Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English
Persian
middle body
قسمت میانه ناو یا کشتی
Other Matches
middle
میانه میدان
middle
میانی وسطی
middle
مرکز
middle
وسط
middle
میان
middle
منطقه میانی زمین
of middle a
میان سال
middle name
نام وسطی-اسموسطین
middle course
میانه روی
middle-of-the-road
بیطرف
middle game
وسط بازی
middle covert
پرهایمیانی
Middle West
باختر میانه
Middle East
خاورمیانه
Middle East
سرزمین های میان خاور نزدیک East Near و خاور دور East Far
middle-of-the-road
میانه رو
middle jib
بادبانسهگوشکوچکمیانی
middle leg
پایمیانی
middle layer
قشر میانی
the parting in the middle
فرق وسط
middle of the road
<idiom>
سردوراهی گیرکردن
piggy in the middle
بازیخرسوسط
Middle Eastern
مربوطبهخاورمیانه
middle torus
گچبریمیانی
middle toe
انگشتمیانی
middle sole
لژمیانی
middle piece
قطعهمیانی
middle phalanx
بندانگشتمیانی
middle panel
قابچوبیمیانی
middle lobe
نرمهششمیانی
middle linebacker
مهرهخطآخریمیانی
middle distance
فاصلهی میان زمینه و پیش زمینه
up to the middle in water
تا کمر در اب
the middle finger
انگشت میانه
middle latitude
منطقه معتدله
middle part
میان
middle part
قسمت میانی
middle plane
صفحه میانتار
middle price
قیمت متوسط
middle price
قیمت حد وسط
middle sized
دارای اندازه متوسط
middle sized
میان اندازه
middle succession
توالی وسطی
middle succession
توالی میانین
middle term
قیاس مشترکی که در صغری وکبری صدق کند
middle watch
نگهبانی نیمه شب
middle weight
میان وزن
middle insomnia
بیخوابی میانی
middle heavyweight
09 کیلوگرم
middle aisle
شبستان
middle aisle
صحن
middle bar of a saw
کمانکش اره
middle deck
پل میانی
middle ear
گوش میانی
middle ear
حفره کوچکی محدود به پرده که صدا را ازگوش خارجی به گوش داخلی منتقل میکند
middle ear
گوش وسط
middle english
انگلیسی تا 0051میلادی
middle finger
انگشت میان
middle finger
وسطی
middle fraction
جزء میانی
middle fraction
پاره میانی
middle weight
میانه
middle aged
میان سال
middle class
طبقه متوسط
middle class
طبقه ما بین اشراف وطبقه پایین
middle classes
طبقه ما بین اشراف وطبقه پایین
middle schools
دبیرستان
middle aged
دوره بین جوانی وپیری
middle age
میان سال
Middle Ages
قرون وسطی
middle classes
طبقه متوسط
middle school
دبیرستان
middle-aged
میان سال
middle age
دوره بین جوانی وپیری
middle nasal concha
کنجایمیانیدماغی
member of the middle class
عضو طبقه متوسط
middle-class person
عضو طبقه متوسط
middle primary covert
پرهایاولیهمیانی
middle lintel in window
وادار میانی پنجره
mullion=middle post
وادار
middle distance race
دو نیمه استقامت 008 تا0051 متر
middle ground buoy
بویه زمین میان گذرگاه
middle level management
مدیریت سطح متوسط
middle lintel in window
کمرکش پنجره
middle lintel in window
الت وسطی پنجره
inflammation of the middle ear
عفونت گوش میانی
[پزشکی]
infection of the middle ear
عفونت گوش میانی
[پزشکی]
upper middle class
طبقه متوسط بالا
[در اجتماعی]
type of middle cloud
شکالابرقسمتمیانی
middle ear inflammation
[MEI]
عفونت گوش میانی
[پزشکی]
middle leg (outer surface)
پایمیانی
middle rial of door frame
قیدچه
The working (middle,upper)class.
طبقه کارگر (متوسط بالا )
To steer a middle course . To act within judicious bounds .
