English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 150 (4 milliseconds)
English Persian
meat safe قفسه گوشت که باتورسیمی درست می کنند
meat safe قفسه توری
Other Matches
meat خوراک
meat غذا ناهار
meat گوشت
at meat سر خوراک یا غذا
meat شام
meat غذای اصلی
to get a meat for a bird برای مرغی جفت پیدا کردن
green meat گوشت کهنه
green meat سبزی
green meat گیاه خوراکی
leal meat گوشت لخم
to powder meat نمک یا ادویه بگوشت زدن
to chop meat گوشت خردکردن یاقیمه کدرن
to carven meat گوشت رادرسرسفره خردکردن
to abstain from meat ازگوشت پرهیزکردن
to abstain from meat ازگوشت خوردن خوداری کردن
meat and drink لذت
broiled meat گوشت سرخ کرده
meat fly مگس گوشت
baked meat شیرینی اردی غذای پخته
baked meat نان شیرینی
cure meat نمک سود کردن مواد غذایی
luncheon meat گوشت ساندویچی
meat offering هدیه اردی
meat thermometer قاشقهایاندازهگیری
meat offering پیشکشی اردی
meat and drink سور
meat and drink خوشی
meat tea چایی یا عصرانه با گوشت
red meat گوشت گاووگوسفند
preserved meat قرمه
preserved meat گوشت
How do I notice when the meat is off? چگونه می توانم متوجه شوم که گوشت فاسد شده است؟
meat keeper جاگوشتی
white meat لبنیات
white meat فرآوردهی شیری پنیر
white meat گوشت سفید
white meat کره
luncheon meat گوشت پیش آماد
luncheon meat گوشت پخته و آماده
flies blow meat حشرات روی گوشت تخم میگذارند
Be careful not to burn the meat . مواظب باش گوشت رانسوزانی
Frozen meat ( food ) . گوشت ( غذای ) یخ زده
to souse a meat or fish درترشی گذاشتن گوشت یاماهی
meat grinder [American] چرخ گوشت [غذا و آشپزخانه]
The fire is fit to roast the meat. این آتش برای کباب کردن گوشت مناسب است
it is safe to say بدون ترس ازاشتباه یا اغراق گویی میتوان گفت
it is safe to say بخوبی میتوان گفت
he is safe to be there یقیناانجاخواهدبود
he is safe to be there حتما انجاخواهدبود
safe محفوظ
safe امن
safe صدمه نخورده
safe صحیح اطمینان بخش
safe بی خطر
safe سالم
safe ایمن
safe ضامن
safe گاوصندوق
safe به ضامن
safe مطمئن
safe pledge کفالت
safe mode حالت عملیات خاص در ویندوز که به صورت خودکارانتخاب میشودوقتی که در شروع خطایی رخ دهد
safe guard نگهداری
safe pledge وجه الکفاله
safe valve دریچه اطمینان
safe load بار مجاز
safe life عمر مطمئن
safe keeping حفافت توجه
safe keeping حفظ
safe keeping نگهداری
safe from danger محفوظ از خطر
safe house خانه امن
safe guard حفافت
safe valve دریچه ایمنی
to be on the safe side برای اینکه احتمال اشتباه
safe yield بده قابل برداشت
to be on the safe side باقی نباشد
safe yield بده قابل اطمینان
To be on the safe side. خیلی احتیاط بخرج دادن
safe bet بیخطر بدونریسک
safe passage مجوزعبور مجوزترددمطمئن
safe sex آمیزشجنسیکنترلشدهماننداستفادهاز"کاندوم "
safe velocity سرعت مطلوب
(on the) safe side <idiom> سخت سرزنش کردن
safe valve در رو
to play it safe با احتیاط عمل کردن [اصطلاح روزمره]
to be in safe keeping درجای امن بودن
safe format عملیات فرمت که داده موجود را خراب نمیکند ودرصورتی که یسک اشتباه را فرمت کرده باشید امکان ترمیم داده وجود دارد
safe conduct امان نامه
safe conducts سمدی که فرستاده دولتی که در حال جنگ با دولت مرسل الیه است قبل از ورود به خاک ان کشور باید تحصیل کند
safe-conducts خط امان
safe-conducts امان دادن
safe-conducts رخصت عبور
safe-conducts اجازه عبور از منطقه ممنوعه
safe-conducts جواز عبور و مرور درمنطقه نظامی
safe-conducts جواز امان
safe-conducts سمدی که فرستاده دولتی که در حال جنگ با دولت مرسل الیه است قبل از ورود به خاک ان کشور باید تحصیل کند
fail safe با خرابی امن
fail safe ماسوره تامین شده از نظرعمل کرد دستگاههای داخلی ماسوره مطمئن العمل
fail safe تخریب امن
safe conducts جواز امان
safe conducts جواز عبور و مرور درمنطقه نظامی
safe conduct امان دادن
safe conduct رخصت عبور
safe conduct اجازه عبور از منطقه ممنوعه
safe conduct جواز عبور و مرور درمنطقه نظامی
safe conduct سمدی که فرستاده دولتی که در حال جنگ با دولت مرسل الیه است قبل از ورود به خاک ان کشور باید تحصیل کند
safe conducts خط امان
safe conducts امان نامه
safe conducts امان دادن
safe conducts رخصت عبور
safe conduct جواز امان
safe conducts اجازه عبور از منطقه ممنوعه
fail-safe با خرابی امن
fail-safe ماسوره تامین شده از نظرعمل کرد دستگاههای داخلی ماسوره مطمئن العمل
fail-safe تخریب امن
render safe بی اثرکردن مین یا وسایل انفجاری یا بمب
safe altitude ارتفاع امن
safe altitude ارتفاع تامین ارتفاع بی خطر
safe and sound صحیح وتندرست
safe area منطقه امن
safe area منطقه بی خطر
safe custody حرز
safe deposit گاوصندوق
safe deposit صندوق اهن مخصوص امانت اشیاء گرانبها
safe distance فاصله بی خطر
safe distance مسافت امن اطراف مین
render safe به ضامن کردن مین
safe conduct خط امان
safe-conducts امان نامه
can you pronounce him safe بگویید که اواز خطر محفوظ است
conduct safe خط امان
can you pronounce him safe ایا میتوانید
conduct safe جواز امان
property kept in safe custody مال محرز
safe conduct holder مستامن
fail safe system سیستمی که برای جلوگیری ازخرابی طراحی شده است سیستم با خرابی ملایم
In a secure ( safe ) place. درمحل محکم وامنی
maximum safe temperature درجه حرارت مجاز حداکثر
safe water mark علامتآببیخطر
temporary safe conduct امان
breaking into safe custody هتک حرز
safe loads tables جداول بارهای مجاز
safe working load بارکاری مطمئن
Ton play safe . To tread cautiously. با احتیاط عمل کردن
She doesn't eat meat, but other than that she'll eat just about anything. او [زن] گوشت نمی خورد اما به غیر از آن او [زن] کلا همه چیز می خورد.
To play safe . Not to swallow the bait. Not to commit oneself . Not to rise to the bait. دم به تله ندادن
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com