Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English
Persian
mobile home
خانه متحرک
mobile home
تریلی
Other Matches
Please be (feel ) at home . Please make yourself at home .
اینجا را منزل خودتان بدانید ( راحت باشید و تعارف نکنید )
Home , sweet home .
هیچ کجا منزل خود آدم نمی شود ( ازنظرراحتی وغیره )
The hotel was home from home .
هتل مثل منزل خودمان بود ( راحت وکم تشریفات )
mobile
جنگ متحرک
mobile
سیار
mobile
با تحرک
mobile
قابل حرکت
mobile
متحرک
mobile
قابل تحرک
mobile
سیال تغییرپذیر
mobile
روان سیال
mobile
پرجنبش
mobile
تغییرپذیر
mobile
جنبان
mobile unit
واحدمتحرک
mobile station
فرستنده متحرک
mobile homes
خانه متحرک
mobile homes
تریلی
upwardly-mobile
افرادیاگروهیکهدرحالپیشرفتباشند
mobile warfare
جنگ متحرک
mobile defense
پدافند متحرک
mobile warfare
جنگ سیال جنگی که در ان طرفین بامبادله اتش و کاربرد مانورو استفاده از زمین ابتکارعملیات را به دست گرفته وحفظ می نمایند
primum mobile
اسمان دهم
primum mobile
محرک اصلی
mobile charge
بار متحرک
mobile phase
فاز متحرک
mobile plant
دستگاه متحرک
mobile reserve
احتیاط متحرک
mobile employment
استفاده از توپخانه پدافندهوایی در نقش پشتیبانی ستونهای متحرک زمینی
mobile lubricating equipment
تجهیزات روغنکاری متحرک
mobile equipment pool
بنه متحرک افزارهای ویژه درسطح گروهان و گردان ودسته
mobile turnable ladder
نردبان متحرک
mobile repair shop
تعمیرگاه سیار
mobile training team
تیم اموزشی سیار
mobile passenger steps
پلههایمتحرکمسافرین
mobile filing unit
قسمتفایلهایمسافرین
mobile drawer unit
قسمتکشویمتحرک
home
سرزمین پدر و مادر
come home
کشیده شدن لنگر به طرف ناو
nobody home
<idiom>
فکرش جای دیگر است
home
وطن
home
میهن
at home
<idiom>
درخانه
home help
کمکحالبیمار
home like
راحت
home like
خانگی
may i see you home?
اجازه دهید شمارابخانه
WI'll you take me home?
مرا به منزل می رسانید ؟
third home
بازیگر مهاجم
may i see you home?
برسانم
On my way home. . .
سرراهم بمنزل ...
home like
وطنی
On my way home. . .
اگر سرم راببرند امضاء نخواهم کرد
Is there anybody at home ? Anybody home ?
کسی منزل هست ؟
home
زادبوم
home
بازی
home
زمین خودی
home
وطن
home
امور مالی شخصی و پردازش کلمه است
home
خانه
home
منزلگاه
home
ریز کامپیوتر طراحی شده برای مصرف خانگی که برنامههای کاربردی آن شامل آموزش
home
که معمولا در بالا سمت چپ قرار دارد
home
نقط ه شروع چاپ روی صفحه
home
محل زندگی کسی
home
اولین رکورد داده در فایل
home
کلیدی که نشانه گر را به شروع خط متن می برد
home
روش بررسی و حمل تراکنشهای باک به خانه کاربر به وسیله ترمینال یا مودم
home
جا به داخل لوله راندن
home
وطن اسایشگاه
It came home to me.
به فکرم رسید.
It came home to me.
به نظرم رسید.
home
خانه دادن
at home
پذیرایی در ساعت معین
home
منزل
home
مرزوبوم
home
میهن وطن
home
اقامت گاه
home
شهر بخانه برگشتن
home
میهن
home
بطرف خانه
home town
شهر موطن
to pine for home
دلتنگی برای میهن کردن ارزوی وطن کردن
to pay home
تلافی کامل کردن
tumble home
خم درونی
we sang them home
ایشان را با اواز و سرود تامنزلشان همراهی کردیم
home town
خاستگاه
home town
زادگاه
home stretch
مرحله نهایی
home stretch
گام های پایانی
stay at home
خانه نشین
run home
توگذاشتن
sickfor home
دلتنگی کننده برای میهن وخانه خود بیماروطن
sickfor home
دلتنگ
soldiers' home
سربازخانه
soldiers' home
پادگان
to bring home
حالی کردن
home town
زادشهر
to bring home
ثابت کردن
to freight out and home
دوسره کرایه کردن
to make one's way home
راه خانه را پیش گرفتن
home stretch
پایانراه
home towns
شهر موطن
home towns
زادگاه
home-made
<adj.>
در خانه ساخته
[تهیه]
شده
He came straight home.
