Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 164 (9 milliseconds)
English
Persian
member of staff
کارمند
Other Matches
member
جز
member
پاره
non-member
فردیکهعضوباشگاهیاارگانینباشد
member
جزء
member
شعبه بخش
member
کارمند
member
شعبه
member
جزء ساختمانی
member
عنصر
member
1- یک شی در صفحه کتاب چند رسانهای . 2-رکورد یا موضوع مشخص در یک فیلد
member
اندام
member
عضو
member
پار
member
قطعه
tension member
میله کششی عضو کششی
driving member
عضو محرک
member banks
بانکهای عضو
member banks
در ایالات متحده کلیه بانکها براساس اساسنامه خود بایستی عضونظام فدرال رزرو در ایند
member of a family
عضو خانواده
member of the jury
عضو هیات منصفه
member of the parliment
عضو مجلس قانونگذاری
member's bill
طرح قانونی
cross member
عضو ساختمانی برای اتصال دو ستون طولی هواپیما یاقطعات طولی دیگر
crew member
خدمه هواپیما
horizontal member
قسمتافقی
tubular member
عضومیلهای
tension member
قطعه کششی
founder member
اعضایاصلییکسازمان
structural member
عضو ساختمانی
control member
عضو کنترل کننده
substitute member
عضو علی البدل
control member
عضو تنظیم کننده
crew member
خدمه جنگ افزار
member of christ
مسیحی
Member of Parliament
وکیل مجلس
Member of Parliament
نماینده مجلس
private member's bill
طرح تهیه شده به وسیله یکی از نمایندگان مجلس
bottom cross-member
ضامنپشتکانتینر
top cross-member
قطعهاتصالدربهسر
private member's bills
طرح تهیه شده به وسیله یکی از نمایندگان مجلس
member of the national team
عضو تیم ملی
member of the middle class
عضو طبقه متوسط
staff
اعضاء هیئت
staff
قسمت ستاد
staff
مخلوط سیمان و گچ
staff
1- ستاد 2- کارکنان
staff
چوب بلند
staff
با کارمند مجهز کردن با کارمند مجهز شدن
staff
چوب پرچم ستاد ارتش
staff
افسران صاحب منصبان
staff
پرسنل
staff
کارمندان کارکنان
staff
تیر
staff
پرسنل ستاد ستادی
staff
کارمندان
staff
کارکنان
staff
مربوط به ستاد سمبه پاک کننده توپ
staff duty
وفیفه ستادی
pack staff
بغچه نگه دار
staff duty
کار ستادی
special staff
ستاد تخصصی
staff duty
ماموریت ستادی
special staff
ستاداختصاصی
staff college
دانشگاه جنگ
staff coordination
هماهنگی ستادی
pack staff
بارنگهدار
rammer staff
دسته سمبه
quarter staff
نیزه چوبی
paraprofessional staff
کارکنان غیر تخصصی
personal staff
ستاد شخصی
rammer staff
چوب سمبه
redeploy
[staff]
برگرداندن
redeploy
[staff]
عوض کردن
personal staff
ستاد خصوصی فرمانده
redeploy
[staff]
تغییر دادن
planning staff
ستاد طرح ریزی کننده
staff estimate
براورد ستادی
staff gauge
اشل اندازه گیری ارتفاع اب رودخانه
staff gauge
اشل دستی
surveyor's staff
ژالون نقشه برداری
technical staff
کارمندان یا اعضای فنی
the staff of old age
عصای پیری
tip staff
عصای سر فلزی
treble staff
موسیقی
ground staff
افرادنگهداریکنندهیکزمینورزشی
staff nurse
سرپرستار
hotel staff
کارکنان هتل
leveling staff
میر
redeploy
[staff]
تبدیل کردن
supervisory staff
مباشرین
supervisory staff
کارمندان مباشر
staff supervision
نظارت ستادی
staff levelling
میر ترازیابی
staff manager
رئیس کارگزینی
staff of life
نان یا چیزی شبیه ان
staff of life
مایه حیات
staff officer
افسر ستاد
staff section
بخش ستادی
staff section
قسمت ستادی دسته سمبه
staff section
قطعات سمبه
staff sergeant
گروهبان دوم
staff study
بررسی ستادی
analysis staff
ستاد تجزیه و تحلیل کننده گروه تجزیه و تحلیل کننده
conducting staff
ستاد هدایت کننده
conducting staff
ستاد هادی
directing staff
ستاد هادی
directing staff
ستاد هدایت کننده
editorial staff
هیئت مدیره یانویسنده
ensign staff
میله پرچم پاشنه
gangway staff
نگهبان پله
general staff
ستاد ارتش
combined staff
ستاد مختلط ستاد متشکل از پرسنل نظامی چند کشور در عملیات
combined staff
ستاد مرکب
Chiefs of Staff
رئیس ستاد
Chief of Staff
رئیس ستاد
army staff
ستاد نیروی زمینی
army staff
ستادارتش
army staff
ستاد نظامی
brigade staff
ستاد تیپ
general staff
ستاد کل
general staff
ستاد عمومی
joint staff
ستاد مشترک
leveling staff
ژالون نقشه برداری
jacob's staff
مسافت سنج
levelling staff
میر
jacob's staff
چوبی که نوک اهنی داردودرزمین پیمایی بکارمیرود
levelling staff
شاخص تراز
jack staff
میله پرچم سینه
integrated staff
ستاد یکپارچه ستاد التقاطی
operating staff
متصدیان
general staff
ستادفرماندهی
hand staff
دسته خرمن کوب
hand staff
چوبدستی
integrated staff
ستاد توام
operating staff
کارمندان عملیاتی
half staff
نیم افراشته
assistant chief of staff
معاونت
assistant chief of staff, g
معاونت پرسنلی
army general staff
ستادنیروی زمینی
marked levelling staff
میر مدرج
army general staff
ستاد عمومی ارتش
supreme commander's staff
ستاد عالی ارتش
marked levelling staff
میر ترازگیری
assistant chief of staff, g
رکن یکم اداره یکم
supreme commander's staff
ستاد کل ارتش
joint chief of staff
رئیس ستاد مشترک
joint chief of staff
رئیس ستاد ارتش
deaputy chief of staff
رئیس رکن از رده سپاه به بالا
general staff college
دانشکده فرماندهی و ستاد دانشگاه جنگ
assistant chief of staff
معاون رئیس ستاد
vice chief of staff
جانشین رئیس ستاد
vice chief of staff
دستیاررئیس ستاد
water staff gauge
اشل اندازه گیری عمق اب
assistant chief of staff,g (intelligenc
معاونت اطلاعات
assistant chief of staff, g (operations
رکن سوم اداره سوم
assistant chief of staff,g (intelligenc
رکن دوم اداره دوم
command and general staff college
دانشکده فرماندهی وستاد دانشگاه جنگ
command and general staff college
دافوس
assistant chief of staff, g (operations
معاونت عملیات
assistant chief of staff,g(civil affair
معاونت امور غیرنظامیان رکن پنجم اداره پنجم
The singer and his staff commandeered the entire backstage area.
خواننده و کارکنانش تمام پشت صحنه را برای خود اشغال کرده بودند.
Economic expert
[A person who is a member of the Advisory Council on the Assessment of Overall Economic Development in Germany]
حکیم اقتصادی
[ کسی که عضو شورای کارشناسان برای سنجش توسعه کلی اقتصادی در آلمان است]
The editorial staff drew unflattering comparisons between the mayor and a dictator.
هیات تحریریه مقایسه برخورنده ای بین این شهردار و دیکتاتوری کرد.
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com