English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 146 (8 milliseconds)
English Persian
meal times زمان وعده های غذا
Other Matches
meal شام یا نهار ارد
meal غذا
meal بلغور
meal خوراکی
meal ticket ممر درآمد
meal ticket راه کار و کاسبی
meal ticket وسیلهی امرار معاش
meal tickets بلیط غذا
fish meal ماهی خشک وخورد شده که بمصرف کود وغذای حیوانات میرسد
meal tickets کوپن غذا
meal tickets ممر درآمد
meal tickets وسیلهی امرار معاش
mealie meal ذرتغلهشدهpig
square meal غذایمقوی
meal ticket کوپن غذا
we squared for our meal حساب خوراکمان را تصفیه کردیم
to makea meal of صرف کردن
meal tickets راه کار و کاسبی
meal bug شته مو
corn meal ارد گندم - ارد جودوسر
indian meal ارد ذرت
meal break افراشتن پرچم ناهار زنگ ناهار
meal offering هدیه اردی
meal offering پیشکشی اردی
meal time وقت خوراک
meal time موقع خوراک
to makea meal of خوردن
To order a meal. سفارش غذا دادن ( درهتل ؟رستوران )
Please partake of this meal . لطفا" از این غذا صرف کنید
meal time هنگام غذاخوری
That was a very good meal. غذای خیلی خوبی بود.
meal ticket بلیط غذا
Enjoy your meal! <idiom> نوش جان!
meal break استراحت ناهار
I am down and out . I dont know where my next meal is coming for . برای نان شب معطل مانده ام
It's time to prepare the meal. وقتش رسیده است که غذا را آماده کنیم.
We had a foul meal for lunch. نهار گندی خوردیم
Now, of all times! از همه وقتها حالا [باید پیش بیاید] !
times ضربدر [ریاضی]
many times <adv.> غالب اوقات
many times چندین بار
keep up with the times موافق اوضاع و اداب روزرفتار کردن
Three times two is six. سه ضرب در دو می شود شیش.
many times <adv.> بکرات
many times <adv.> به تکرار
many times <adv.> به کرارا
One must keep up with the times. باید با زمان آهنگ بود
How many times do I have to tell you that … چند بار باید به شما بگویم که ...
behind the times <idiom> از مد افتاده عقب افتاده فرهنگی
eight times <adv.> هشت بار [هشت دفعه]
many times <adv.> خیلی از اوقات
many times <adv.> بارها
three times two is six 3دفعه 2 شش میشود
three times two is six سه دو تاشش تا
many times <adv.> اغلب
times فرصت
many times <adv.> چندین بار
f. times ایام قدیم
times متقارن ساختن
times سیگنال ساعت که تمام قط عات سیستم را همان میکند
times وقت معین کردن
times مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
times زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال صبر کنند
times 1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
times روش ترکیب چندین سیگنال به یک سیگنال ترکیبی سریع , هر سیگنال ورودی الگوبرداری میشود و نتیجه ارسال میشود , گیرنده سیگنال را مجدداگ می سازد
times 1-مدت زمان بین وقتی که کاربر عملی را آغاز میکند
times تا نتیجه در صفحه فاهر شود.2-سرعتی که سیستم به درخواستی پاسخ میدهد
times خیر زمانی مشخصی ایجاد کند
times ایجاد پشتیبان خودکار پس از یک مدت زمانی یا در یک زمان مشخص در هر روز
times مرورزمان را ثبت کردن
times تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
times به موقع انجام دادن وقت نگاهداشتن
times ساعتی
times تایم
times فرصت موقع
times زمانی موقعی
times دفعه وقت چیزی رامعین کردن
times وقت قرار دادن برای
times وقت
times سیگنالهایی که به درستی ارسال داده را همان می کنند
times ثیر قرار میدهد
times TIفرمان E
at all times درهمه اوقات
at all times همیشه
at times گاه گاهی
times ایام
behind the times کهنه
times زمانه
behind the times بی خبراز
times هنگام
times فرصت مجال
times گاه
times زمان
at times گاه گاه
times اندازه گیری زمان یک عملیات
times زمانی که به صورت ساعت , دقیقه , ثانیه و... بیان شود
times آزمایشی که خرابی کابل را با ارسال سیگنال روی کابل و اندازه گیری زمان برگشتن آن می سنجند
times مدت
times عهد
times زمانی که طول می کشد تا دیسک چرخان پس از قط ع برق می ایستد
times انتخاب صحیح فرکانس ساعت سیستم برای امکان رودن به رسانههای کندتر و..
times مدروز
times روزگار
times زمانی که جمع کننده عمل جمع را انجام میدهد
times زمان بین شروع و خاتمه عمل معمولاگ بین آدرس دهی محلی ازحافظه و دریافت داده
a lot of times <adv.> خیلی از اوقات
at odd times وقت و بی وقت
a lot of times <adv.> بارها
a lot of times <adv.> چندین بار
a lot of times <adv.> به کرارا
a lot of times <adv.> غالب اوقات
a lot of times <adv.> به تکرار
at odd times <adv.> در وقت و بی وقت
a lot of times <adv.> بکرات
times without number بطور مکرر
times without number پی در پی
one hundred times as many صد برابر
one hundred times as many سد چندان
nine times out ten غالبا
nine times out ten بیشتر اوقات
dozens of times چندین بار
it is four times my size من است چهارتای من است
it is four times my size چهاربرابر
hard times هنگام تنگدستی
hard times روزگارسخت
from immemorial times ازعهد دقیانوس
from immemorial times اززمانی که کسی بیاد ندارد
from immemorial times از زمان خیلی قدیم
dozens of times بسیاربارها
prehistoric times ازمنه ماقبل تاریخ
times roman تایمز رومن
in ancient times در اوقات جهان باستانی
at least four times a week کم کمش چهار بار در هفته
From the historic times. اززمانیکه تاریخ نشان می دهد
in ancient times در روزگار باستانی
a lot of times <adv.> اغلب
It changed hands a few times before I got it. چند دست گشت تا به من رسید
double times march قدم دو
double times march بدو رو
In times past . In olden days . درروزگاران قدیم
At odd times . At irregular intervals . وقت وبی وقت
Difficult times lie ahead. دوران سختی درپیش است
Financial Times Share Index شاخصقیمتهایسهام
Financial Times Stock Exchange 100 Index شاخصقیمتهایسهام
drastic times call for drastic measures <idiom> [زمانی که شما فوق العاده بی امید هستید و میخواهید یک تصمیم موثر بگیرید]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com