Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
mobile charge
بار متحرک
Other Matches
mobile
پرجنبش
mobile
متحرک
mobile
قابل تحرک
mobile
سیار
mobile
با تحرک
mobile
جنگ متحرک
mobile
جنبان
mobile
تغییرپذیر
mobile
روان سیال
mobile
سیال تغییرپذیر
mobile
قابل حرکت
mobile warfare
جنگ متحرک
mobile home
خانه متحرک
mobile station
فرستنده متحرک
mobile warfare
جنگ سیال جنگی که در ان طرفین بامبادله اتش و کاربرد مانورو استفاده از زمین ابتکارعملیات را به دست گرفته وحفظ می نمایند
upwardly-mobile
افرادیاگروهیکهدرحالپیشرفتباشند
mobile reserve
احتیاط متحرک
mobile unit
واحدمتحرک
mobile defense
پدافند متحرک
mobile phase
فاز متحرک
mobile homes
تریلی
mobile employment
استفاده از توپخانه پدافندهوایی در نقش پشتیبانی ستونهای متحرک زمینی
mobile homes
خانه متحرک
primum mobile
محرک اصلی
primum mobile
اسمان دهم
mobile home
تریلی
mobile plant
دستگاه متحرک
mobile equipment pool
بنه متحرک افزارهای ویژه درسطح گروهان و گردان ودسته
mobile turnable ladder
نردبان متحرک
mobile lubricating equipment
تجهیزات روغنکاری متحرک
mobile training team
تیم اموزشی سیار
mobile drawer unit
قسمتکشویمتحرک
mobile filing unit
قسمتفایلهایمسافرین
mobile passenger steps
پلههایمتحرکمسافرین
mobile repair shop
تعمیرگاه سیار
take over in charge
تحت اختیار دراوردن
in charge
<idiom>
مسئول بودن
charge
دستگاه با ماده منفجره
in charge
متصدی
take over in charge
تصدی
like charge
شارژ همنام
like charge
قطبهای همنام
charge some one with
به عهده کسی گذاشتن
(in) charge of something
<idiom>
مسئولیت کار یاکسانی را به عهده داشتن
in the charge of
<idiom>
تحت مراقب یا نظارت
in charge
<adj.>
پاسخگو
in charge
<adj.>
مسئول
be charge with
متهم شدن به
on charge of
به اتهام
charge
خطای حمله
charge
بار
charge
محفظهای
charge
که برای ذخیره سازی داده و امکان دستیابی ترتیبی وتصادفی به کار می رود
charge
ایجاد مجدد بار در یک باتری که امکان شارژ مجدد دارد
charge
خرج گذاری کردن شارژ کردن
charge
پر کردن
charge
خرج منفجره
charge
جرم کل سوخت در راکتهای سوخت جامد
charge
مین وسایل با بار الکتریکی شارژ می شوند
charge
حمله به حریف
charge
اتهام
charge
عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
charge
بار کردن
charge
شارژ کردن شارژ
charge
بدهکار کردن
charge
خرج
charge
متهم کردن
charge
1-کمیت الکتریسیته 2-مقدار کمبود الکترون در یک وسیله یا عنصر
charge
تصدی
charge
متهم ساختن
charge
زیربار کشیدن
charge
عهده دارکردن
charge
گماشتن
charge
بار مسئولیت
charge
وزن
charge
هزینه
charge
حمله اتهام
charge
عهده داری
charge
مطالبه بها
charge
پرکردن
charge
وسیله الکترونیکی که با بار الکتریکی کار میکند
charge
موردحمایت
charge
بار الکتریکی
section charge
خرج جزء جزء
shaped charge
خرج گود
shaped charge
خرج مقعر
snow charge
بار برف
section charge
خرج چند قسمتی
satchel charge
خرج کیسهای
soaking charge
بار سولفات زدای
sticky charge
خرج چسبنده
static charge
برق ساکن
statement of charge
مشخص کردن جرایم فرم تقاضای خسارت
negative charge
بار منفی
statement of charge
اعلام اتهامات
sprining charge
خرج چال کننده یا گود کننده
spotting charge
خرج مشقی برای تصحیحات دیدبانی خرج مخصوص تنظیم تیر
spinning charge
بار چرخان
space charge
ناحیه بار فضا
space charge
بار پیرامونی
nuclear charge
بار هسته
nucleon charge
بار نوکلئون
pole charge
خرج دستکی
plaster charge
خرج انفجاری افشان
positive charge
بار مثبت
powder charge
خرج باروت
powder charge
خرج پرتاب گلوله
plaster charge
خرج شراپنل
partial charge
بار جزیی
propellant charge
خرج پرتاب
propelling charge
خرج پرتاب
pole charge
خرج میلهای
propelling charge
خرج
reduced charge
خرج کمتر یا پایین تر توپ
residual charge
بار الکتریکی مانده
satchel charge
خرج خورجینی
officer in charge
افسر مسئول اجرا
officer in charge
افسر مسئول
normal charge
خرج معمولی توپ
sticky charge
خرج انفجاری قابل چسباندن در محل انفجار
export charge
هزینه صادرات
export charge
تعرفه صادرات
import charge
تعرفه واردات
import charge
هزینه واردات
import charge
حقوق واردات
electrostatic charge
بار الکتریسیته ساکن
[که در اثر مالش بوجود می آید.]
