Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 173 (2 milliseconds)
English
Persian
medium term
میان مدت
Search result with all words
medium term forecast
پیش بینی میان مدت
medium term loan
وام میان مدت
medium term planning
برنامه ریزی میان مدت
Other Matches
Short – term ( long – term ) projects .
طرحهای کوتاه مدت ( دراز مدت )
medium
واسطه دلال
medium
معدل
medium
وسیله انجام کار
medium
متوسط
medium
واسطه
medium
رسانه
medium
متوسط معتدل
medium
وسیله
medium
میانجی واسطه
medium
محیط کشت
medium
حد وسط
medium
واسط
medium
وسط یا میانگین
medium
مدل حافظه خانواده پردازنده Intel x که امکان ارسال چند کیلوبایت داده و تا چند مگا بایت کد میدهد
medium
هر ماده فیزیکی که قادر به ذخیره سازی داده برای برنامههای کاربردی کامپیوتری باشد
medium
رسانه مغناطیسی خالی و فرمت شده که آماده پذیرش داده است
medium
مادهای که الگوی فلوی مغناطیسی را پس از اثر میدان مغناطیسی برمی گرداند.
medium
میانی
medium
محیط
medium
ملا "
medium
میانه
medium
رسانهای که امکان ذخیره و نمایش داده میدهد مثل دیسک مغناطیسی یا VDU
medium
مقدار متوسط
circulating medium
وسیله انتقال قدرت خرید
medium speed
بیت در ثانیه
medium range
با شعاع عمل متوسط
medium pacer
توپ انداز با روش پرتاب مستقیم و سرعت متوسط
medium scale
در مقیاس متوسط
medium of exchange
وسیله مبادله
medium range
وسیله یا جنگ افزار برد متوسط
medium scale
نقشه مقیاس متوسط
medium voltage
ولتاژ متوسط
dispersive medium
محیط پخش
polarization of a medium
قطبش محیط
virgin medium
رسانه بکر
virgin medium
واسطه دست نخورده
data medium
رسانه داده ها
data medium
داده رسان
transfer medium
رسانه انتقال
medium of exchange
وسیله داد وستد
medium lampholder
سرپیچ معمولی
medium steak
استیک متوسط سرخ یا پخته شده
end of medium
انتهای رسانه
empty medium
رسانه تهی
medium artillery
توپخانه متوسط
dispersion medium
محیط پاشندگی
medium wave
موج متوسط
medium cloud
ابرهای متوسط
medium curing
قیرهای محلول کندگیر
medium gravle
شن متوسط
medium-dry
شرابنهچندانشیرین RO
medium frequency
فرکانس میانه
medium frequency
بسامد متوسط
medium energy particle
ذره میان انرژی
iron at medium setting
درجهمیانیدراتو
medium format SLR (6 x 6)
شکلمتوسطSLR
secondary storage medium
رسانه انباره ثانوی
medium energy particle
ذره با انرژی متوسط
medium carbon steel
فولادباکربن متوسط
medium pace bowler
توپ انداز با روش پرتاب مستقیم و سرعت متوسط
medium scale intergration
مجتمع سازی در مقیاس متوسط
medium scale integration
مجتمع سازی در مقیاس متوسط
medium scale integration
مدار مجتمع با دو قطعه
a medium sized car
یک اتومبیل متوسط
medium frequency motor
موتور با فرکانس میانی
medium range ballistic missile
موشک بالستیک میان برد
medium tension distribution line
خطسیرپخشفشارمتوسط
track
[on a sound recording medium]
تیتر موسیقی
[روی محیط ضبط صوت]
track
[on a sound recording medium]
تیتر آهنگ
Short medium and long wave
موج کوتاه ومتوسط و بلند
term
پاره سال تحصیلی
term
عبارت
term
جمله
term
مدت
term
واژه
term
زمان
term
دوره انتصاب
term
دوره
term
جمله عبارت
term
