English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
money illusion توهم پولی
money illusion خطای پولی
Other Matches
illusion عرب
illusion چرخ فلک بی دست
illusion خطای حسی
illusion خیال باطل وهم
illusion فریب
illusion حیله
illusion گول
Money for jam . Money for old rope . پول یا مفتی
Protection money. Racket money. باج سبیل
audiogravic illusion خطای ادراکی حرکتی-شنیداری
titchener's illusion خطای بصری تیچنر
zollner illusion خطای ادراکی زولنر
wundt illusion خطای ادراکی وونت
aristotle's illusion خطای ادراکی ارسطو
memory illusion خطای یاد
brentano's illusion خطای ادراکی برنتانو
blumenfeld illusion خطای ادراکی بلومنفلد
optical illusion خطای باصره
optical illusion خطای ادراکی دیداری
visual illusion خطای ادراکی دیداری
staircase illusion خطای ادراکی پلکان
curvature illusion خطای ادراکی انحنابینی
demoor's illusion خطای ادراکی دمور
audiogyral illusion خطای ادراکی حرکتی-شنیداری
delboeuf's illusion خطای ادراکی دلبوف
windmill illusion خطای ادراکی حرکت چرخ
geometric illusion خطای ادراکی هندسی
illusion of space القاء خاصیت فضایی
half length illusion خطای ادراکی میانی
size weight illusion خطای ادراکی اندازه- وزن
charpentier koseleff illusion خطای ادراکی شارپانتیه-کوزلف
muller lyer illusion خطای ادراکی مولر- لایر
chess board illusion خطای ادراکی شطرنجی
divergent line illusion خطای ادراکی خط واگرا
vertical center line illusion خطای خط قائم مرکزی
money begets money <idiom> پول پول می آورد
value for money ارزش پول
money on d. پول سپرده
near with one's money خسیس
After all that money is of no use. تازه آن پول هم بدردت نمی خورد.
near money شبه پول
we are want of money ما نیازمند پول هستیم به پول احتیاج داریم
i have no money about me با خود هیچ پولی ندارم
take in (money) <idiom> رسیدن
value of money ارزش پول
value for money قدرت خرید پول
money مسکوک ثروت
money سکه
money اسکناس
money پول
even money مبلغ مساوی در شرط بندی
his money is more than can ازانست که بتوان شمرد
his money is more than can پولیش بیش
be in the money <idiom> پول پارو کردن
he is f. of money پول فراوان دارد
money on d. وجه امانعی
He is in the money. پول پارومی کند ( خیلی ثروتمند است )
be in the money <idiom> در پول غلت خوردن
money جایزه نقدی
f. money پول فراوان
quantity of money مقدار پول
requistion for money درخواست
scant of money بی پول
short of money کم پول
smart money پاداش زیان
smart money خسارت
purchase money قیمت جنس
purchase money در CL ثمن
smart money مطلع
smart money غرامت پولی که دولت بسربازان وملوانان زخمی ومصدوم میدهد
promotion money دستمزدی که به موسسین شرکت برای خدماتشان پرداخت میشود
scant of money کم پول
requistion for money پول
ready money پول موجود
ready money پول نقد
raise money جمع اوری کردن پول
retention money مقدار پولی که کارفرما جهت حسن انجام کار پیمانکار نگه میدارد واین مقدار درصدی ازکل قرارداد است که حسن انجام کار نامیده میشود
raise money فراهم کردن پول
ready money پول فراهم شده
retention money پول گرویی
role of money نقش پول
salvage money جایزه نجات کشتی یا محموله
money maker پول گرد کردن
money pot دخل
money spinner کارتنه کوچک که انرا نشانه خوشبختی و وسیله پیدا شدن پول میدانند
money stock حجم پول در گردش
money stock عرضه پول
money supply عرضه پول
money wage مزد پولی
money worth برابر پول
money worth بهای پول
money pot غلک
money player ارائه کننده بهترین بازی درموقعیتهای دشوار
money on deposit پول سپرده
money making پول گرد کن
money making پول بهم زدن پول جمع کنی
money making پول بهم زنی
money matters امور پولی
money multiplier ضریب بهم فزاینده پول
money of account پول محاسباتی
money off offer فروش با تخفیف
lavish of money ولخرج
money on deposit وجه امانی
money worth پول بها
money worth چیزی که بپول بیزرد
passage money غذا
passage money راه
passage money تاکردن
passage money معاش کردن
penury of money کمیابی پول
penury of money قحط پول
possession money حق الاجرا
possession money حق النسبی
possession money حق الحفظ دستمزدی که در برای اجرای حکم تملیک یا صیانت ملک تملیک شده از طریق اجرای حکم به مامور اجراداده میشود
passage money خوراک
passage money کرایه مسافر
passage money کرایه
mortgage money پول رهنی
mortgage money پول قرضی
quasi money شبه پول
neutrality of money خنثی بودن پول
neutrality of money بدون تاثیربودن پول
oceans of money یک دنیا پول
odd money یک اسکناس 01 ریالی
onother's money پول دیگری
onother's money پول شخصی دیگر
prize money پولی که از فروش غنیمت دریایی بدست می اید
soft money پول ضعیف
My money request to him طلب من از او [مرد]
money sink <idiom> گودال پول [کیسه پول سوراخدار]
save money پس انداز کردن
save money به دقت خرج کردن
time is money <idiom> وقت طلاست
I am running out of money . پول من تمام شد. [من دیگر پول ندارم.]
