Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English
Persian
money changer
صراف
Other Matches
changer
دواتصال کننده که اتصال کننده مادگی را به نری
changer
مبدل
changer
صراف
changer
تعویض کننده
changer
عوض کننده
changer
تغییر دهنده
changer
وسیلهای که چیزی را با چیز دیگر جابجا میکند
changer
تبدیل میکند
changer
کلید تبدیل
Money for jam . Money for old rope .
پول یا مفتی
Protection money. Racket money.
باج سبیل
frequency changer
مبدل فرکانس
aperture changer
دهانهتعویض
polarity changer
تغییر دهنده قطبش
pole changer
تغییردهنده قطبش
image changer
مبدل تصویر
pole changer
تعویض کننده قطب
frequency changer
تغییر دهنده بسامد
gender changer
وسیله تغییر اتصال مادگی به نری و برعکس
sex changer
وسیله مبدل اتصال نری به مادگی و برعکس
If things changer one day then …
اگر روزی ورق برگردد آنوقت ...
automatic record changer
گرام خودکار
frequency changer crystal
بلور تغییر دهنده بسامد
crystal frequency changer efficiency
بازده بلور تغییر دهنده بسامد
conversion loss of frequency changer cry
اتلاف بلور تغییر دهنده بسامد
channel changer
[rare for: remote control]
کنترل از راه دور
channel changer
[rare for: remote control]
ریموت کنترل
channel changer
[rare for: remote control]
فرمان از راه دور
channel changer
[rare for: remote control]
کنترل از دور
channel changer
[rare for: remote control]
فرمان از دور
money begets money
<idiom>
پول پول می آورد
take in (money)
<idiom>
رسیدن
we are want of money
ما نیازمند پول هستیم به پول احتیاج داریم
his money is more than can
ازانست که بتوان شمرد
i have no money about me
با خود هیچ پولی ندارم
his money is more than can
پولیش بیش
He is in the money.
پول پارومی کند ( خیلی ثروتمند است )
value for money
قدرت خرید پول
f. money
پول فراوان
even money
مبلغ مساوی در شرط بندی
After all that money is of no use.
تازه آن پول هم بدردت نمی خورد.
near with one's money
خسیس
value of money
ارزش پول
value for money
ارزش پول
near money
شبه پول
he is f. of money
پول فراوان دارد
money
اسکناس
money
سکه
money on d.
وجه امانعی
money
جایزه نقدی
money on d.
پول سپرده
money
مسکوک ثروت
money
پول
be in the money
<idiom>
در پول غلت خوردن
be in the money
<idiom>
پول پارو کردن
money on deposit
وجه امانی
money stock
حجم پول در گردش
money spinner
کارتنه کوچک که انرا نشانه خوشبختی و وسیله پیدا شدن پول میدانند
money on deposit
پول سپرده
raise money
فراهم کردن پول
raise money
جمع اوری کردن پول
ready money
پول نقد
ready money
پول موجود
money pot
دخل
money pot
غلک
money player
ارائه کننده بهترین بازی درموقعیتهای دشوار
ready money
پول فراهم شده
requistion for money
درخواست
requistion for money
پول
smart money
غرامت پولی که دولت بسربازان وملوانان زخمی ومصدوم میدهد
smart money
خسارت
money making
پول بهم زدن پول جمع کنی
smart money
پاداش زیان
short of money
کم پول
money making
پول بهم زنی
scant of money
بی پول
money matters
امور پولی
money multiplier
ضریب بهم فزاینده پول
money of account
پول محاسباتی
scant of money
کم پول
salvage money
جایزه نجات کشتی یا محموله
role of money
نقش پول
money off offer
فروش با تخفیف
retention money
پول گرویی
retention money
مقدار پولی که کارفرما جهت حسن انجام کار پیمانکار نگه میدارد واین مقدار درصدی ازکل قرارداد است که حسن انجام کار نامیده میشود
smart money
مطلع
quantity of money
مقدار پول
passage money
کرایه مسافر
passage money
کرایه
onother's money
پول شخصی دیگر
money worth
برابر پول
money worth
بهای پول
money worth
پول بها
money worth
چیزی که بپول بیزرد
mortgage money
پول رهنی
mortgage money
پول قرضی
prize money
پولی که از فروش غنیمت دریایی بدست می اید
onother's money
پول دیگری
quasi money
شبه پول
odd money
یک اسکناس 01 ریالی
oceans of money
یک دنیا پول
neutrality of money
بدون تاثیربودن پول
passage money
خوراک
passage money
غذا
passage money
راه
purchase money
قیمت جنس
purchase money
در CL ثمن
promotion money
دستمزدی که به موسسین شرکت برای خدماتشان پرداخت میشود
money stock
عرضه پول
money supply
عرضه پول
possession money
حق الحفظ دستمزدی که در برای اجرای حکم تملیک یا صیانت ملک تملیک شده از طریق اجرای حکم به مامور اجراداده میشود
possession money
حق النسبی
possession money
حق الاجرا
money wage
مزد پولی
penury of money
قحط پول
penury of money
کمیابی پول
money making
پول گرد کن
passage money
معاش کردن
passage money
تاکردن
neutrality of money
خنثی بودن پول
soft money
پول ضعیف
My money request to him
طلب من از او
[مرد]
money sink
<idiom>
گودال پول
[کیسه پول سوراخدار]
save money
پس انداز کردن
save money
به دقت خرج کردن
time is money
<idiom>
وقت طلاست
have money to burn
<idiom>
پول از پارو بالا رفتن
I am running out of money .
