Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (10 milliseconds)
English
Persian
money orders
حواله پستی وتلگرافی
money orders
حواله پول
money orders
حواله پولی
money orders
حواله
money orders
دستور پرداخت
Other Matches
in orders to please him
برای خوشایند
to take orders
منصب روحانیت را گرفتن بیکی از درجات روحانی گماشته شدن
one who gives orders
امر
orders
احکام
attention to orders
توجه کنید
in orders that it may beeasier
برای اینکه اسان تر شود
standing orders
دستور پرداخت دائمی سفارش دائمی
standing orders
امریه نظامی
standing orders
دستور جاری
marching orders
فرمان حرکت برای جنگ
combat orders
دستورات رزمی دستورالعملهای رزمی
orders arms
پافنگ
standing orders
دستورالعملهای ثابت دستورات ثابت
morning orders
دستورات روزانه
morning orders
برنامه روزانه
standing orders
اوامر ویژه
to orders dinner
دستور ناهار دادن
general orders
دستورات عمومی دستورالعملهای عمومی
attention to orders
توجه
sailing orders
دستور حرکت
theholy orders
مراتب روحانیون
sealed orders
پاکات لاک و مهر شده دستورالعمل هایی که لاک ومهر شده ارسال می شوند
sailing orders
دستور کشتی رانی
Money for jam . Money for old rope .
پول یا مفتی
Protection money. Racket money.
باج سبیل
contracts and orders outstanding
پیمانها و درخواستهای انجام نشده
in orders to make it easiter
برای اسان تر کردن ان
money begets money
<idiom>
پول پول می آورد
his money is more than can
ازانست که بتوان شمرد
near money
شبه پول
take in (money)
<idiom>
رسیدن
his money is more than can
پولیش بیش
he is f. of money
پول فراوان دارد
value of money
ارزش پول
i have no money about me
با خود هیچ پولی ندارم
value for money
ارزش پول
value for money
قدرت خرید پول
we are want of money
ما نیازمند پول هستیم به پول احتیاج داریم
He is in the money.
پول پارومی کند ( خیلی ثروتمند است )
After all that money is of no use.
تازه آن پول هم بدردت نمی خورد.
even money
مبلغ مساوی در شرط بندی
f. money
پول فراوان
near with one's money
خسیس
money
سکه
be in the money
<idiom>
در پول غلت خوردن
be in the money
<idiom>
پول پارو کردن
money
پول
money on d.
پول سپرده
money
جایزه نقدی
money
اسکناس
money on d.
وجه امانعی
money
مسکوک ثروت
requistion for money
درخواست
money supply
عرضه پول
money on deposit
پول سپرده
money stock
عرضه پول
money stock
حجم پول در گردش
money spinner
کارتنه کوچک که انرا نشانه خوشبختی و وسیله پیدا شدن پول میدانند
ready money
پول موجود
money player
ارائه کننده بهترین بازی درموقعیتهای دشوار
money pot
دخل
money pot
غلک
ready money
پول فراهم شده
requistion for money
پول
retention money
مقدار پولی که کارفرما جهت حسن انجام کار پیمانکار نگه میدارد واین مقدار درصدی ازکل قرارداد است که حسن انجام کار نامیده میشود
retention money
پول گرویی
smart money
خسارت
smart money
پاداش زیان
short of money
کم پول
money making
پول گرد کن
money making
پول بهم زدن پول جمع کنی
money making
پول بهم زنی
scant of money
بی پول
money matters
امور پولی
money multiplier
ضریب بهم فزاینده پول
scant of money
کم پول
money of account
پول محاسباتی
salvage money
جایزه نجات کشتی یا محموله
raise money
جمع اوری کردن پول
role of money
نقش پول
money off offer
فروش با تخفیف
smart money
غرامت پولی که دولت بسربازان وملوانان زخمی ومصدوم میدهد
passage money
خوراک
passage money
کرایه مسافر
passage money
کرایه
onother's money
پول شخصی دیگر
onother's money
پول دیگری
odd money
یک اسکناس 01 ریالی
oceans of money
یک دنیا پول
neutrality of money
بدون تاثیربودن پول
neutrality of money
خنثی بودن پول
quasi money
شبه پول
money worth
برابر پول
mortgage money
پول قرضی
mortgage money
پول رهنی
money worth
بهای پول
money worth
پول بها
passage money
غذا
passage money
راه
raise money
فراهم کردن پول
quantity of money
مقدار پول
purchase money
قیمت جنس
purchase money
در CL ثمن
promotion money
دستمزدی که به موسسین شرکت برای خدماتشان پرداخت میشود
prize money
پولی که از فروش غنیمت دریایی بدست می اید
money wage
مزد پولی
possession money
حق الحفظ دستمزدی که در برای اجرای حکم تملیک یا صیانت ملک تملیک شده از طریق اجرای حکم به مامور اجراداده میشود
possession money
حق النسبی
possession money
حق الاجرا
penury of money
قحط پول
penury of money
کمیابی پول
passage money
معاش کردن
passage money
تاکردن
money on deposit
وجه امانی
money worth
چیزی که بپول بیزرد
smart money
مطلع
To put some money aside .