money for jam <idiom> پول باد آورده
Money is no object at all . پول اصلا" مطرح نیست
volume of money حجم پول
for love or money <idiom> به هر شکلی
rake in the money <idiom> ایجاد تعجب
money to burn <idiom> بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
He is a money -bags. <proverb> مالامال از پول است .
Time is money. <proverb> وقت طلاست .
Changing money تبدیل پول و ارز
have money to burn <idiom> پول از پارو بالا رفتن
have money to burn <idiom> بی پروا خرج کردن
You will need to spend some money on it. تو باید برایش پول خرج بکنی.
Money peters out. پول کم کم تمام می شود.
I'm not made of money! <idiom> من که پولدار نیستم! [اصطلاح روزمره]
to be rolling in money <idiom> تو پول غلت زدن [اصطلاح]
borrowed money پول قرض گرفته شده
money well spent <idiom> پولی که هدر نرفته
put one's money on something <idiom> بر سر چیزی شرط بستن
money for jam <idiom> پول بی دردسر
do not coin money <idiom> پول چاپ نکردن [پول چاپ نمی کنم]
pin money <idiom> پول خرده خرجی
money can't buy everything <idiom> پول خوشبختی نمی آورد
to scrape up [money] چیزی را به مرور زمان کم کم جمع کردن [پول]
We divided the money among ourselves . پول را بین خودمان قسمت
Could you lend me some money ? می توانی یک قدری به من پول قرض بدهی ؟
My only problem is money . تنها گرفتاریم پول است ( محتاج آن هستم )
to stake money on something سرچیزی شرط بندی کردن پول روی چیزی گروگذاشتن
to stink of money خر پول بودن
to take eggs for money خر مهره
to take eggs for money را با دربرابر
to take eggs for money کردن
token money پول فرعی
trust money پول امانی
pocket money . پول تو جیبی ( مقرری روزانه ؟ هفتگه یا غیره )
to have a run for one's money از هزینه یا کوشش خود بهرهای بردن
to guzzle away one's money پول خودرادرمیگساری ازدست دادن
sound money پول سالم
supply of money عرضه پول
table money فوق العادهای که بابت هزینه مهمان داری به افسران ارشد داده میشود
tight money کنترل پولی
tight money سیاست پولی انقباضی
time money وام مدت دار
to change money خردکردن یامبادله کردن پول
to game away one's money درقمارپول ازدست دادن
veil of money حجاب پول
veil of money نظریهای که براساس ان پول فقط بعنوان پوشش برای کالاها و خدمات بحساب می اید
He is saving his money. پولهایش راجمع می کند
He got the money from me by a trick. با حقه وکلک پول را از من گرفت
He owes me some money. از او پول می خواهم (طلب دارم )
Take your money out of your pocket. پولت را از جیب دربیاور
Count the money to see if it is right. پو ؟ را بشما ؟ ببین درست است
To count the money . پول شمردن
To be wallowing in money . غرق درپول بودن
To put some money aside . پولی را کنا رگذاشتن ( ذخیره ساختن )
To touch someone for money. کسی راتیغ زدن ( ازاو پول گرفتن )
I am pinched for money. دست وبالم تنگ است (تحت فشار مالی )
velocity of money سرعت پول
wildcat money پول بدون پشتوانه
appearance money پولی که به افراد مشهور برای حضور در محافل پرداخت میشود
danger money مزدوحقالزحمهانجام کاریخطرناک
gate money پولبلیطورودیه
To raise money. پول فراهم کردن
To be a money grubber. پول پرست بودن
To swindle money out of somebody. با تقلب پول از کسی گرفتن ( درآوردن )
sound money پول قوی
circulation of money گردش پول
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com