Dictiornary-Farsi | mean effective pressure | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 203 (9 milliseconds)

English	Persian
mean effective pressure	فشار موثر متوسط


Search result with all words

brake mean effective pressure	مقدار محاسبه شده متوسط فشار در سیلندر در مرحله قدرت
effective pressure	فشار موثر
Other Matches

To bring pressure to bear . To exert pressure .	فشار خون دارد
To bring pressure to bear . To exert pressure .	اعمال فشار کردن
effective	آدرسی که از تغییر در یک آدرس بدست می آید
effective	نرخ یافتن یک بخش مشخص از اطلاع از یک رسانه ذخیره سازی
effective	خروجی میانگین پردازنده
effective	آنچه برای تولید یک نتیجه مشخص قابل استفاده است
effective	موثر
effective value	جریان موثر
the effective cause	علت
effective	دستور نتیجهای که پس از تغییر در دستور اصلی اجرا میشود
effective	کارگر
effective	کاری
effective	عامل موثر
effective	قابل اجرا
effective	اثر بخش
effective	مفید
effective	سرباز اماده به خدمت
effective radius	شعاع موثر
effective size	اندازه موثر
effective shear	برش موثر
effective range	برد موثر جنگ افزار
effective range	برد موثر
effective stimulus	محرک موثر
effective rainfall	بارندگی موثر
effective radius of a well	شعاع موثر چاه
effective strength	استعداد رزمی موثر
effective stress	تنش موثر
effective strength	استعدادرزمی موجود
effective wind	مولفه باد موثر
effective wind	باد سمتی
effective width	عرض موثر
effective treatment	تسویه موثر
effective treatment	تسویه کارا
effective force	نیروی موثر
effective time	مدت موثر
effective time	زمان موثر
effective through put	توان عملیاتی موثر
effective throat	گلوگاه موثر
effective temperature	دمای موثر
effective span	دهانه موثر
effective power	توان موثر
effective collision	برخورد موثر
effective current	جریان موثر
effective damage	ضایعات موثر
effective date	تاریخ اجرا
effective date	تاریخ شروداجرای دستورالعمل
effective demand	تقاضای موثر
effective demand	تقاضای موثرعبارت است از مقدار کالائی که خریداران در قیمتهای موجود مایل و قادر به خریدان هستند
effective depth	ارتفاع مفید
effective diameter	قطر موثر
effective faith	ایمان توام باعمل
effective field	میدان موثر
effective output	دبی موثر
effective charge	بار موثر
effective capacity	فرفیت موثر
effective power	قدرت موثر
effective porosity	تخلخل موثر
effective pitch	گام موثر
effective pattern	منطقه اثر موثر
effective pattern	منطقه اصابت موثر
effective output	خروجی موثر
effective output	بازداده موثر
effective address	نشانی موثر
effective address	آدرس موثر
effective area	سطح موثر
effective capacity	گنجایش مفید
effective input	فرفیت موثر ورودی
effective damage	خسارت موثر
effective storage	گنجایش مفید
cost-effective	سودآور
cost-effective	مقرون به صرفه
cost-effective	کارآمد هزینه
cost-effective	هزینه کاه
effective resistance	مقدار مقاومت موثر
effective nuclear charge	بار موثر هسته
effective thickness of a wall	ضخامت موثر دیوار
effective electromotive force	نیروی برق رانی موثر
effective tax system	نظام موثر مالیاتی
effective tax rate	نرخ موثر مالیاتی
effective reaction potential	حد موثر نیرومندی واکنش
effective size of grain	قطر موثر ذرات
effective size of grain	اندازه موثرذرات
effective grain diameter	قطر موثر دانه
effective beaten zone	منطقهای که 28 درصد گلوله ها دران فرود می اید
effective unit weight	وزن مخصوص موثر
effective atomic number	عدد اتمی موثر
effective output admittance	گذرایی موثر خروجی
effective magnetic moment	گشتاور مغناطیسی موثر
effective magnetic field	میدان مغناطیسی موثر
effective length of strut	ارتفاع کمانش
effective length of strut	بلندی کمانش
effective interest rate	نرخ بهره موثر
effective input impedance	ناگذرایی موثر ورودی
effective input admittance	گذرایی موثر ورودی
effective output impedance	ناگذرایی موثر خروجی
effective band width	پهنای موثر نوار
