English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
middle rial of door frame قیدچه
Other Matches
door-frame چارچوب در
door frame چارچوب در
top and bottom rail of door frame پاسار
rial سلطنتی
rial پادشاه ملکه
rial واحد پول ایران
rial باشکوه
overhead rial ریل اویزان
half a rial نیم ریال
i gave the beggar one rial یک ریال به ان گدا دادم
i give odds of ten to one rial ده ریال به یک ریال بسته
door to door selling فروش کالا بصورت دوره گردی
middle منطقه میانی زمین
middle میانی وسطی
middle مرکز
middle میان
middle course میانه روی
middle میانه میدان
middle name نام وسطی-اسموسطین
of middle a میان سال
middle وسط
middle part قسمت میانی
middle part میان
middle latitude منطقه معتدله
middle insomnia بیخوابی میانی
middle heavyweight 09 کیلوگرم
middle price قیمت متوسط
middle watch نگهبانی نیمه شب
middle term قیاس مشترکی که در صغری وکبری صدق کند
middle succession توالی میانین
middle succession توالی وسطی
middle sized میان اندازه
middle plane صفحه میانتار
middle sized دارای اندازه متوسط
middle price قیمت حد وسط
middle game وسط بازی
middle fraction پاره میانی
middle aisle صحن
middle aisle شبستان
Middle Eastern مربوطبهخاورمیانه
piggy in the middle بازیخرسوسط
middle finger وسطی
middle of the road <idiom> سردوراهی گیرکردن
the parting in the middle فرق وسط
middle layer قشر میانی
middle bar of a saw کمانکش اره
middle body قسمت میانه ناو یا کشتی
middle deck پل میانی
middle fraction جزء میانی
Middle Ages قرون وسطی
middle finger انگشت میان
middle english انگلیسی تا 0051میلادی
middle ear گوش میانی
middle ear گوش وسط
middle ear حفره کوچکی محدود به پرده که صدا را ازگوش خارجی به گوش داخلی منتقل میکند
middle lobe نرمهششمیانی
middle linebacker مهرهخطآخریمیانی
middle age میان سال
middle leg پایمیانی
middle jib بادبانسهگوشکوچکمیانی
middle aged دوره بین جوانی وپیری
middle covert پرهایمیانی
middle classes طبقه ما بین اشراف وطبقه پایین
middle schools دبیرستان
middle school دبیرستان
middle aged میان سال
middle class طبقه متوسط
middle class طبقه ما بین اشراف وطبقه پایین
middle classes طبقه متوسط
middle age دوره بین جوانی وپیری
middle-of-the-road میانه رو
middle weight میان وزن
middle weight میانه
middle-of-the-road بیطرف
Middle West باختر میانه
middle torus گچبریمیانی
middle toe انگشتمیانی
middle sole لژمیانی
the middle finger انگشت میانه
Middle East خاورمیانه
middle panel قابچوبیمیانی
middle phalanx بندانگشتمیانی
middle-aged میان سال
up to the middle in water تا کمر در اب
middle distance فاصلهی میان زمینه و پیش زمینه
Middle East سرزمین های میان خاور نزدیک East Near و خاور دور East Far
middle piece قطعهمیانی
inflammation of the middle ear عفونت گوش میانی [پزشکی]
upper middle class طبقه متوسط بالا [در اجتماعی]
infection of the middle ear عفونت گوش میانی [پزشکی]
middle-class person عضو طبقه متوسط
middle lintel in window کمرکش پنجره
middle nasal concha کنجایمیانیدماغی
middle ground buoy بویه زمین میان گذرگاه
middle lintel in window وادار میانی پنجره
middle lintel in window الت وسطی پنجره
middle primary covert پرهایاولیهمیانی
type of middle cloud شکالابرقسمتمیانی