پول من تمام شد.
[من دیگر پول ندارم.]
We divided the money among ourselves .
پول را بین خودمان قسمت
Money is no object at all .
پول اصلا" مطرح نیست
for love or money
<idiom>
به هر شکلی
rake in the money
<idiom>
ایجاد تعجب
money to burn
<idiom>
بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
He is a money -bags.
<proverb>
مالامال از پول است .
Time is money.
<proverb>
وقت طلاست .
Changing money
تبدیل پول و ارز
have money to burn
<idiom>
بی پروا خرج کردن
money well spent
<idiom>
پولی که هدر نرفته
You will need to spend some money on it.
تو باید برایش پول خرج بکنی.
Money peters out.
پول کم کم تمام می شود.
I'm not made of money!
<idiom>
من که پولدار نیستم!
[اصطلاح روزمره]
to be rolling in money
<idiom>
تو پول غلت زدن
[اصطلاح]
borrowed money
پول قرض گرفته شده
put one's money on something
<idiom>
بر سر چیزی شرط بستن
money for jam
<idiom>
پول باد آورده
money for jam
<idiom>
پول بی دردسر
do not coin money
<idiom>
پول چاپ نکردن
[پول چاپ نمی کنم]
pin money
<idiom>
پول خرده خرجی
money can't buy everything
<idiom>
پول خوشبختی نمی آورد
to scrape up
[money]
چیزی را به مرور زمان کم کم جمع کردن
[پول]
Could you lend me some money ?
می توانی یک قدری به من پول قرض بدهی ؟
My only problem is money .
تنها گرفتاریم پول است ( محتاج آن هستم )
To put some money aside .
پولی را کنا رگذاشتن ( ذخیره ساختن )
to stake money on something
سرچیزی شرط بندی کردن پول روی چیزی گروگذاشتن
to stink of money
خر پول بودن
to take eggs for money
خر مهره
to take eggs for money
را با دربرابر
to take eggs for money
کردن
token money
پول فرعی
trust money
پول امانی
Take your money out of your pocket.
پولت را از جیب دربیاور
to have a run for one's money
از هزینه یا کوشش خود بهرهای بردن
to guzzle away one's money
پول خودرادرمیگساری ازدست دادن
sound money
پول سالم
supply of money
عرضه پول
table money
فوق العادهای که بابت هزینه مهمان داری به افسران ارشد داده میشود
tight money
کنترل پولی
tight money
سیاست پولی انقباضی
time money
وام مدت دار
to change money
خردکردن یامبادله کردن پول
to game away one's money
درقمارپول ازدست دادن
veil of money
حجاب پول
veil of money
نظریهای که براساس ان پول فقط بعنوان پوشش برای کالاها و خدمات بحساب می اید
To touch someone for money.
کسی راتیغ زدن ( ازاو پول گرفتن )
He is saving his money.
پولهایش راجمع می کند
pocket money .
پول تو جیبی ( مقرری روزانه ؟ هفتگه یا غیره )
He got the money from me by a trick.
با حقه وکلک پول را از من گرفت
He owes me some money.
از او پول می خواهم (طلب دارم )
Count the money to see if it is right.
پو ؟ را بشما ؟ ببین درست است
To count the money .
پول شمردن
To be wallowing in money .
غرق درپول بودن
I am pinched for money.
دست وبالم تنگ است (تحت فشار مالی )
To swindle money out of somebody.
با تقلب پول از کسی گرفتن ( درآوردن )
velocity of money
سرعت پول
volume of money
حجم پول
wildcat money
پول بدون پشتوانه
appearance money
پولی که به افراد مشهور برای حضور در محافل پرداخت میشود
danger money
مزدوحقالزحمهانجام کاریخطرناک
gate money
پولبلیطورودیه
To raise money.
پول فراهم کردن
To be a money grubber.
پول پرست بودن
sound money
پول قوی
circulation of money
گردش پول
despatch money
جایزه بارگیری یا تخلیه سریع
despatch money
پاداش جهت بارگیری یاتخلیه سریع
dispatch money
جایزه یا انعام بارگیری یاتخلیه سریع
dispatch money
پاداش سرعت کار
door money
پول دم در
door money
دری
door money
ورودیه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com