کار حداکثر
maximum wavelength	طول موج حداکثر
maximum profit	حداکثر سود
maximum thermometer	گرماسنج حداکثر
maximum temperature	دمای ماکزیمم
maximum price	حداکثر بها
maximum frequency	فرکانس حداکثر
intensity maximum	پیشینه نور ماکسیمم نور
maximum demand	پیک بار
relative maximum	ماکزیمم نسبی
maximum demand	بار حداکثر
maximum density	حداکثر تراکم
maximum detector	اشکارساز حداکثر
to have a maximum limit [of something]	[به] حداکثر [چیزی یا مقداری] اعتبار داشتن [اقتصاد]
maximum duration	زمان حداکثر
maximum efficiency	حداکثر کارائی
maximum demand	تقاضای بیشینه
maximum deviation	انحراف حداکثر
maximum deflection	انحراف حداکثر
intensity maximum	حداکثر شدت
maximum price	بیشینه بها
maximum available powere	توان حداکثر
maximum capacity	فرفیت حداکثر
maximum amplitude	دامنه حداکثر
maximum current	جریان پیک
maximum current	جریان حداکثر
global maximum	حداکثر مطلق
maximum efficiency	راندمان حداکثر
maximum efficiency	راندمان بیشینه
maximum energy	انرژی بیشینه
maximum flood	طغیان بیشینه
maximum scale value	مقدار درجه بندی حداکثر
maximum flexibility	خمش پذیری حداکثر
maximum energy	انرژی حداکثر
maximum flood	سیل بیشینه
maximum circuit breaker	کلید جریان زیاد
maximum power operation	کار با توان حداکثر
maximum r.m.s. on state current	جریان رفت موثر حداکثر
maximum control current	جریان کنترل حداکثر
maximum flood discharge	بده حداکثرطغیان
maximum sound pressure	فشار صوت حداکثر
maximum flood discharge	بده بیشینه طغیان
maximum security prison	زندان فوق امنیتی
maximum surface temperature	درجه حرارت سطحی حداکثر
maximum input frequency	فرکانس ورودی حداکثر
maximum power demand	مصرف حداکثر
maximum powerpoint voltage	ولتاژ در نقطه توان حداکثر
maximum water level	تراز بیشینه طرح شده مخزن
maximum allowable concentration	حداکثر غلظت مجاز
maximum probility detection	تعیین احتمال حداکثر
maximum prr ermissible	مجاز حداکثر
maximum safe temperature	درجه حرارت مجاز حداکثر
maximum and minimum thermometer	گرماسنج حداقل و حداکثر
maximum asymmetric three phase	current short-circuit جریان اتصال کوتاه ضربهای سه فازه
maximum in power gain	تقویت قدرت حداکثر
maximum recording attachment	دستگاه ضبط کننده حداکثر
maximum reverse r.m.s. voltage	ولتاژ سد موثر حداکثر
maximum power gain	تقویت توان حداکثر
maximum water level	بیشینه تراز
maximum current rating	جریان نامی حداکثر
maximum current relay	رله جریان زیاد
maximum demand meter	حداکثر مقدار سنج
maximum landing weight	حداکثر وزن فرود
design maximum weight	حداکثر وزن محاسبه شدهای برای اعمال تنش به ساختمان هواپیما
maximum liklihood method	روش حداکثر احتمال
maximum operating voltage	ولتاژ کار حداکثر
maximum limited stress	تنش حداکثر
maximum demand meter	تقاضاسنج
maximum direction finding	جهت یابی حداکثر
maximum demand pointer	عقربه مصرف حداکثر
maximum modulating frequency	فرکانس حداکثر مدولاسیون
maximum load rating	قابلیت بارگیری نامی حداکثر
maximum output voltage	ولتاژ خروجی حداکثر
maximum light transmission	انتقال نور حداکثر
maximum undistorted output	بیشینه صدای غیر مغشوش
maximum permissible voltage	ولتاژ مجاز حداکثر
maximum water level	ترازطبیعی مخزن
actual maximum flowline	ماکزیمم خط ابدهی حقیقی
maximum likelihood method	روش حداکثر درست نمایی
maximum permissible load	بار مجاز حداکثر
maximum demand indicator	کنتور بار پیک
maximum current circuit breaker	کلید قطع کننده جریان حداکثر
maximum power point current	جریان در نقطه توان حداکثر
maximum gate trigger current	جریان احتراق حداکثر
to have [or bear] a maximum [minimum] load of something	حداکثر [حداقل] باری را پذیرفتن
maximum gate trigger voltage	ولتاژ احتراق حداکثر
maximum forward r.m.s. on state current	جریان رفت موثر حداکثر
maximum permissible temperature rise	حداکثر مقدار افزایش درجه حرارت مجاز
maximum junction to case thermal impedan	مقاومت حرارتی حداکثر بین محلهای تماس و بدنه
have an angle	بریدن مسیر مهاجم بصورت اریب
right angle	راستگوشه
angle	قلاب ماهیگیری
angle	ماهیگیری
angle	اندازه تغییرات در جهت که معمولا اندازه گردش از یک محور میباشد
right angle	زاویه قائمه
angle	تیزی یا گوشه هر چیزی
angle	دام گستردن دسیسه کردن
angle t	زاویه راسی بین خط دیدبان و خط هدف
angle t	زاویه تی
angle	گوشه
angle	زاویه
angle	کنج
angle	قلاب ماهی گیری
angle	باقلاب ماهی گرفتن
angle-fillet	[ابزار مغزی برای پوشاندن درزهای داخلی]
bombing angle	زاویه پرتاب بمب زاویه پروازهواپیما در هنگام رها کردن بمب
angle-shaft	[ستون تزئینی در گوشه خارجی ساختمان]
angle-round	نبش گرد
angle-roll	ابزار گرد
angle-post	[تیرک عمودی در گوشه ساختمان اسکلت چوبی، واقع در کنج ساختمان]
working angle	زاویه موثر
zero angle cut	برش با زاویه صفر
salient angle	زاویهبرجسته
angle-modillion	دستک زیر قرنیز
angle-capital	سرستون گوشه ای
angle-leaf	[یکی از چهارشاخه، گوشه ستون ها یا برگ های بیرون زده کنده کاری شده در ته ستون های معماری قرون وسطی]
angle-stone	سنگ نبش
angle-tie	مهار قطری
angle-tie	مهار گوشه
loss angle	زاویه تلف زاویه تلفات
loss angle	زاویه اتلاف
low angle	مسیر کشیده
low angle	مسیر تراشنده
loss angle	زاویه گمگشت
lip angle	زاویه مخروطی
lead angle	زاویه پیش فاز
angle bracket	پرانتز شکسته
interlan angle	زاویه داخلی
equal angle	آهن نبشی
angle-volute	[طومار پیچیده شده در گوشه سرستون یونی و کرنتی]
minute of angle	فاصله یک اینچی روی صفحه هدف
phase angle	زاویه احتلاف فاز
plane angle	زاویه مستوی

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com