Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
middle leg (outer surface)
پایمیانی
Other Matches
foreleg (outer surface)
پایجلویی
surface to surface missile
موشک زمین به زمین
outer
خارجی
out and outer
افراطی
outer
رویی
outer
بیرونی
outer space
فضای خارج از هوا یا جوزمین
outer edge
لبهبیرونی
outer ear
گوش بیرونی
[کالبد شناسی بدن انسان]
outer jacket
پوششخارجی
outer jib
بادبانسهگوشکوچکخارجی
outer lip
لببیرونی
outer string
زهبیرونی
outer table
تختهخارجی
outer toe
انگشتخارجی
outer directed
برون وابسته
outer stators
انستیتوبیرونی
outer circle
دایرهخارجی
the outer man
وضع فاهر شخص
outer fix
محوطه توقف خارجی هواپیما
outer shell
لایه والانس
outer shell
پوسته والانس
outer fix
رمپ خارجی
outer angle
سوک
the outer world
مردمی که بیرون از محیط شخص هستند
outer wall
دیوار خارجی
outer connection
اتصال خارجی
outer connection
پیوند برونی
outer planets
سیارات خارجی
outer angle
کنج بنا
outer harbor
پیش بندر
outer boundary line
خطمرزبیرونی
outer shell electron
الکترون بیرونی
outer shell electron
الکترون رسانایی
outer shell electron
الکترون لایه بیرونی
outer work function
انرژی خروج بیرونی
major outer reaping throw
عمدهترینپرتابدروایخارجی
middle course
میانه روی
middle
میانه میدان
middle
منطقه میانی زمین
middle
میانی وسطی
middle
مرکز
of middle a
میان سال
middle
میان
middle
وسط
middle name
نام وسطی-اسموسطین
middle bar of a saw
کمانکش اره
middle body
قسمت میانه ناو یا کشتی
middle term
قیاس مشترکی که در صغری وکبری صدق کند
middle deck
پل میانی
middle ear
گوش میانی
middle ear
حفره کوچکی محدود به پرده که صدا را ازگوش خارجی به گوش داخلی منتقل میکند
middle finger
انگشت میان
middle aisle
صحن
middle aisle
شبستان
middle jib
بادبانسهگوشکوچکمیانی
middle watch
نگهبانی نیمه شب
middle weight
میان وزن
middle weight
میانه
the middle finger
انگشت میانه
middle ear
گوش وسط
middle english
انگلیسی تا 0051میلادی
middle fraction
جزء میانی
middle fraction
پاره میانی
middle game
وسط بازی
middle plane
صفحه میانتار
middle finger
وسطی
middle heavyweight
09 کیلوگرم
middle insomnia
بیخوابی میانی
middle latitude
منطقه معتدله
middle part
میان
middle part
قسمت میانی
middle price
قیمت متوسط
middle price
قیمت حد وسط
middle sized
دارای اندازه متوسط
middle sized
میان اندازه
middle succession
توالی وسطی
middle succession
توالی میانین
up to the middle in water
تا کمر در اب
middle distance
فاصلهی میان زمینه و پیش زمینه
middle schools
دبیرستان
middle toe
انگشتمیانی
middle torus
گچبریمیانی
Middle Ages
قرون وسطی
middle class
طبقه متوسط
Middle Eastern
مربوطبهخاورمیانه
middle classes
طبقه متوسط
middle of the road
<idiom>
سردوراهی گیرکردن
middle classes
طبقه ما بین اشراف وطبقه پایین
middle school
دبیرستان
the parting in the middle
فرق وسط
middle layer
قشر میانی
middle class
طبقه ما بین اشراف وطبقه پایین
middle sole
لژمیانی
middle aged
میان سال
middle piece
قطعهمیانی
middle age
دوره بین جوانی وپیری
middle-aged
میان سال
middle-of-the-road
بیطرف
piggy in the middle
بازیخرسوسط
middle-of-the-road
میانه رو
Middle West
باختر میانه
Middle East
خاورمیانه
Middle East