effective habit strength	حد موثر نیرومندی عادت
effective beaten zone	منطقه ضربت موثر
effective snow melt	برف ذوب شده موثر در جریان رودخانه
effective collision cross section	سطح مقطع برخورد موثر
theory of effective demand determination	نظریه تقاضای موثر اصطلاح کینز برای تقاضای کل
total effective collision cross section	سطح مقطع موثر کل
pressure	سنگین
f.pressure	فشارمایع
pressure from outside	فشار از بیرون [خارج]
pressure	بار
pressure	بار سنگین مصائب وسختیها
pressure	مشقت
pressure	فشردن مضیقه
pressure	فشار هوا
pressure	فشار
ice pressure	رانش یخ
hydrostatic pressure	فشار ایستابی
pressure cabin	هواپیمای دارای دستگاه تهویه مقاوم با فشار هوا
impact pressure	فشار اصابت
impact pressure	نیروی اصابت فشار ترکش
increase of pressure	افزایش فشار
oil pressure	فشارسنج روغن
oil pressure	دستگاه اندازه گیری فشار روغن
osmotic pressure	فشار اسمزی
partial pressure	فشار جرئی یا سهمی
partial pressure	فشار جزئی
partial pressure	فشار جزیی
piston pressure	فشار پیستون
pressure breathing	تنفس مصنوعی دادن با تولیداختلاف فشار هوا دستگاه تنفس یدکی اکسیژن برای خلبان
pressure balance	فشارسنج
pressure altitude	ارتفاع از روی دستگاه فشارسنج هواپیما ارتفاع فشارسنجی
pitot pressure	فشار وارد به انتن فشارسنج هواپیما یا ناو فشار انتن فشارسنج
pressure above the atmosphere	فشار بالای جو
pore pressure	فشارمنفذی فشار اب منفذی فشار خنثی
pore pressure	فشار درونی
molding pressure	فشار پرس
molding pressure	فشار قالب
inflationary pressure	فشار تورمی
initial pressure	فشار ابتدایی
intake pressure	فشار ورودی
intermediate pressure	فشار متوسط
low pressure	منطقه کم فشار
internal pressure	فشار درونی
kinetic pressure	فشار سینتیک
pressure gage	فشارسنج
lateral pressure	فشار جانبی
loss of pressure	افت فشار
low pressure	فشار کم
low pressure	فشار خفیف
low pressure	سهل العبور
manifold pressure	فشار گازگاه
pressure adjustment	تنظیم فشار
pitot pressure	فشار برخورد هوا که به منظور اندازه گیری سرعت هوا بکار میرود
reacted pressure	فشار واکنش شده
total pressure	فشار کل
uplift pressure	فشار بالابرنده
vapor pressure	فشار مولکولهای بخار روی دیواره فرف یا محفظه برابر فشارهای جزئی یا سهمی
vapor pressure	فشار بخار
vapour pressure	فشار بخار اب
water pressure	فشار اب
wave pressure	فشار حاصل از موج
to bear pressure upon	فشار اوردن بر
tire pressure	فشار هوای لاستیک
systolic pressure	فشارخون انقباضی
reduced pressure	فشار کاهیده
reservoir pressure	فشار مخزن
social pressure	فشار اجتماعی
sound pressure	فشار صوت
starting pressure	فشار استارت
static pressure	فشار ثابت هوا
static pressure	فشار ایستایی
swelling pressure	فشار در اثر ازدیاد حجم
wheel pressure	فشار چرخ
wind pressure	فشار باد
water under pressure	آبتحتفشار
The pressure of the atmosphere	فشار جو ؟( اتمسفر )
He always works best under pressure .	اگر تحت فشار قرار گیرد ؟خوب کارمی کند
partial pressure	[فشار اولیه و جزئی که در اثر شانه کوبی و یا کشیدن تار در چله کشی به نخ های تار وارد می شود.]
time pressure	فشار زمانی
pressure of time	فشار زمانی
pressure vessel	فشار
pressure vessel	فرف
pressure tube	لولهفشار
pressure cookers	دیگ زودپز
pressure bar	قسمتفشار
pressure change	تغییراتفشار
pressure control	کنترلفشار
pressure dial	درجهفشار
pressure plate	صفحهنگهدار
pressure screw	پیچفشرده
to be under deadline pressure	عجله داشتن
pressure weld	جوش دادن فشاری
pressure fraction	کسر فشاری
pressure front	جبهه موج ضربتی ترکش گلوله اتمی میدان موج ضربتی
pressure gauge	فشار سنج ابگونه وموادمنفجره
pressure gauge	فشارسنج
pressure gaverner	ناطم فشار
pressure gaverner	تنظیم کننده فشار
pressure gradient	گرادیان فشار
pressure head	ارتفاع فشار
pressure face	سمت فشار
pressure drop	افت فشار
pressure device	عامل فشاری مین
pressure cabin	بخشی از هواپیما که افراد وخدمه در ان قرار دارند وهمیشه فشار در ان برابر یابیشتر از حد تعیین شده است