Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
money matters
امور پولی
Other Matches
Money for jam . Money for old rope .
پول یا مفتی
Protection money. Racket money.
باج سبیل
matters
موضوع
matters
ماهیت جوهر
matters
ذات
matters
جسم
matters
ماده
it matters little
چندان اهمیت ندارد
what matters is that ...
اصل مطلب
[چیزی که مهم است]
این است که ...
matters
بخش اصلی متن روی صفحه که متن یا خط اصلی قرار می گیرد
matters
کالا
matters
امر
matters
مطلب چیز
matters
قالب
matters
امر قضیه
matters
مشکل یا مساله قابل بحث
matters
اهمیت
matters
مهم بودن اهمیت داشتن
business matters
مسائل کسبی
as matters stand
با وضع کنونی
as matters stand
با وضع کنونی
to arrange matters
ترتیب دادن امور
non litigious matters
امور حسبی
religious matters
مسائل مذهبی
how do matters stand?
حال برچه منوال است
to mince matters
از گفتن راستی فرو گذار کردن
to mend matters
کارها را اصلاح کردن اوضاع را بهبود بخشیدن
how do matters stand?
وضعیت چگونه است
political matters
مسائل سیاسی
religious matters
امور دینی
political matters
سیاسیات
to mince matters
در پرده سخن گفتن
trial on procedural matters
رسیدگی شکلی
judgment on procedural matters
حکم شکلی
matters of great moment
مسائل مهم
non litigious matters act
قانون امور حسبی
He is jealous . He is sensitive on matters of honor .
غیرتی است
money begets money
<idiom>
پول پول می آورد
i have no money about me
با خود هیچ پولی ندارم
his money is more than can
ازانست که بتوان شمرد
he is f. of money
پول فراوان دارد
value for money
قدرت خرید پول
money
جایزه نقدی
After all that money is of no use.
تازه آن پول هم بدردت نمی خورد.
He is in the money.
پول پارومی کند ( خیلی ثروتمند است )
we are want of money
ما نیازمند پول هستیم به پول احتیاج داریم
take in (money)
<idiom>
رسیدن
value of money
ارزش پول
even money
مبلغ مساوی در شرط بندی
near with one's money
خسیس
value for money
ارزش پول
his money is more than can
پولیش بیش
f. money
پول فراوان
be in the money
<idiom>
در پول غلت خوردن
money
اسکناس
money on d.
پول سپرده
money on d.
وجه امانعی
money
مسکوک ثروت
money
سکه
be in the money
<idiom>
پول پارو کردن
money
پول
near money
شبه پول
requistion for money
درخواست
money on deposit
پول سپرده
money wage
مزد پولی
requistion for money
پول
money player
ارائه کننده بهترین بازی درموقعیتهای دشوار
money pot
غلک
ready money
پول موجود
money pot
دخل
money spinner
کارتنه کوچک که انرا نشانه خوشبختی و وسیله پیدا شدن پول میدانند
ready money
پول فراهم شده
money supply
عرضه پول
money stock
حجم پول در گردش
retention money
مقدار پولی که کارفرما جهت حسن انجام کار پیمانکار نگه میدارد واین مقدار درصدی ازکل قرارداد است که حسن انجام کار نامیده میشود
smart money
خسارت
smart money
پاداش زیان
money making
پول بهم زدن پول جمع کنی
money making
پول بهم زنی
short of money
کم پول
scant of money
بی پول
money multiplier
ضریب بهم فزاینده پول
scant of money
کم پول
salvage money
جایزه نجات کشتی یا محموله
role of money
نقش پول
money of account
پول محاسباتی
money off offer
فروش با تخفیف
retention money
پول گرویی
money on deposit
وجه امانی
smart money
غرامت پولی که دولت بسربازان وملوانان زخمی ومصدوم میدهد
ready money
پول نقد
raise money
جمع اوری کردن پول
passage money
تاکردن
passage money
راه
passage money
غذا
passage money
خوراک
passage money
کرایه مسافر
passage money
کرایه
onother's money
پول شخصی دیگر
onother's money
پول دیگری
money stock
عرضه پول
odd money
یک اسکناس 01 ریالی
oceans of money
یک دنیا پول
neutrality of money
بدون تاثیربودن پول
neutrality of money
خنثی بودن پول
mortgage money
پول قرضی
passage money
معاش کردن
penury of money
کمیابی پول
penury of money
قحط پول
raise money
فراهم کردن پول
quantity of money
مقدار پول
purchase money
قیمت جنس
money worth
برابر پول
money worth
بهای پول
money worth
پول بها
purchase money
در CL ثمن
promotion money
دستمزدی که به موسسین شرکت برای خدماتشان پرداخت میشود
prize money
پولی که از فروش غنیمت دریایی بدست می اید
possession money
حق الحفظ دستمزدی که در برای اجرای حکم تملیک یا صیانت ملک تملیک شده از طریق اجرای حکم به مامور اجراداده میشود
possession money
حق النسبی
possession money
حق الاجرا
money worth
چیزی که بپول بیزرد
mortgage money
پول رهنی
quasi money
شبه پول
smart money
مطلع
Could you lend me some money ?
