English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (9 milliseconds)
English Persian
mess gear جعبه فروف سرباز یا مسافر
mess gear وسایل غذاخوری
mess gear وسایل نظافت نهارخوری
Other Matches
at mess سر خوراک
mess around <idiom> دو رو اطراف بازیکردن
What a mess! چه افتضاحی!
to mess something up تباهی کردن
to mess something up بهم زدن چیزی
to mess something up زیرورو کردن چیزی
mess up <idiom> به دردسر افتادن
mess-up انجامگیریغلطکاری
to go to mess رفتن
to go to mess سرخوراک یا
mess غذا
mess غذا خوردن
mess غذاخوری باشگاه ناو
mess نهارخوری باشگاه
mess سالن غذاخوری
mess اشفته کردن
mess :یک خوراک
mess :شلوغ کاری کردن الوده کردن
mess هم غذایی
mess یک فرف غذا
at mess هنگام خوردن
mess steward رئیس رسد غذاخوری سراشپز
officer's mess نهارخوری افسران
officer's mess سالن غذاخوری افسران
mess treasurer متصدی صندوق باشگاه
mess treasurer حسابدار باشگاه
cook of mess نوبتچی اشپزخانه
mess tin فرف غذا
mess sergeant گروهبان اشپزخانه گروهبان غذا
mess president رئیس باشگاه
mess kit فرف عایق غذاخوری
To fool ( mess) around . کلک درآوردن
levy in mess نام نویسی از مردمان سالم برای جنگ بسیج مردمان سالم به طور اجباری
mess steward اشپز
to make a mess of سر هم بندی کردن
to make a mess of ضایع کردن
mess hall سالن غذا خوری سرباز خانه
mess jacket ژاکت تنگ وکوتاه مردانه
mess kit جعبه فروف سرباز یا مسافر
mess kit وسایل غذاخوری
mess tin یغلاوی
It was a mess . Everything was scattered all over the place. همه چیز ریخته وپاشیده بود
To foul up something . To make a mess of it . گند چیزی را با لاآوردن
what a pretty mess he made خوب سرهم بندی کرد
To spoilt things . To mess thing up . کارها را خراب کردن
I didn't intend to involve you in this mess. من نمی خواستم تو را با این گرفتاری [دردسر] درگیر کنم.
in gear اماده
to go out of gear خراب شدن
to gear up باعوض کردن دنده تندکردن
out of gear خراب
to gear down باعوض کردن دنده کندکردن
out of gear ازدنده بیرون افتاده
gear مجموع چرخهای دنده دار
out of gear ازهم سواشده
gear in درگیری دو چرخ دنده
gear in درگیر شدن
to go out of gear مختل شدن ازکارافتادن
gear پوشانیدن
gear الات جامه
gear پوشش دنده دار
gear کردن اماده کارکردن
gear جعبه دنده
gear انتقال دادن
gear ابزار وسایل لباس مخصوص
get in gear [get into gear] <idiom> بعد از مدتی دوباره سررشته امور را به دست گرفتن.
in gear اماده حرکت
gear دنده
gear چرخ دنده
gear اسباب لوازم
gear ادوات
gear افزار
in gear دایر
rocker gear تنظیم جاروبک
running gear قسمت حرکت کننده ماشین
spur gear دنده ملخی
reduction gear چرخ دنده کاهنده
reduction gear جعبه دنده کاهنده سرعت
reduction gear جعبه دنده تبدیل سرعت
planetary gear جعبه دنده خورشیدی
planetary gear چرخ دنده سیارهای
spur gear چرخ دندانه دار
oil gear جعبه دنده برقی و هیدرولیکی دستگاه جعبه دنده روغنی برقی
nose gear قسمت جلوی ارابه فرود ازنوع تری سیکل صرفنظر ازفاصله ان تا دماغه
spur gear دنده مهمیزی دنده خاردار
steering gear دنده فرمان
gear housing پوششچرخدنده
riot gear نوعیلباسخاصپلیسضدآشوب
get one's rear in gear <idiom> عجله کردن
high gear <idiom> آخر سرعت
arresting gear دستگاه کم کننده سرعت هواپیما در روی باند دستگاه مهار هواپیما
gear box جعبه دنده گیرباکس
gear shift دسته دنده اتومبیل
gear lever دسته دنده اتومبیل
gear stick دسته دنده اتومبیل
bathing gear لوازم شنا [حمام]
bathing gear لباس شنا [حمام]
gear wheels چرخ دنده ها
gear cable کابلچرخدنده
worm gear چرخ دنده حلزونی
worm gear دنده حلزونی پیچ حلزونی
steering gear دنده سکان