نیمسال
term
سمستر
term
ثلث تحصیلی
term
شرایط
term
روابط فصل
term
موقع
term
هنگام
term
نامیدن لفظ
term
شرط
term
مدت استمرار تصرف مال غیرمنقول مدت تمتع از منافع مدت محدودی که یک دادگاه جهت طرح و فصل دعاوی تشکیل داده است
term
جمله طیفی
term
عبارت
[ریاضی]
term
جمله
[ریاضی]
term
اصطلاح
term
اجل
tumble dry at medium to high temperature
بادرجهمتوسطبهبالاوخشکبهمبزنید
term of maintenance
دوره نگاهداری
mathematical term
جمله
[ریاضی]
term insurance
بیمه موقت
term insurance
بیمه در موردمخاطره برای مدت معینی
to serve one's term
خدمت خودرا انجام دادن
to serve one's term
دوره خدمت خود را طی کردن
the propriety of a term
درستی یک لفظ یا یک اصطلاح مناسبت یک واژه یا لفظ
term symbol
نشانه جمله طیفی
term of maintenance
مهلت نگاهداری
term of reproach
سخن سرزنش امیز یا ننگ اور
half-term
تعطیلیبینترم
electoral term
دوره مقننه
[سیاست]
parliamentary term
دوره مقننه
[سیاست]
a pejorative term
عبارتی تنزل دهنده
long term
<adj.>
بلند مدت
long term
<adj.>
دراز مدت
term loan
وام مدت دار
in the short term
<adv.>
برای دوره کوتاه مدت
mathematical term
عبارت
[ریاضی]
sum term
لفظ جمعی
long-term
دوره دراز مدت
expiry of the term
انقضاء مدت
express term
شرط صریح
final term
جمله نهایی
grammatical term
اصطلاحات دستوری
implied term
شرط ضمنی
law term
اصطلاح حقوقی
long term
دراز مدت
long term
طویل المدت
long term
بلند مدت
an abstract term
اسم بی مسما
exercise term
اسم تمرین
exercise term
عنوان مانور
longer-term
دراز مدت
longer-term
دوره دراز مدت
short-term
کم مدت
short-term
کوتاه مدت
long-term
دراز مدت
term paper
رساله کوتاه
an abstract term
تعبیر تصویری
easy term
کوتاه مدت
error term
ضریب خطا
error term
جمله خطا
credit term
مدت اعتبار
stochastic term
متغیر تصادفی
residual term
جمله باقیمانده
serve one's term
دوره خدمت خود را طی کردن
short term
کوتاه مدت
short term
مختصر
short term
دوره کوتاه
short term
حداقل مدت تنبیه و زندانی
stochastic term
جمله تصادفی
residual term
جمله پسماند
middle term
قیاس مشترکی که در صغری وکبری صدق کند
relative term
لفظ نسبی
major term
شرط عمده واساسی
minor term
صغرای قیاس منطقی
long term loan
وام بلند مدت
short term forecast
پیش بینی کوتاه مدت
short term loan
وام کوتاه مدت
short term memory
حافظه کوتاه مدت
long term memory
حافطه دراز مدت
reasonable term and condition
قید و شرط معقول
electoral legislative term
دوره انتخابیه
long term project
پروژه طویل مدت
serve one's term of imprisonment
حبس خود را گذراندن
fixed term deposit
سپرده ثابت
long term interest rate
نرخ بهره طویل المدت
deflection under long term loading
خیز ریز بار طویل المدت
long term credit commitment
تعهد اعتبار بلند مدت
short term rate of interest
نرخ بهره کوتاه مدت
Unimog
[a range of multi-purpose auto four-wheel drive medium trucks]
یونیماک
[حمل و نقل]
In the short term, it may be wiser to sacrifice profit in favour of turnover.
برای دوره کوتاه مدت مصلحت دیده می شود که سود را به نفع فروش فدا دهند.
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com