سرزمین های میان خاور نزدیک East Near و خاور دور East Far
middle covert
پرهایمیانی
middle panel
قابچوبیمیانی
middle aged
دوره بین جوانی وپیری
middle age
میان سال
middle phalanx
بندانگشتمیانی
middle lobe
نرمهششمیانی
middle linebacker
مهرهخطآخریمیانی
middle leg
پایمیانی
inflammation of the middle ear
عفونت گوش میانی
[پزشکی]
member of the middle class
عضو طبقه متوسط
middle ground buoy
بویه زمین میان گذرگاه
mullion=middle post
وادار
infection of the middle ear
عفونت گوش میانی
[پزشکی]
type of middle cloud
شکالابرقسمتمیانی
middle level management
مدیریت سطح متوسط
middle lintel in window
کمرکش پنجره
middle lintel in window
وادار میانی پنجره
middle lintel in window
الت وسطی پنجره
upper middle class
طبقه متوسط بالا
[در اجتماعی]
middle primary covert
پرهایاولیهمیانی
middle nasal concha
کنجایمیانیدماغی
middle distance race
دو نیمه استقامت 008 تا0051 متر
middle-class person
عضو طبقه متوسط
The working (middle,upper)class.
طبقه کارگر (متوسط بالا )
middle rial of door frame
قیدچه
middle ear inflammation
[MEI]
عفونت گوش میانی
[پزشکی]
To steer a middle course . To act within judicious bounds .
کجدار و مریض عمل کردن
[به نعل و به میخ زدن]
surface to surface
موشک زمین به زمین یا سطح به سطح
surface course
لایه رویی
surface zero
نقطه صفر زمین
surface zero
نقطه صفرترکش اتمی زمینی
surface
رویه فاهر
surface
سطحی
surface
رویه دادن
surface
صاف کردن صیقلی کردن
surface
پوشش
surface
پوشش شوسه سطح
surface
نما دادن روامدن
surface
نما بیرون
surface
صاف کردن
surface
تسطیح کردن بالاامدن
surface
سطحی جلادادن
of the surface
درفاهر
of the surface
در صورت فاهر از بیرون
of the surface
فاهری نمادادن رودادن
of the surface
جلادادن
on the surface
در فاهر
on the surface
درصورت فاهر از بیرون
on the surface
فاهری نمادادن رودادن
on the surface
جلادادن
surface-to-surface
موشک زمین به زمین یا سطح به سطح
surface
رویه
surface
فاهری
surface
بیرون نما
surface
سطح
surface
فاهر
cooking surface
سطح پخت
surface-to-air
رویه به هوا
surface-to-air
دریا به هوا
surface-to-air
زمین به هوا
friction surface
سطح اصطکاک ترمز
free surface
سطح ازاد
demand surface
میزان تقاضا
inked surface
سطحجوهر
developable surface
سطح گسترا
free surface
مخازن ازاد اب
display surface
سطح نمایش
equipotential surface
سطح هم پتانسیل
free surface
سطح اب ازاد
focal surface
سطح کانون
ground surface
کف زمین
hard surface
سطح چیزی
hidden surface
سطح ناپیدا
surface tensity
کشش سطحی
isobar surface
سطح هم فشار
surface width
عرض سطحی
heating surface
سطح گرمایش
hard surface
سخت کردن سطحی
treat surface
روسازی کردن
warped surface
سطح تاب برداشته
water surface
سطح اب
water surface
رویه اب
wearing surface
سطح سائیدگی
hard surface
اجرفرش کردن سنگفرش کردن
hard surface
رافرش کردن
hidden surface
سطح پنهان
demand surface
سطح تقاضا
control surface
سطح فرمان
surface insulation
جداکنندهسطح
stripped surface
سطح صاف شده
surface pipe
لولهسطحی
surface runoff
جذبیاتازسطح
surface scum
سطحتفاله
uneven surface
سطحناهموار
scratch the surface
<idiom>
تازه شروع به کار کردن
abrasion of surface
فرسایش سطح فرش
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com