Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
money multiplier
ضریب بهم فزاینده پول
Other Matches
multiplier
ضرب کننده
multiplier
مضروب فیه ضرب کننده
multiplier
افزاینده
multiplier
وسیله افزایش ماشین حساب
multiplier
دستگاه تقویت کننده
multiplier
افزایش دهنده چند برابر کننده
multiplier
تکثیر کننده
multiplier
ضریب بهم فزاینده
multiplier
ضریب تکاثر
multiplier
عددی که ضرب میکند
multiplier
بس شمارنده افزاینده
multiplier
مضروب فیه
multiplier
تقویت کننده ولتسنج
multiplier
ضریب تغییر
Protection money. Racket money.
باج سبیل
Money for jam . Money for old rope .
پول یا مفتی
multiplier principle
اصل ضریب افزایش سرمایه نسبت بین افزایش سرمایه گذاری و بالا رفتن درامد
multiplier impact
اثر بهم فزایندگی
frequency multiplier
چند برابرکننده فرکانس
voltage multiplier
چند برابر کننده ولت
investment multiplier
ضریب فزاینده سرمایه گذاری
speedometer multiplier
سرعت سنج
speedometer multiplier
چرخ دنده سرعت سنج
tax multiplier
ضریب فزاینده مالیات
export multiplier
ضریب بهم فزاینده صادرات
electron multiplier
چند برابر کننده الکترونی افزاینده الکترونی
electron multiplier
افزاینده الکترون
deposit multiplier
ضریب بهم فزاینده سپرده
lagragne multiplier
ضریب لاگرانژ
income multiplier
ضریب فزاینده درامد
electron multiplier
فزون ساز الکترون
balanced budget multiplier
ضریب بهم فزاینده بودجه متوازن
foreign trade multiplier
ضریب فزاینده بازرگانی خارجی
multiplier effect of a balanced budget
اثر بهم فزاینده بودجه متوازن
money begets money
<idiom>
پول پول می آورد
we are want of money
ما نیازمند پول هستیم به پول احتیاج داریم
value for money
ارزش پول
his money is more than can
ازانست که بتوان شمرد
value of money
ارزش پول
he is f. of money
پول فراوان دارد
value for money
قدرت خرید پول
i have no money about me
با خود هیچ پولی ندارم
f. money
پول فراوان
even money
مبلغ مساوی در شرط بندی
his money is more than can
پولیش بیش
near money
شبه پول
near with one's money
خسیس
money
سکه
He is in the money.
پول پارومی کند ( خیلی ثروتمند است )
After all that money is of no use.
تازه آن پول هم بدردت نمی خورد.
take in (money)
<idiom>
رسیدن
money
مسکوک ثروت
money
اسکناس
be in the money
<idiom>
پول پارو کردن
money
جایزه نقدی
money on d.
پول سپرده
be in the money
<idiom>
در پول غلت خوردن
money
پول
money on d.
وجه امانعی
ready money
پول نقد
raise money
جمع اوری کردن پول
raise money
فراهم کردن پول
money pot
غلک
quantity of money
مقدار پول
purchase money
قیمت جنس
money pot
دخل
money spinner
کارتنه کوچک که انرا نشانه خوشبختی و وسیله پیدا شدن پول میدانند
money stock
حجم پول در گردش
money stock
عرضه پول
money supply
عرضه پول
ready money
پول موجود
money on deposit
پول سپرده
salvage money
جایزه نجات کشتی یا محموله
role of money
نقش پول
scant of money
کم پول
retention money
پول گرویی
money of account
پول محاسباتی
retention money
مقدار پولی که کارفرما جهت حسن انجام کار پیمانکار نگه میدارد واین مقدار درصدی ازکل قرارداد است که حسن انجام کار نامیده میشود
wildcat money
پول بدون پشتوانه
money off offer
فروش با تخفیف
money player
ارائه کننده بهترین بازی درموقعیتهای دشوار
requistion for money
پول
requistion for money
درخواست
money on deposit
وجه امانی
ready money
پول فراهم شده
scant of money
بی پول
money wage
مزد پولی
purchase money
در CL ثمن
passage money
تاکردن
passage money
راه
passage money
غذا
passage money
خوراک
passage money
کرایه مسافر
passage money
کرایه
onother's money
پول شخصی دیگر
onother's money
پول دیگری
odd money
یک اسکناس 01 ریالی
neutrality of money
بدون تاثیربودن پول
neutrality of money
خنثی بودن پول
quasi money
شبه پول
passage money
معاش کردن
penury of money
کمیابی پول
promotion money
دستمزدی که به موسسین شرکت برای خدماتشان پرداخت میشود
prize money
پولی که از فروش غنیمت دریایی بدست می اید
possession money
حق الحفظ دستمزدی که در برای اجرای حکم تملیک یا صیانت ملک تملیک شده از طریق اجرای حکم به مامور اجراداده میشود
money worth
برابر پول
money worth
بهای پول
money worth
پول بها
possession money
حق النسبی
money worth
چیزی که بپول بیزرد
mortgage money
پول رهنی
mortgage money
پول قرضی
possession money
حق الاجرا
penury of money
قحط پول
oceans of money
یک دنیا پول
save money
به دقت خرج کردن
To put some money aside .