steering gear جعبه دنده فرمان
steering gear جعبه فرمان
step up gear چرخ دنده افزاینده
sun gear چرخ دنده خورشیدی
switch gear وسیله اتصال
synchromesh gear گیربکس سنکرون
timing gear چرخ دنده میل بادامک
training gear گردونه در سمت
transmission gear چرخ دنده انتقال
tumble gear چرخ واسطه
tumble gear چرخ دنده واسطه
valve gear مکانیزمی که برای بحرکت دراوردن سوپاپهای موتورپیستونی
worm gear دنده مارپیچی
worm gear دنده مورب
gear wheels چرخ های دندانه دار
control gear دستگاه کنترل
gear arrangment نظم و ترتیب درگیری دو چرخ دنده
gear assembly مجموعه چرخ دنده ها
gear blank چرخ دنده کار نکرده
gear box جعبه دنده
gear box گیربکس
gear brake ترمز سیستم انتقال
gear case جعبه دنده
gear case پوسته جعبه دنده
bevel gear چرخ دندانه مخروطی
gear cluster مجموعه چرخ دنده هایی که جزیی از یک محور میباشد
foxer gear وسیله تولید صدا
bevel gear چرخ دنده مخروطی
gear cutter فرز
gear cutter دنده تراش
gear cutting دنده تراشی [مهندسی]
bevel gear دنده کرامویل
fuse gear متعلقات فیوز
foxer gear صداساز
four gear drive گیربکس چهار دنده
crank gear چرخ دنده سر میل لنگ
crown gear چرخ دنده محدب
differential gear دنده عقب اتومبیل
compasition gear چرخ دنده مرکب
change gear چرخ دندانه تبدیل
driving gear چرخ دنده محرک
reverse gear دنده معکوس
chaffing gear وسایل ضد سایش
chaffing gear وسایل ضد ساییدگی
breathing gear وسیله تنفسی
elevating gear چرخ دندانه بالابر
elevator gear گردونه در ارتفاع
breathing gear ماسک تنفسی
exhaust gear چرخ دندانه خروجی
external gear تاج دندانه خارجی
fishing gear اسباب ماهیگیری
flight gear لباس پرواز
gear friction اصطکاک چرخ دنده
arrester gear سیم نگهدارنده
head gear پوشش سر
head gear روسری
head gear کلاه تمرین بوکس
helical gear چرخ دنده حلزونی
spiral gear چرخ دنده حلزونی
herringbone gear چرخ دندانه جناغی
high gear دنده قوی خودرو
hoisting gear چرخ دنده بالابر
pull gear چرخ دنده بالابر
arresting gear قلابی برای نگه داشتن هواپیماهنگام فرود در فاصله کم
landing gear چرخ هواپیما که هنگام نشستن هواپیما وزن انراتحمل میکند
landing gear عراده هواپیما وسایل فرود امدن
landing gear ارابه فرود
loose gear چرخ دندانه هرزگرد
low gear دنده کندکن
gear wheel چرخ دنده
back gear یک رشته چرخ دنده که به پایه نظام ماشین تراش وصل می شوند
beaching gear سرسره قایق
gear pump پمپ دندهای
beaching gear وسایل به ساحل کشیدن ناو
gear level دسته دنده
bell gear چرخدنده ثابت بزرگی درسیستم کاهش دور سیارهای
bevel gear دنده مورب
gear level تبدیل کردن
gear guard جعبه محافظ برای چرخ دنده ها
gear grinder ماشین پرداخت چرخ دنده
planetary gear دنده خورشیدی
beach gear وسایل پیاده کردن بار وسایل تخلیه کشتی تجهیزات اسکله
gear ratio نسبت چره دنده ها
gear wheel چرخ دندانه دار
gear pump پمپ روغن دندهای
gear quadrant ماهک جعبه دنده
gear ratio نسبت سرعتهای دورانی محورهای ورودی و خروجی یک جعبه دنده
aircraft arresting gear جعبه دنده دستگاه مهارهواپیما
bevel gear generator ماشین رنده چرخ دنده مخروطی
bevel gear grinder دستگاه سنگ چرخ دندانه مخروطی
back gear shaft محور چرخ دنده هایی که به پایه نظام ماشین تراش متصل می شوند
automobile gear transmission گیربکس اتومبیل
fixed-gear bicycle دوچرخه دنده ثابت [بدون چرخ آزاد]
bevel gear hob دستگاه فرز غلطکی چرخ دندانه مخروطی
bevel gear drive جعبه دنده مخروطی
bevel gear planer دستگاه رنده چرخ دندانه مخروطی
change gear mechanism مکانیزم چرخ دندانه تبدیل
The car is in the reverse gear. اتو موبیل توی دنده عقب است
gear change box گیربکس
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com