می توانی یک قدری به من پول قرض بدهی ؟
My money request to him
طلب من از او
[مرد]
money sink
<idiom>
گودال پول
[کیسه پول سوراخدار]
save money
پس انداز کردن
save money
به دقت خرج کردن
time is money
<idiom>
وقت طلاست
I am running out of money .
پول من تمام شد.
[من دیگر پول ندارم.]
Changing money
تبدیل پول و ارز
We divided the money among ourselves .
پول را بین خودمان قسمت
Money is no object at all .
پول اصلا" مطرح نیست
for love or money
<idiom>
به هر شکلی
rake in the money
<idiom>
ایجاد تعجب
volume of money
حجم پول
money to burn
<idiom>
بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
He is a money -bags.
<proverb>
مالامال از پول است .
Time is money.
<proverb>
وقت طلاست .
have money to burn
<idiom>
پول از پارو بالا رفتن
have money to burn
<idiom>
بی پروا خرج کردن
money well spent
<idiom>
پولی که هدر نرفته
You will need to spend some money on it.
تو باید برایش پول خرج بکنی.
Money peters out.
پول کم کم تمام می شود.
I'm not made of money!
<idiom>
من که پولدار نیستم!
[اصطلاح روزمره]
to be rolling in money
<idiom>
تو پول غلت زدن
[اصطلاح]
borrowed money
پول قرض گرفته شده
put one's money on something
<idiom>
بر سر چیزی شرط بستن
money for jam
<idiom>
پول باد آورده
money for jam
<idiom>
پول بی دردسر
do not coin money
<idiom>
پول چاپ نکردن
[پول چاپ نمی کنم]
pin money
<idiom>
پول خرده خرجی
money can't buy everything
<idiom>
پول خوشبختی نمی آورد
to scrape up
[money]
چیزی را به مرور زمان کم کم جمع کردن
[پول]
soft money
پول ضعیف
to have a run for one's money
از هزینه یا کوشش خود بهرهای بردن
to stake money on something
سرچیزی شرط بندی کردن پول روی چیزی گروگذاشتن
to stink of money
خر پول بودن
to take eggs for money
خر مهره
to take eggs for money
را با دربرابر
to take eggs for money
کردن
token money
پول فرعی
trust money
پول امانی
to guzzle away one's money
پول خودرادرمیگساری ازدست دادن
to game away one's money
درقمارپول ازدست دادن
sound money
پول قوی
sound money
پول سالم
supply of money
عرضه پول
table money
فوق العادهای که بابت هزینه مهمان داری به افسران ارشد داده میشود
tight money
کنترل پولی
tight money
سیاست پولی انقباضی
time money
وام مدت دار
to change money
خردکردن یامبادله کردن پول
veil of money
حجاب پول
veil of money
نظریهای که براساس ان پول فقط بعنوان پوشش برای کالاها و خدمات بحساب می اید
velocity of money
سرعت پول
pocket money .
پول تو جیبی ( مقرری روزانه ؟ هفتگه یا غیره )
He got the money from me by a trick.
با حقه وکلک پول را از من گرفت
He owes me some money.
از او پول می خواهم (طلب دارم )
Take your money out of your pocket.
پولت را از جیب دربیاور
Count the money to see if it is right.
پو ؟ را بشما ؟ ببین درست است
To count the money .
پول شمردن
To be wallowing in money .
غرق درپول بودن
To put some money aside .
پولی را کنا رگذاشتن ( ذخیره ساختن )
He is saving his money.
پولهایش راجمع می کند
To touch someone for money.
کسی راتیغ زدن ( ازاو پول گرفتن )
wildcat money
پول بدون پشتوانه
appearance money
پولی که به افراد مشهور برای حضور در محافل پرداخت میشود
danger money
مزدوحقالزحمهانجام کاریخطرناک
gate money
پولبلیطورودیه
To raise money.
پول فراهم کردن
To be a money grubber.
پول پرست بودن
To swindle money out of somebody.
با تقلب پول از کسی گرفتن ( درآوردن )
I am pinched for money.
دست وبالم تنگ است (تحت فشار مالی )
My only problem is money .
تنها گرفتاریم پول است ( محتاج آن هستم )
commodity money
پولی که در تهاتر بجای کالابه کار رود
despatch money
پاداش جهت بارگیری یاتخلیه سریع
dispatch money
جایزه یا انعام بارگیری یاتخلیه سریع
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com