English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 123 (2 milliseconds)
English Persian
momentum drag پسای ممنتم
Other Matches
momentum تکانه
momentum ایمپولز
momentum نیروی حرکتی
momentum برتری
momentum مقدار حرکت
momentum مقدار جنبش انی
momentum نیروی حرکت انی
momentum اندازه حرکت
momentum سرعت حرکت شتاب حرکت
momentum دور حرکت
momentum شدت
conservation of momentum بقای اندازه حرکت
conjugate momentum اندازه حرکت مزدوج
angular momentum اندازه حرکت زاویهای گشتاور اندازه حرکت
angular momentum اندازه حرکت زاویهای
angular momentum تکانه زاویهای
liner momentum اندازه حرکت
angular momentum مقدارحرکت زاویهای
angular momentum مقدار جنبش چرخشی
momentum equation معادله مقدار حرکت
momentum of attack شدت حمله
momentum of attack دور حمله
momentum coordinates مختصات اندازه حرکت
momentum conservation بقای اندازه حرکت
moment of momentum اندازه حرکت زاویهای گشتاور اندازه حرکت
moment of momentum گشتاور اندازه حرکت
linear momentum اندازه حرکت
linear momentum نیروی ضربه که برابراست باحاصلضرب جرم در سرعت خطی
law of conservation of momentum قانون پایستگی تکانه [فیزیک]
spin angular momentum اندازه حرکت زاویهای اسپین
spin angular momentum اندازه حرکت زاویهای اسپینی
. The car is gathering momentum. اتوموبیل دارد دور بر می دارد
hidden momentum of population growth سبب گستردگی والدین اینده میشود
hidden momentum of population growth به دلیل این که یک جمعیت وسیع جوان
hidden momentum of population growth نیروی محرکه پنهان رشدجمعیت فرایندی پویا ولی غیرفعال ازافزایش جمعیت که حتی پس ازکاهش نرخهای زاد و ولد ادامه مییابد
drag on <idiom> دراز کردن
drag قلاب
drag in <idiom> پا فشاری روی موضوع دیگری
To drag on and on. بدرازا کشیدن
to drag on or out کشیدن
to drag on or out ادامه دادن
drag کشاندن
drag روی صفحه نشان داده میشود
drag اصطکاک
drag اسباب لایروبی
drag چیز سنگینی که روی زمین کشیده میشود
drag مقداری که پاشنه ناو در اب فرو رفته باشدکشیدن روی زمین
drag کشش
drag لایروبی کردن کشش
drag پسا
drag ضربهای که گوی بیلیارد پس از برخورد متوقف میشود وسیله کنترل قرقره ماهیگیری
drag کشیده شدن
drag به نشانه برنامه دیگر که باعث شروع این برنامه و درج داده میشود
drag حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drag کشیدن بزور کشیدن
drag سخت کشیدن لاروبی کردن
drag کاویدن باتورگرفتن
drag سنگین وبی روح
drag عمل حرکت دستگاه OUSE
drag کشیدن
drag وضع سرعت حرکت طعمه مصنوعی بیش از سرعت جریان اب بوی روباه روی زمین
induced drag پسای لازم
induced drag پسای القاء شده
interference drag پسای داخلی
drag strip مسیر مسابقه اتومبیلرانی سرعت
hydraulic drag کشش ابی
parastic drag پسای مزاحم
main drag <idiom> مهمترین خیابان شهر
To drag out an affair . To go on and on . موضوعی را کش دادن [بدرازا کشاندن]
drag chain زنجیرکشش
wire drag لاروب سیمی
wing drag پسای بال
wave drag پسای موج
vortex drag پسای جریانهای حلقوی
total drag پسای کل
drag force نیروی کششی
to drag in a subject موضوعی رابدون انکه ضرورت داشته باشد بمیان اوردن
profile drag پسای مقطع پسای نیمرخ
profile drag پسای مزاحم
star drag وسیله کشیدن نخ روی قرقره ماهیگیری
coefficient of drag ضریب مقاومت در مقابل حرکت
drag hook قلاب عایق
drag hook قلاب کشش
drag force نیروی مقاوم حرکت
broom drag جاروی شن کش
drag coefficient ضریب پسا
drag coefficient ضریب رانش
drag chain عایق
drag bunt ضربه با ثابت نگهداشتن چوب برای دویدن به پایگاه
drag bracing بست کاری داخلی
drag boat قایق موتوری مسابقه سرعت
drag boat کرجی لاروب
drag bike موتورسیکلت مخصوص مسابقه سرعت
drag bar میله اتصال
drag bar میله کشش
drag axis محور پسا
cooling drag پسای ناشی از خنک کردن موتور
drag hunt شکار با تازی در مسیری بابوی مصنوعی روباه بخاطرورزش
drag line طنای اویزان از بالن هنگام فرود
drag link اتصال کششی
form drag پسای شکل
form drag مقاومت ناشی از شکل جسم
fiscal drag اثر کند کنندگی مالی هنگامیکه سیاست مالی نتواندرشد اقتصادی را حفظ نماید .
engine drag مقاومت مالشی
engine drag مقاومت اصطکاک
drag scraper اسکریپر مخزنی
drag roll غلطک کششی
drag racing مسابقه موتورسیکلت رانی سرعت
drag link عضو کشش
drag loading نتیجه کشش بادیا موج انفجار
drag mark محل فشار
drag net توریادامی که روی زمین بکشندکه همه جانوران رایکجابگیرد
drag race مسابقه اتومبیلرانی سرعت
drag loading فشار کششی
This caravan will drag on until the last day . <proverb> این قافله تا به یشر لنگ است .
levelling drag scrapers اسکریپر تیغه دار
drag one's feet/heels <idiom> آهسته کار کردن
lift drag ratio نسبت برا به پسا
surface friction drag پسای اصطکاک سطح
To drag a country into war . کشوری را بجنگ کشیدن ( غالبا" بصورت جنگ تحمیلی )
anti drag wire اجزاء بست کاری ساختمانی
drag chain conveyor نقاله با زنجیر مقاوم
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com