پولی را کنا رگذاشتن ( ذخیره ساختن )
I am running out of money .
پول من تمام شد.
[من دیگر پول ندارم.]
My money request to him
طلب من از او
[مرد]
money sink
<idiom>
گودال پول
[کیسه پول سوراخدار]
save money
پس انداز کردن
time is money
<idiom>
وقت طلاست
Changing money
تبدیل پول و ارز
Time is money.
<proverb>
وقت طلاست .
He is a money -bags.
<proverb>
مالامال از پول است .
My only problem is money .
تنها گرفتاریم پول است ( محتاج آن هستم )
Could you lend me some money ?
می توانی یک قدری به من پول قرض بدهی ؟
We divided the money among ourselves .
پول را بین خودمان قسمت
Money is no object at all .
پول اصلا" مطرح نیست
velocity of money
سرعت پول
for love or money
<idiom>
به هر شکلی
rake in the money
<idiom>
ایجاد تعجب
money to burn
<idiom>
بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
have money to burn
<idiom>
پول از پارو بالا رفتن
have money to burn
<idiom>
بی پروا خرج کردن
You will need to spend some money on it.
تو باید برایش پول خرج بکنی.
Money peters out.
پول کم کم تمام می شود.
I'm not made of money!
<idiom>
من که پولدار نیستم!
[اصطلاح روزمره]
to be rolling in money
<idiom>
تو پول غلت زدن
[اصطلاح]
borrowed money
پول قرض گرفته شده
money well spent
<idiom>
پولی که هدر نرفته
put one's money on something
<idiom>
بر سر چیزی شرط بستن
money for jam
<idiom>
پول باد آورده
money for jam
<idiom>
پول بی دردسر
do not coin money
<idiom>
پول چاپ نکردن
[پول چاپ نمی کنم]
pin money
<idiom>
پول خرده خرجی
money can't buy everything
<idiom>
پول خوشبختی نمی آورد
to scrape up
[money]
چیزی را به مرور زمان کم کم جمع کردن
[پول]
To be wallowing in money .
غرق درپول بودن
short of money
کم پول
time money
وام مدت دار
to change money
خردکردن یامبادله کردن پول
to game away one's money
درقمارپول ازدست دادن
to guzzle away one's money
پول خودرادرمیگساری ازدست دادن
to have a run for one's money
از هزینه یا کوشش خود بهرهای بردن
to stake money on something
سرچیزی شرط بندی کردن پول روی چیزی گروگذاشتن
to stink of money
خر پول بودن
to take eggs for money
خر مهره
tight money
سیاست پولی انقباضی
tight money
کنترل پولی
table money
فوق العادهای که بابت هزینه مهمان داری به افسران ارشد داده میشود
smart money
پاداش زیان
smart money
خسارت
smart money
غرامت پولی که دولت بسربازان وملوانان زخمی ومصدوم میدهد
smart money
مطلع
soft money
پول ضعیف
sound money
پول قوی
sound money
پول سالم
supply of money
عرضه پول
to take eggs for money
را با دربرابر
to take eggs for money
کردن
I am pinched for money.
دست وبالم تنگ است (تحت فشار مالی )
To touch someone for money.
کسی راتیغ زدن ( ازاو پول گرفتن )
He is saving his money.
پولهایش راجمع می کند
pocket money .
پول تو جیبی ( مقرری روزانه ؟ هفتگه یا غیره )
He got the money from me by a trick.
با حقه وکلک پول را از من گرفت
He owes me some money.
از او پول می خواهم (طلب دارم )
Take your money out of your pocket.
پولت را از جیب دربیاور
Count the money to see if it is right.
پو ؟ را بشما ؟ ببین درست است
To swindle money out of somebody.
با تقلب پول از کسی گرفتن ( درآوردن )
To be a money grubber.
پول پرست بودن
To raise money.
پول فراهم کردن
token money
پول فرعی
trust money
پول امانی
veil of money
حجاب پول
veil of money
نظریهای که براساس ان پول فقط بعنوان پوشش برای کالاها و خدمات بحساب می اید
volume of money
حجم پول
appearance money
پولی که به افراد مشهور برای حضور در محافل پرداخت میشود
danger money
مزدوحقالزحمهانجام کاریخطرناک
gate money
پولبلیطورودیه
To count the money .
پول شمردن
money matters
امور پولی
circulation of money
گردش پول
despatch money
جایزه بارگیری یا تخلیه سریع
despatch money
پاداش جهت بارگیری یاتخلیه سریع
dispatch money
جایزه یا انعام بارگیری یاتخلیه سریع
dispatch money
پاداش سرعت کار
door money
پول دم در
door money
دری
door money
ورودیه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com