English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 70 (1 milliseconds)
English Persian
meet some one's objections به ایرادات کسی جواب دادن
Other Matches
Any objections ? فرمایشی بود ؟ ( ایراد یا اعتراضی دارید )
objections ادعای خطا در مسابقه
objections ایراد
objections اعتراض
objections مخالفت استدلال مخالف
to meet the a of به تصویب رسیدن
to go to meet any one به پیشواز کسی رفتن
to come to meet به طرف کسی رفتن
to meet لطف کردن
to meet [به نیازی] جواب دادن
to meet [تقاضایی را] برآوردن
meet up with <idiom> تصادفی ملاقاتکردن
I wish I could meet ( see ) her . کاش می توانستم اورا ببینم
to meet any one's a مورد تحسین کسی واقع شدن
to go to meet any one کسیرااستقبال کردن
to come to meet به طرف کسی رفتن برای برخورد
meet تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
meet نشست نشست گاه
meet مطابقت کردن
meet مطابق شرایط بودن
meet درخور
meet تصادم کردن با دشمن درخور بودن درخور
meet برخورد کردن
meet شایسته
meet اشتراک
meet : جلسه
meet مناسب دلچسب
meet پیوستن
meet مواجه شدن تقاطع کردن
meet سازش کردن
meet مقتضی تقاطع
meet پرداختن
meet مسابقه
meet دیدار
meet معرفی شدن به ملاقات کردن
meet : برخورد کردن یافتن
I would like tovisit ( see, meet ) you more often . می خواهم باز هم بیشتر پیش شما بیایم
To meet a deadline . تا مهلت مقرر کاری را انجام دادن
meet someone half-way <idiom> به توافق رسیدن با کسی
The meet is overdone. این گوشت خیلی پخته و سرخ شده است.
to be coming up to meet به طرف کسی رفتن برای برخورد
The meet is underdone. این گوشت آبدار است.
The meet is too tough. این گوشت خیلی سفت است.
to be coming up to meet به طرف کسی رفتن
The meet is salty. این گوشت شور است.
to meet a demand تقاضایی را براوردن
meet half way مصالحه کردن سازش کردن
meet joomeok زیر مشت
meet of approval of به تصویب ..... رسیدن
quadrangular meet مسابقه شنای دورهای بین 4تیم مسابقه دورهای بین 4تیم با محاسبه مجموع امتیازهای فردی
when two sundays meet وقت گل نی
meet for a man شایسته است که
to meet half way درنیمه راه کسی را دیدن یابرخورد کردن
meet pallmok زیر ساعد
to meet the ear شنیده شدن
to meet the eye چشم نظر را جلب کردن نمودار بودن
to meet with a repulse رد شدن
meet for a man در خور مرد
to meet with a repulse پذیرفته نشدن پاسخ رد شنیدن
triangular meet مسابقه دو و میدانی بین سه تیم
it did not meet our views منظور مارا انجام نداد نظرماراتامین نکرد
track meet مسابقاتورزشی
dual meet مسابقههای تیمی
meet half way مدارا کردن
make ends meet دخل و خرج را در توازن نگه داشتن
make ends meet <idiom> باپول شخصی گذران روزگار کردن
to make both ends meet در حدود درامد خود خرج کردن
To break even . To make both ends meet. خرج ودخل
It doesnt meet the present day requirments(needs). جوابگوی احتیاجات امروزی نیست
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com