Dictiornary-Farsi | measurement of benefits and costs | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 150 (9 milliseconds)

English	Persian
measurement of benefits and costs	اندازه گیری منافع و هزینه ها


Other Matches

benefits	مزایا
benefits society	انجمن خیریه
It benefits the people .	فایده اش به مردم می رسد
welfare benefits	مزایای رفاهی
fringe benefits	مزایای شغلی غیر نقدی مزایای فرعی
tangible benefits	سودهای قابل سنجش
tangible benefits	منافع مشهود فواید عینی
tangible benefits	منافع مرئی
spillover benefits	صرفه جوئیهای خارجی
valuation of benefits	ارزش گذاری منافع
spillover benefits	منافع خارجی
external benefits	فواید خارجی
net benefits	منافع خالص
private benefits	منافع خصوصی
public benefits	منافع عمومی
separable accretions and benefits	نمائات و منافع منفصله
social security benefits	منافع تامین اجتماعی
benefits payable to surviving dependents	مزایای قابل پرداخت به وابستگان بازمانده
measurement	اندازه
measurement	اندازه گیری
measurement	روش قضاوت چیزی
measurement	مساحت
measurement	سنجش
direct measurement	اندازه گیری مستقیم
final measurement	اندازه گیری نهایی
radar measurement	اندازه گیری رادار
frequency measurement	اندازه گیری فرکانس
insulation measurement	سنجش و ازمایش ایزولاسیون
measurement of demand	تخمین تقاضا
indirect measurement	سنجش غیرمستقیم
measurement ofland	زمین پیمایی
mental measurement	اندازه گیری روانی
certificate of measurement	گواهی اندازه و ابعاد
measurement ofland	اندازه گیری زمین
frequency measurement	سنجش فرکانس
measurement of demand	اندازه گیری تقاضا
spatial measurement	روش ای که به کامپیوتر امکان میدهد تا محل نشانه گر را در سه بعدی پیدا کند
certificate of measurement	گواهی وزن
measurement of rainfall	اندازهمقداربارش
measurement of humidity	اندازهگیریمقدارابر
engineering measurement	اندازه گیری فنی
certificate of measurement	گواهی مقدار
comparative measurement	سنجش قیاسی
comparative measurement	سنجش مقایسهای
correlation measurement	اندازه گیری همبستگی
current measurement	امپرمتر
measurement uncertainty	خطای اندازه گیری [ریاضی]
depth measurement	سنجش گودی
depth measurement	اندازه گیری عمق
unit of measurement	واحد اندازه گیری
absolute measurement	اندازه گیری مطلق
measurement of cloud ceiling	اندازهگیریفشارهوا
measurement of air pressure	زائده
standard error of measurement	خطای معیار اندازه گیری
metric system of measurement	سیستم اندازه گیری متریک
instrument for absolute measurement	دستگاه اندازه گیری برای سنجش مقادیر مطلق
direct potentiometric measurement	اندازه گیری پتانسیل سنجی مستقیم
high accuracy measurement	سنجش دقیق
field intensity measurement	دستگاه اندازه گیری شدت میدان
measurement of wind strength: anemometer	اندازهگیریجهتباد
measurement of snowfall: snow gauge	اندازهگیریمقداربارشباران
high tension measurement bridge	پل اندازه گیری فشار قوی
with costs	با هزینه دادرسی
with costs	بعلاوه هزینه دادرسی
at all [any] costs <adv.>	در هر حال [بی شرط]
overall costs	هزینه کامل
overall costs	هزینه کلی
on costs	هزنههای ثابت
costs	هزینه دادرسی
on costs	هزینههای غیرمستقیم
costs	خسارت دادرسی
costs of proceedings	هزینه دادرسی
wage costs	مخارج دستمزد
tangible costs	هزینههای محسوس هزینههای مرئی هزینههای عینی
taxation of costs	مالیات هزینه دادرسی
taxation of costs	ارزیابی هزینههای دعوی
costs arabicus	قسط شیرینی
to carry costs	هزینه مرافعه دادن
valuation of costs	ارزش گذاری هزینه ها
building costs	هزینههای ساختمان
costs of proceedings	مخارج عدلیه
transaction costs	هزینههای معاملاتی
comparative costs	هزینههای نسبی
carriage costs	هزینه حمل و نقل
carriage costs	هزینه باربری
construction costs	هزینه های ساخت و ساز
construction costs	هزینه های ساختمان
average costs	معدل هزینه کل محصولات
overhead costs	هزینههای عمومی
total costs	هزینه کامل
total costs	هزینه کلی
What costs little is little esteemed . <proverb>	آنچه کم بهاست ارج کمترى دارد .
I must get hold of her at all costs.	بهر قیمتی شده باید گیرش بیاورم
At all costs . At any price .	به هر قیمتی که شده
It costs quite a bit .	کلی پولش می شود
avoidable costs	هزینههای قابل اجتناب
running costs	پرداختروزانهپول
design costs	هزینههای طراحی
material costs	هزینههای مواد
overhead costs	هزینههای بالاسری
overhead costs	هزینههای اضافی
joint costs	هزینه مشترک
overhead costs	هزینههای حاشیهای
prime costs	هزینههای اولیه
fixed costs	هزینههای که وابسته به حجم تولید نمیباشد
ordering costs	هزینههای سفارش هزینههای مربوط به سفارش
ordering costs	هزینههای مربوط به سفارش کالا
joint costs	هزینههای مشترک
internalization of costs	داخلی کردن هزینه ها
implicit costs	هزینههای نامرئی
implicit costs	هزینههای ضمنی
holding costs	مخارج نگهداری
historical costs	هزینه واقعی
historical costs	هزینه اولیه
operational costs	هزینههای عملیاتی
real costs	هزینههای واقعی
recurring costs	هزینههای تکرار شونده
standard costs	هزینههای استاندارد
standard costs	هزینههای نرمال
bill of costs	صورت هزینه دادرسی
storage costs	هزینههای انبارداری
spillover costs	عوارض منفی خارجی
supplementary costs	هزینههای مکمل
spillover costs	هزینههای خارجی
environmental costs	مضار زیست محیطی
estimate of costs	تخمین مخارج
fixed costs	هزینههای ثابت
supplementary costs	هزینههای اضافی
selling costs	هزینههای فروش کالا
selling costs	هزینههای فروش
security for costs	تامین هزینه دعوی
fixed costs	هزینههای سرمایهای
secondary costs	هزینههای غیر مستقیم یاثانوی
life cycle costs	هزینههای دوره عمر یک محصول
additional costs [expenses]	هزینه های اضافی
additional costs [expenses]	هزینه نهایی
costs an arm and a leg <idiom>	[فوق العاده پرخرج یا گران]
costs and arm and a leg <idiom>	خیلی گرونه
free of shipping costs <adj.>	ارسال مجانی
free of forwarding costs <adj.>	ارسال مجانی
to fix a person with costs	هزینهای رابگردن کسی گذاشتن
direct materials costs	هزینههای مواد اولیهای که مستقیما در کالا بکار برده میشود
free of forwarding costs <adj.>	حمل رایگان
free of shipping costs <adj.>	حمل رایگان
free of forwarding costs <adj.>	ارسال رایگان
free of shipping costs <adj.>	ارسال رایگان
measurement of wind direction: wind vane	اندازهگیریمقداربارشبرف
wheel measurement [ wheel measuring]	بازرسی چرخ [سنجش چرخ]
measurement of sunshine: sunshine recorder	اندازهمقدارتابش

measurement of benefits and costs

اندازه گیری منافع و هزینه ها