Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (10 milliseconds)
English
Persian
money income
درامد پولی
money income
مزد و حقوق
Search result with all words
income velocity of money
سرعت گردش درامدی پول متوسط تعداد دفعاتی که یک واحد پول روی کالاها وخدمات در طول سال مصرف میشود
national money income
درامد ملی پولی
Other Matches
Protection money. Racket money.
باج سبیل
Money for jam . Money for old rope .
پول یا مفتی
money begets money
<idiom>
پول پول می آورد
income
درامد
but for income
قسمتی از درامد که به علت دخالت عامل بخصوصی عایدشده
his income
هر چه درامد داردخرج میکند
income
عایدی
income
دخل
income
جریان
income
ورودیه جدیدالورود
income
مهاجر واردشونده
income
عایدات
income
عواید
mean income
درامد متوسط
income
ریزش فهور
transitory income
درامد انتقالی
imputed income
درامد ضمنی
imputed income
درامد انتسابی
income accounts
حساب های درآمد
income analysis
تحلیل درامد
income and expenditure
درامد و هزینه
income determination
تعیین درامد
stream of income
جریان درامد
supplementary income
درامد تکمیلی
total income
درامد کل
transfer income
درامد انتقالی
permanent income
درامد دائمی
gross income
درامد ناخالص
the p of income to expenses
نسبت درامدبه هزینه
temporary income
درامد موقتی
taxable income
درامد مشمول مالیات
income effect
اثر درامدی تغییر در مقدارتقاضای کالا در نتیجه تغییردرامد واقعی بدون تغییر درقیمتهای نسبی کالاها
distribution of income
توزیع درامد
earned income
درامد تحصیل شده
income support
پولیکهافرادکمدرآمدازدولتمیگیرند
income distribution
توزیع درامد
disposable income
درامد دریافتی
disposable income
درامد شخصی پس از مالیات و بیمه
disposable income
درامدقابل استفاده
disposable income
درامد قابل تصرف
deferred income
پیش دریافت درامد
deferred income
درامدهای انتقالی
earned income
درامدکسب شده
earned income
درامدحاصله از کار
transitory income
درامدموقتی
unearned income
درامد باد اورده
unearned income
درامد ازمبنایی جز کار
flow of income
گردش درامد
flow of income
جریان درامد
fixed income
درامد ثابت
wage income
درامد بشکل دستمزد
wage income
درامدمربوط بکار
windfall income
درامد باد اورده
deduction from income
کسور درامد
net income
درامد خالص
per capita income
درامد سرانه
personal income
درامد شخصی
personal income
درامد سرانه
present income
درامد جاری
present income
درامد حال
property income
درامد ناشی از املاک ومستغلات
overseas income
درامد از کشور یا کشورهای خارجی
ordinary income
درامد عادی
notional income
درامد خیالی
national income
درامد ملی
nominal income
درامد اسمی
nonmonetary income
درامد غیر پولی
notional income
درامد فرضی
psychic income
درامد بی دردسر
psychic income
درامدحاصل از مشاغل ساده و بی دردسر
income velocity
سرعت گردش پول
income policy
سیاست مربوط به درامدها
income policy
سیاست درامدی
income per capita
درامد سرانه
income multiplier
ضریب فزاینده درامد
income leakage
کسر درامد
income leakage
نشت درامد
income forgone
درامداز دست رفته
income forgone
درامد صرف نظر شده
income velocity
دفعاتی که پول برای خرید کالای کامل جدیدی خرج شود
marginal income
درامد نهائی
labor income
درامدهای کار
real income
درامد واقعی
real income
مقدار کالا وجنسی که خریدار با درامدمحدودش میتواند بخرد
redistribution of income
توزیع دوباره درامد
relative income
درامد نسبی
median income
درامد میانی
median income
درامد متوسط
rental income
درامد ناشی از اجاره بها
live up to one's income
به اندازه درامد خود خرج کردن
income effect
تناسب خرید با درامد
business income
درامد خالص تجارتی
a modest income
درآمدی متوسط
income taxes
مالیات برعایدات
income taxes
مالیات بر درامد
economic income
درامد اقتصادی
income tax
مالیات برعایدات
income tax
مالیات بر درامد
to rely on somebody for your income
از لحاظ درآمد وابسته به کسی بودن
bunched income
درامد خدمات شخصی
annual income
درامد سالانه
current income
درامد یک سال مالی
current income
درامدیک دوره معین
actual income
درامد واقعی
current income
درامد جاری
proportional income tax
مالیات بر درامد تناسبی
unequal distribution of income
توزیع نابرابر درامد
real national income
درامد ملی به قیمت ثابت
functional distribution of income
توزیع درامد بر حسب کارکرد توزیع درامد بین عوامل تولیدبدون توجه به مالکیت عوامل تولید
regressive income tax
مالیات بر درامد کاهنده مالیات بر درامد نزولی
relative income hypothesis
فرضیه درامد نسبی
relative income hypothesis
براساس این نظریه که توسط جیمزدوزنبری بیان شده مصرف تابع درامد نسبی
actual water income
اب ورودی موثر
absolute income hypothesis
فرضیه درآمد مطلق
income elasticity of demand
کشش
income elasticity of demand
درامدی تقاضا
theory of income determination
نظریه تعیین درامد
theory of income distribution
نظریه توزیع درامد
income elasticity of demand
تغییر مقدار تقاضابرای یک کالا درنتیجه درامدمصرف- کننده . فرمول کشش درامدی تقاضا : q/I *dI / dq = E
individual income tax
مالیات بر درامد شخصی
income consumption curve
منحنی درامد
personal income tax
مالیات بر درامد شخصی
size distribution of income
توزیع درامد برحسب مقدار
size distribution of income
توزیع درامد مقداری
marginal utility of income
مطلوبیت نهائی درامد
relative income hypothesis
بوده و نقش اداب و رسوم در رابطه بامصرف را نشان میدهد . این تئوری ازدیگرتئوریهای جدید درباره مصرف است
income consumption curve
مصرف
uneven distribution of income
توزیع نابرابر درامد
real national income
درامد ملی واقعی
debt income ratio
نسبت قروض به درامد ملی
negative income tax
مالیات بر درامد منفی
I have a steady monthly income.