صاف آمد خانه
She lost her way home .
راه خانه اش را گه کرد
What is your home address?
نشانی منزلتان چیست ؟
He went home on leave .
مرخصی گرفت رفت منزل
I'll be at home today .
امروز منزل خواهم بود
home-made
<adj.>
خانگی
to send home
به خانه
[از جایی که آمده اند]
برگرداندن
close to home
<idiom>
به احساسات شخصی نزدیک شدن
at home and abroad
در داخل و خارج
[از کشور]
Theres no place like home .
<proverb>
هیچ جا مثل خانه نمى شود .
You have my home address.
شما آدرس من را دارید.
home address
آدرس منزل
Home appliances
لوازم خانگی
Try to be home before dark.
سعی کن قبل از تاریک شدن بیایی منزل
Home appliances
وسایل خانگی
stately home
خانهاشرافی
home towns
خاستگاه
home towns
زادشهر
home-grown
خانگی
home-grown
محصول خانه
take-home pay
مزد پس از کسر مالیات و غیره
take-home pay
حقوق خالص
take-home pay
مزد خالص
take-home pay
خالص دریافتی
home plate
صفحهبازی
home straight
خطمستقیموسطبازی
children's home
محلنگهداریبچههاییکهپدرومادر خوبوشایستهایندارند
home ground
آشنا بهمحیط
Home Secretary
مسئولدفتر
home time
زمانیکهمدارستعطیلمیشود
home truth
حقایقیکهدربارهخودتاناز دیگریمیفهمید
to start for home
رهسپار به
[راه]
خانه شدن
run home
جا گذاشتن
home market
بازار داخلی
home consumption
مصرف خانگی
home building
ساختمان مسکونی
home born
خانه زاد
home born
طبیعی
home born
بومی
home address
نشانی مبداء
home address
نشانی منزلگاه
harvest home
محل جمع اوری خرمن
harvest home
پایان درو
harvest home
اخر خرمن
home consumption
مصرف داخلی
home made
ساخت بومی
home made
ساخت داخلی
home key
کلید Home
home hole
اخرین بخش زمین یا یک دوربازی گلف
home front
عملیات غیر نظامیان وشخصی ها در زمان جنگ
home currency
پول ملی
home currency
پول داخلی
home country
محل تولید
home country
کشور اصلی
funeral home
محلی که دران مرده را جهت انجام مراسم تدفین یا سوزاندن اماده میکنند
funeral home
مرده شوی خانه
home computer
کامپیوتر خانگی
Home Office
وزارت داخله
Home Office
وزارت کشور
broken home
خانواده گسیخته
nursing home
اسایشگاه پیران
home economics
تدبیر منزل
home economics
اقتصاد منزل
home economics
اقتصاد خانه داری
home-brew
مشروبات خانگی
home computers
کامپیوتر خانگی
home-made
ساخت میهن
delivery to the home
تحویل در خانه
convalescent home
نقاهت خانه
bound for home
اماده رفتن به کشور میهن
at home and abroad
در سفر و حضر
at home and abroad
در درون و بیرون کشور
at home and abroad
در داخله و خارجه
rest-home
اسایشگاه
rest home
اسایشگاه
home-made
وطنی
home brew
مشروبات خانگی
home market
بازار داخل کشور
home use entry
اعلامیه مصرف
i wrote home
برای خانه
home rule
حکومت به دست خود اهالی حکومت مردم بر مردم
home run
گل زدن
home run
بازی پر هیجان با امتیازتماس با زمین
home run
مسابقه پرامتیاز
home service
خدمات فروش در داخل کشور
i should p stay at home
بهتر است در خانه بمانم
home work
کار خانگی
home visit
بازدید خانواده
home wiring
سیم کشی ساختمانی
home trade
تجارت داخلی
home whistle
امتیاز واقعی یا فرضی
home trade
داد و ستد داخلی
home trade
خرید وفروش داخلی
home use entry
اعلامیه مصرف شخصی
home rule
حکومت داخلی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com