member of the middle class عضو طبقه متوسط
mullion=middle post وادار
middle distance race دو نیمه استقامت 008 تا0051 متر
middle level management مدیریت سطح متوسط
The working (middle,upper)class. طبقه کارگر (متوسط بالا )
middle leg (outer surface) پایمیانی
middle ear inflammation [MEI] عفونت گوش میانی [پزشکی]
to frame someone پاپوش درست کردن برای کسی
K-frame قاببصورتحرفk
to frame someone کسی بیگناه را متهم کردن
frame up دوز وکلک
ox frame قابی که گوشههای چلیپایی دارد
frame up دسیسه
saw frame کمان اره
frame پاپوش درست کردن
frame up توط ئه
frame قاب کردن
frame 1-فضایی روی نوار مغناطیسی برای یک کد حرف . 2-بسته داده ارسالی حاوی اطلاعات کنترلی و مسیر
frame بخشی از حافظه برای ذخیره سازی تصور پیش ز نمایش آن روی صفحه
frame خطای ناشی از یک بیت مشکل دار در فریمی در نوار مغناطیسی
frame و مرز اطراف فضای پنجره
frame قاعده
frame فرمول
frame بیان کردن
frame چارچوب گرفتن طرح کردن
frame منطق اسکلت
frame ساختمان
frame چهارچوب تنه
frame تنه
frame قواره
frame قاب زهوار دور دنده عرضی نرده
frame چهارچوب
frame شاسی
frame-up توط ئه
frame-up پرونده سازی
frame صحنه
frame بدن
frame هیکل حالت موقتی
frame قاب کردن قاب گرفتن
frame قاب کادر
frame سازه
frame باربست
frame دنده عرضی
frame مدت زمان به کیسه انداختن تمام گویهای بازی اسنوکر یک دهم از بازی بولینگ
frame کالبد
frame کنترل هایی
frame فریم
frame چارچوب
frame قاب
frame استاتور استخوان بندی
frame قاب چارچوب کمان
frame تنظیم کردن
To steer a middle course . To act within judicious bounds . کجدار و مریض عمل کردن [به نعل و به میخ زدن]
pack frame کوله پشتی زین دار
window frame قاب پنجره
window-frame قاب پنجره
bar frame تیرک قاب
base frame چهارچوب زیر دستگاهها
beacon frame فرم مخصوص در پروتکل FDDI که پس از توقف در شبکه ارسال میشود
sill of frame آستانهقاب
belt frame اسکلت محیطی بدنه هواپیما
c frame press پرس با قالب "سی " شکل
casement frame قاب بازشو
frame-ups پرونده سازی
frame agreement چهارچوب توافق [حقوق]
frame-ups توط ئه
piling frame داربست
open frame هر بخش از بازی بولینگ باناتوانی در انداختن تمام میله ها
to frame an answer پاسخی را طرح کردن
mirror frame جعبه اینه
frame of reference چهارچوب داوری
provisional frame ان بخش از بازی بولینگ که گوی موقعی پرتاب شده که بخش قبلی مورد اعتراض است
picture frame قاب عکس
timber frame قالبچوبی
reference frame دستگاه مقایسهای
page frame قالب صفحه
warping frame قالبپیچنده
walking frame قالبچهارپا
vertical frame قالبعمودی
track frame قالبشیار
plan frame چارچوب برنامه
to connect to frame اتصال به بدنه
frame push اهرم فشاردهنده
frame stile قالبنردبانی
head of frame سرقاب
metal frame قالبفلزی
page frame قاب صفحه
frame antenna انتن چارگوش
frame frequency بسامد صحنه
frame house خانهای که کالبدان چوب وپوشش ان تخته باشد خانه چوبی
frame of an apparatus شاسی
burner frame سوخت
burner frame قالب
frame agreement توافق اولیه
warp frame قاب چله
box-frame قاب صندوقی
freeze-frame قاب ایستا
freeze-frame قاب ایستایی
cold frame سرما دورکن
two light frame پنجره دوچشمه
two light frame پنجره دو قلو
time frame مدت لازم
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com