درآمد ماهیانه ثابتی دارم
national net income
درامد خالص ملی
corporation income tax
مالیات بر درامد شرکتها
disposable personal income
پولی که اماده خرج کردن یاپس انداز باشد
national income analysis
تحلیل درامد ملی
net national income
درامد خالص ملی
nonneutralities of income taxation
خنثی نبودن مالیات بر درامد بی طرف نبودن مالیات بردرامد
gross national income
درامد ناخالص ملی
permanent income hypothesis
فرضیه درامد دائمی درباره مصرف
income and expenditure approach
مطالعه جریان پول و اثاراقتصادی ان
circular flow of income
گردش دورانی درامد
property income tax
مالیات بر درامد ناشی ازمستغلات
progressive income tax
مالیات بر درامد تصاعدی
circular flow of income
جریان دوری درامد
personal disposable income
درامد قابل تصرف شخصی
national income determination
تعیین درامد ملی
permanent income hypothesis
مینامد میباشد . این تئوری یکی از تئوریهای جدیددر باره مصرف است
permanent income hypothesis
این فرضیه توسط میلتون فریدمن بیان شده که بر اساس ان مصرف تابعی ازانچه که وی انرا درامد دائمی
disposable personal income
درامد شخصی قابل تصرف درامد خالص پس از کسرمالیات
net factor income from abroad
خالص درآمد عوامل از خارج
With meager income . I am working all day for a mere pittance .
با چندرغاز تمام روزکار می کنم
near money
شبه پول
money on d.
وجه امانعی
be in the money
<idiom>
پول پارو کردن
money on d.
پول سپرده
be in the money
<idiom>
در پول غلت خوردن
money
پول
money
اسکناس
money
سکه
money
جایزه نقدی
money
مسکوک ثروت
i have no money about me
با خود هیچ پولی ندارم
his money is more than can
پولیش بیش
take in (money)
<idiom>
رسیدن
even money
مبلغ مساوی در شرط بندی
he is f. of money
پول فراوان دارد
his money is more than can
ازانست که بتوان شمرد
near with one's money
خسیس
value for money
قدرت خرید پول
value for money
ارزش پول
we are want of money
ما نیازمند پول هستیم به پول احتیاج داریم
He is in the money.
پول پارومی کند ( خیلی ثروتمند است )
After all that money is of no use.
تازه آن پول هم بدردت نمی خورد.
f. money
پول فراوان
value of money
ارزش پول
gate money
پولبلیطورودیه
passage money
معاش کردن
wildcat money
پول بدون پشتوانه
penury of money
کمیابی پول
My only problem is money .
تنها گرفتاریم پول است ( محتاج آن هستم )
penury of money
قحط پول
appearance money
پولی که به افراد مشهور برای حضور در محافل پرداخت میشود
To raise money.
پول فراهم کردن
to guzzle away one's money
پول خودرادرمیگساری ازدست دادن
To be wallowing in money .
غرق درپول بودن
To put some money aside .
پولی را کنا رگذاشتن ( ذخیره ساختن )
Could you lend me some money ?
می توانی یک قدری به من پول قرض بدهی ؟
borrowed money
پول قرض گرفته شده
Money is no object at all .
پول اصلا" مطرح نیست
We divided the money among ourselves .
پول را بین خودمان قسمت
veil of money
حجاب پول
promotion money
دستمزدی که به موسسین شرکت برای خدماتشان پرداخت میشود
prize money
پولی که از فروش غنیمت دریایی بدست می اید
possession money
حق الاجرا
veil of money
نظریهای که براساس ان پول فقط بعنوان پوشش برای کالاها و خدمات بحساب می اید
possession money
حق الحفظ دستمزدی که در برای اجرای حکم تملیک یا صیانت ملک تملیک شده از طریق اجرای حکم به مامور اجراداده میشود
possession money
حق النسبی
velocity of money
سرعت پول
volume of money
حجم پول
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com