Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 84 (6 milliseconds)
English
Persian
member banks
بانکهای عضو
member banks
در ایالات متحده کلیه بانکها براساس اساسنامه خود بایستی عضونظام فدرال رزرو در ایند
Other Matches
banks
کرانه دیواری
banks
بانکداری کردن
banks
بطورمتراکم
banks
کپه کردن بلند شدن
banks
رویهم انباشتن در بانک گذاشتن
banks
بانک ضرابخانه
banks
لب
banks
کنار
banks
مجموعهای از وسایل حافظه الکترونیکی که بهم وصل می شوند تا یک فضای بزرگ حافظه ایجاد کنند
banks
مجموعهای از وسایل مشابه
banks
بانک
banks
در بانک گذاشتن
banks
قسمت برجسته سر پیچ
banks
دوران یا متمایل شدن هواپیماحول محور طولی
banks
سکو
banks
کناره توده
banks
صخره زیرابی کم ارتفاع ساحل
banks
انتخاب بانک حافظه مخصوص از یک گروه
banks
ساحل
banks
کپه کردن
I have entangled myself with the banks .
خودم را گرفتار بانک ها کردم
There was a run on the banks .
مردم سرمایه هایشان را از بانکها بیرون می کشند
fog banks
تودهی مه
clearing banks
بانک پس انداز
clearing banks
بانکی که چکها را نقد میکند بانکی که چکها را می پردازد
fog banks
مه انباشت
investment banks
بانکهای سرمایه گذاری
information banks
بانکهای اطلاعاتی
blood banks
بانک جمع اوری خون
federal banks
بانکهای فدرال
commercial banks
بانکهای بازرگانی
data banks
بانک داده ها
data banks
بانک اطلاعات
data banks
base data
river banks
ساحل رودخانه
data banks
پایگاه داده
data banks
پایگاه داده ها
data banks
بانک اطلاعاتی
merchant banks
بانک بازرگانی
non-member
فردیکهعضوباشگاهیاارگانینباشد
member
جزء
member
کارمند
member
شعبه بخش
member
پار
member
قطعه
member
پاره
member
شعبه
member
جزء ساختمانی
member
اندام
member
عضو
member
1- یک شی در صفحه کتاب چند رسانهای . 2-رکورد یا موضوع مشخص در یک فیلد
member
عنصر
member
جز
the nile overflows its banks
نیل طغیان کرده کرانه خودرافرامیگیرد
structural member
عضو ساختمانی
substitute member
عضو علی البدل
member's bill
طرح قانونی
tension member
قطعه کششی
tension member
میله کششی عضو کششی
horizontal member
قسمتافقی
tubular member
عضومیلهای
founder member
اعضایاصلییکسازمان
member of a family
عضو خانواده
member of the parliment
عضو مجلس قانونگذاری
control member
عضو کنترل کننده
Member of Parliament
نماینده مجلس
Member of Parliament
وکیل مجلس
control member
عضو تنظیم کننده
crew member
خدمه جنگ افزار
crew member
خدمه هواپیما
driving member
عضو محرک
cross member
عضو ساختمانی برای اتصال دو ستون طولی هواپیما یاقطعات طولی دیگر
member of staff
کارمند
member of the jury
عضو هیات منصفه
member of christ
مسیحی
member of the middle class
عضو طبقه متوسط
private member's bill
طرح تهیه شده به وسیله یکی از نمایندگان مجلس
private member's bills
طرح تهیه شده به وسیله یکی از نمایندگان مجلس
top cross-member
قطعهاتصالدربهسر
member of the national team
عضو تیم ملی
bottom cross-member
ضامنپشتکانتینر
Economic expert
[A person who is a member of the Advisory Council on the Assessment of Overall Economic Development in Germany]
حکیم اقتصادی
[ کسی که عضو شورای کارشناسان برای سنجش توسعه کلی اقتصادی در آلمان است]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com