physician in charge
دکتر پاسخگو
[در بیمارستان]
export charge
حقوق صادرات
elementary charge
بار الکترون
[فیزیک]
elementary charge
بار بنیادی
[فیزیک]
explosive charge
دستگاه با ماده منفجره
bursting charge
دستگاه با ماده منفجره
to charge the battery
باتری را بار کردن
charge carrier
حامل بار
[فیزیک]
[شیمی]
[مهندسی]
doctor in charge
دکتر پاسخگو
[در بیمارستان]
What's the charge per hour?
کرایه هر ساعت چقدر است؟
unlike charge
قطب غیر همنام
trickle charge
پر کردن اهسته
total charge
بارگذاری کامل
toll charge
باج
to give in charge
سپردن
to give in charge
تسلیم کردن
to charge a gun
خرج در تفنگ گذاشتن
telephone charge
هزینه تلفن
tapering charge
پر کردن شیبدار
surface charge
بار سطحی
supplementary charge
خرج یدکی خرج اضافی
volume charge
بار حجمی
zero charge potential
پتانسیل بار صفر
minimum charge
حداقل هزینه
minimum charge
حداقل قیمت
What's the charge per day?
اجاره آن برای یک روز چقدر است؟
What's the charge per week?
اجاره آن برای یک هفته چقدر است؟
What's the charge per mile?
اجاره هر مایل چقدر است؟
Do you charge for the baby?
آیا برای بچه ها هم پول میگیرید؟
What is the charge per day?
کرایه روزانه چقدر است؟
community charge
گونهایمالیات
charge nurse
سر پرستار
charge hand
کارگر معمولی
baton charge
حرکترو بهجلو بوسیلهپلیسباتونبدست
charge indicator
اندازهشارژ
supplementary charge
خرج تکمیلی
multisection charge
خرج چندقسمتی
diamond charge
خرج مربع شکل
boost charge
ولتاژ ثابت و اولیهای که به باطری داده میشود تا انرابرای استارت موتور اماده نگه دارد
counter charge
تهمت متقابله
bound charge
بار بسته
bring a charge against someone
به کسی تهمت زدن
conservation of charge
بقای بار الکتریکی
condenser charge
بار خازن
bursting charge
خرج تلاش
collection charge
هزینه وصول
counter charge
دعوی متقابل در امر جزایی
cratering charge
خرج مخصوص تهیه چاله تخریب
deep charge
خرج گود
detonation charge
خرج تلاش
detonation charge
خرج انفجار
detonating charge
چاشنی
detonating charge
خرج منفجر کننده
collection charge
هزینه وصول مطالبات
bank charge
هزینههای بانکی
density of charge
چگالی بار برقی
deep charge
خرج عمیق دریایی
coke per charge
ذغال کک شارژ
charge with a fault
تخط ئه کردن
bursting charge
خرج منفجرکننده
charge account
حساب بدهی مشتری
charge and discharge
محل بارگیری و باراندازی
charge d'affaires
شارژ دافر
charge d'affaires
کاردار سفارت
charge d'affaires
نایب وزیر مختار
charge d'affaires
نایب سفارت
charge d'affaires
کاردار
charge balance
موازنه بار
charge daffaires
شارژدافر
charge density
چگالی بار
charge pits
چالههای خرج
charge of the electron
بار الکترون
charge neutrality
خنثایی بار
bursting charge
بار انفجاری
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com