کجدار و مریض عمل کردن
[به نعل و به میخ زدن]
body
لاشه جسم
body
جسد
in a body
همه با هم
in a body
جمعا
body
گروه یا یکانی از یک عده عمده عمده قوا
after body
قسمت پاشنه ناو
body
نوشتار و اندازه پیش فرض برای بیشتر متن ها
body
اطاق اتوبوس
body
جسم
[بدن]
body
هیات
body
دست
body
متن پیام
body
1-بخش اصلی در یک متن 2-بخش اصلی یک برنامه
body
بدن
[کالبد]
body
تنه
body
تن
body
بدن
body
بدنه
body
جسم
body
اطاق ماشین جرم سماوی
body
دارای جسم کردن
body
ضخیم کردن
body
غلیظ کردن
rigid body
جسم صلب
soul and body
روح و جسم
solid body
جسم سخت
saturated body
بخار مشبع
to register
[with a body]
اسم نویسی کردن
[خود را معرفی کردن]
[در اداره ای]
[اصطلاح رسمی]
streamline body
بدنه اتومبیل یاهواپیماکه ....تیزی شکل خودکمترباجریان هوامقاومت کند
the body of a carriage
بدنه یک کالسکه
the body politic
ملت و دولت
the body of a document
متن یک سند
the body politic
جامعه
to report
[to a body]
گزارش دادن
[به اداره ای]
wisdom of the body
خردمندی بدن
pylon body
بدنهبرج
body odour
بویبدن-بویعرقبدن
camera body
بدنهدوربین
body wire
سیماصلی
body whorl
پیچبدنه
body tube
لاستیکبدنه
body shirt
بادی
body pad
بالشتکبدنه
body of nail
وسعتناخن
circular body
صفحهمدور
fuse body
بدنهفیوز
pylon body
بدنهستون
tipper body
بدنهتخلیهکننده
triangular body
بدنهمثلثی
vertebral body
استخوانمهره
vitreous body
قسمتمیداندید
body blow
سدیبزرگدربرابررسیدنبههدفی
body and soul
<idiom>
با تمام وجود
hive body
بدنهکندو
body of fornix
نوارسفیدزیرنیمکرههایمغز
body search
بازرسیبدنی
body flap
زبانهبدنه
thyroid body
غده درقی
the whole body of a nation
ملت
the whole body of a nation
تمامی
Never!over my dead body .
صد سال سیاه ( هر گه ؟ابدا" )
ciliary body
بخشمژهدار
keep body and soul together
<idiom>
over one's dead body
<idiom>
هرگز
The human body
بدن انسان
to a agarment to the body
جامهای را اندازه تن کردن
trapezoid body
جسم ذوزنقهای
bakelite0 body
بوفهباکلیت
body-builder
بدنساز
foreign body
آنچهتصادفادرسرجایخودنباشد
body stockings
جامهی تنگ که به بدن میچسبد و بالاتنه و پاها را تا بالای زانو میپوشاند
body stocking
جامهی تنگ که به بدن میچسبد و بالاتنه و پاها را تا بالای زانو میپوشاند
white body
بدنه سفید
whitcomb body
جسم ایرودینامیکی که به هواپیما اضافه میشود و سبب بهبود توزیع حجم اریارول میگردد
To keep body and soul together.
زندگی بخور ونمیری داشتن
black body
جسم سیاه
body size
اندازه بدن
body scissors
سگک از رو
body sand
ماسه پر کننده
body mechanics
مکانیک بدن
body image
تصویر بدن
body guard
هنگ ویژه
body guard
موکب
body guard
نگهبان
body snatcher
کسی که برای تشریح نبش قبرمیکند
body snatcher
جسد دزد
busy body
ادم فضول
busy body
فضول
buffer body
بدنه دافع
body of a map
منطقه زیر پوشش نقشه یانمودار
body type
فونت متن
body type
سنخ بدنی
heavenly body
جرم اسمانی جسم سماوی
body surf
موج سواری بدون تخته
body force
نیروی حجمی
automobile body
اطاق اتومبیل
body build
هیکل
body brick
اجر خوب پخته شده
body brick
اجر قرمز
heavenly body
جسم اسمانی
body alinement
تنظیم بدن تیرانداز
body alinement
تنظیم بدن
black body
قسمت خطرناک
body capacitance
فرفیت بدن
auto body
اطاق اتومبیل
body english
چرخش بی اختیار
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com