Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 141 (7 milliseconds)
English
Persian
mission ready
اعلام امادگی هواپیما برای پرواز
mission ready
هواپیمای اماده برای پرواز
mission ready
اماده پرواز
Other Matches
mission
ماموریت هیئت اعزامی یا تبلیغی
mission
ماموریت
mission
رسالت
mission
هیات
mission
ماموریت جنگی هیئت سیاسی خدمت میسیون
mission
هیات اعزامی هیات تبلیغی
mission
بماموریت فرستادن
immediate mission
تک فوری هوایی
immediate mission
ماموریت فوری هوایی
specified mission
ماموریت تصریحی
mission
وابسته به ماموریت
mission critical
برنامه نرم افزاری ه بدون آن شرکت شما کار نمی:ند
mission critical
که شرکت شما به آن بستگی دارد
fire mission
ماموریت اتش
financial mission
هئیت مامورین مالی
end of mission
ماموریت تمام
diplomatic mission
هیئت سیاسی
mission request
درخواست اجرای ماموریت هوایی
mission type
حاوی ماموریت
mission call
درخواست پشتیبانی هوایی کردن
mission objectives
هدفهای ماموریت
head of the mission
رئیس هیات اعزامی
implied mission
ماموریت استنتاجی
mission load
اماد عملیاتی
mission load
بار مبنای عملیاتی
mission essential
ضروری برای انجام ماموریت
mission essential
حیاتی از نظر انجام ماموریت
mission , oriented
لازم برای انجام ماموریت ضروری برای انجام ماموریت
mission mast
دکل سوم کشتی
mission type
متضمن ماموریت
political mission
هیئت سیاسی
surface mission
پدافندزمینی با توپخانه پدافندهوایی در نقش زمینی
surface mission
ماموریت دفاع زمینی
search mission
ماموریت تجسس زمینی به وسیله هواپیما
political mission
ماموریت سیاسی
mission time
مدت ماموریت
air mission
ماموریت هوایی
primary mission
ماموریت اصلی
call mission
درخواست پشتیبانی فوری هوایی ماموریت هوایی طبق درخواست
aircraft mission equipment
وسایل لازم برای انجام ماموریت هواپیما
close support mission
ماموریت پشتیبانی نزدیک
action mission ship
ناو اماده
action mission ship
guardship ,dutyship : syn
ready for use
اماده بهره برداری
Since you are not ready ...
چونکه هنوز آماده نیستی...
As you are not ready ...
چونکه هنوز آماده نیستی...
When will they be ready?
چه وقت آنها حاضر میشود؟
get ready
<idiom>
آماده شدن از
ready
اماده کردن
ready use
دم دستی
ready for use
اماده مصرف
ready use
اماده مصرف
Are you ready to go?
حاضرید برویم ؟
ready
که منتظر است تا قابل استفاده شود
ready
مهیا کردن حاضر کردن
ready
حاضربه تیر حاضر باشید
ready
خط وط ارتباطی یا وسایلی که منتظر دستیابی داده است
get ready
اماده کردن
get ready
اماده شدن حاضر کردن
get ready
حاضر شدن
ready
اماده
ready
مناسب برای استفاده از یا فروش .
ready
حاضر به کار
ready
قبضه حاضر
get ready
حاضر کردن یا شدن
ready service
اماده به کار
ready to die
اماده مردن
ready reservist
جزو احتیاط اماده به خدمت
ready reserve
ذخیره اماده ذخایر اماده احتیاط اماده برای بسیج یااستفاده
ready room
اطاق توجیه
ready reckoner
کتابچه یاجدولی که حسابهای عمل شده واماده دران موجوداست
ready rack
قفسه مهمات حاضر برای تیراندازی
ready position
وضعیت حاضربه حرکت هلیکوپتر
ready position
حاضربه تیراندازی
ready position
حالت حاضر به تیر
ready to die
اماده برای مرگ
ready made
اماده
rough and ready
سریع العمل
Please have my bill ready.
لطفا صورتحسابم را آماده کنید.
rough and ready
<idiom>
زبروخشن ولی موثر
He has a ready pen.
قلم شیوا وروانی دارد
I am ready to compromise.
کارها روبراه است
I am always ready to help my friends.
همیشه حاضرم بدوستانم کمک کنم
what a ready welcome i found!
چه حسن استقبالی از من کردند !
ready money
پول موجود
rough and ready
خشن
ready witted
بافراست
ready witted
تیز هوش
ready wit
حاضر جوابی
make ready
حاضر شدن
ready acceptance
حسن قبول
combat ready
اماده به رزم
combat ready
دارای امادگی رزمی
operationally ready
حاضر به عمل اماده از نظر عملیاتی
operationally ready
حاضر به عملیات
operationally ready
حاضر به کار
not operationally ready
غیر اماده ازنظر عملیاتی
not operationally ready
از کار افتاده
ready service
اماده به استفاده فوری
dinner is ready
ناهاراماده
dinner is ready
است
he is ready at excuses
برای بهانه انگیزی
he is ready at excuses
اماده است
make ready
اماده کردن
make ready
اماده شدن حاضر کردن
ready cap
حالت انتظار هواپیمای جنگنده برای پرواز
ready for assembly
اماده جهت نصب
ready money
پول نقد
ready missile
موشک حاضر به پرتاب روی سکوی اتش
ready line
صف پشت خط اتش
ready line
خط انتظار
ready-made
اماده
ready for operation
اماده کار
ready money
پول فراهم شده
ready for duty
اماده کار
ready for duty
اماده انجام وفیفه
ready for duty
اماده خدمت
ready-mix truck
کامیون مخلوط کن
[ساخت و ساختمان]
[حمل و نقل]
ready to pay at any moment
دست به کیسه
to stand ready to
[+ verb]
آماده بودن برای
to stand ready for
[+ noun]
آماده بودن برای
ready-mix truck
تراک میکسر
[ساخت و ساختمان]
[حمل و نقل]
ready-mix truck
کامیون بتون مخلوط کن
[ساخت و ساختمان]
[حمل و نقل]
Cash . Ready money .
وجه نقد
camera ready copy
کپی اماده تکثیر
ready for cinnection to the mains
اماده جهت اتصال به شبکه
ready mixed concrete
بتن اماده
ready mixed paints
رنگهای مخلوط اماده
data set ready
امادگی مجموعه داده ها
ready solubility in water
امادگی برای زودحل شدن دراب
to give a ready consent
بی درنگ رضایت دادن
to give a ready consent
زود
to give a ready consent
رضایت دادن
heat ready indicator
چراغتعینگرما
Get ready for the journey(trip)
برای مسافرت حاضر شو
To prepare something. To get somethings ready.
چیزی را حاضر کردن
data terminal ready
امادگی ترمینال داده
army ready material program
برنامه بهبود امادگی رزمی اماد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com