پولی را کنا رگذاشتن ( ذخیره ساختن )
I am running out of money .
پول من تمام شد.
[من دیگر پول ندارم.]
My money request to him
طلب من از او
[مرد]
to be rolling in money
<idiom>
تو پول غلت زدن
[اصطلاح]
money sink
<idiom>
گودال پول
[کیسه پول سوراخدار]
save money
پس انداز کردن
Changing money
تبدیل پول و ارز
Time is money.
<proverb>
وقت طلاست .
My only problem is money .
تنها گرفتاریم پول است ( محتاج آن هستم )
Could you lend me some money ?
می توانی یک قدری به من پول قرض بدهی ؟
We divided the money among ourselves .
پول را بین خودمان قسمت
Money is no object at all .
پول اصلا" مطرح نیست
for love or money
<idiom>
به هر شکلی
rake in the money
<idiom>
ایجاد تعجب
money to burn
<idiom>
بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
He is a money -bags.
<proverb>
مالامال از پول است .
save money
به دقت خرج کردن
time is money
<idiom>
وقت طلاست
have money to burn
<idiom>
پول از پارو بالا رفتن
borrowed money
پول قرض گرفته شده
You will need to spend some money on it.
تو باید برایش پول خرج بکنی.
Money peters out.
پول کم کم تمام می شود.
I'm not made of money!
<idiom>
من که پولدار نیستم!
[اصطلاح روزمره]
to scrape up
[money]
چیزی را به مرور زمان کم کم جمع کردن
[پول]
have money to burn
<idiom>
بی پروا خرج کردن
money well spent
<idiom>
پولی که هدر نرفته
put one's money on something
<idiom>
بر سر چیزی شرط بستن
money for jam
<idiom>
پول باد آورده
money for jam
<idiom>
پول بی دردسر
do not coin money
<idiom>
پول چاپ نکردن
[پول چاپ نمی کنم]
pin money
<idiom>
پول خرده خرجی
money can't buy everything
<idiom>
پول خوشبختی نمی آورد
soft money
پول ضعیف
to have a run for one's money
از هزینه یا کوشش خود بهرهای بردن
to stake money on something
سرچیزی شرط بندی کردن پول روی چیزی گروگذاشتن
to stink of money
خر پول بودن
to take eggs for money
خر مهره
to take eggs for money
را با دربرابر
to take eggs for money
کردن
pocket money .
پول تو جیبی ( مقرری روزانه ؟ هفتگه یا غیره )
token money
پول فرعی
to guzzle away one's money
پول خودرادرمیگساری ازدست دادن
to game away one's money
درقمارپول ازدست دادن
sound money
پول قوی
sound money
پول سالم
supply of money
عرضه پول
table money
فوق العادهای که بابت هزینه مهمان داری به افسران ارشد داده میشود
tight money
کنترل پولی
tight money
سیاست پولی انقباضی
time money
وام مدت دار
to change money
خردکردن یامبادله کردن پول
trust money
پول امانی
veil of money
حجاب پول
veil of money
نظریهای که براساس ان پول فقط بعنوان پوشش برای کالاها و خدمات بحساب می اید
I am pinched for money.
دست وبالم تنگ است (تحت فشار مالی )
To touch someone for money.
کسی راتیغ زدن ( ازاو پول گرفتن )
He is saving his money.
پولهایش راجمع می کند
He got the money from me by a trick.
با حقه وکلک پول را از من گرفت
He owes me some money.
از او پول می خواهم (طلب دارم )
Take your money out of your pocket.
پولت را از جیب دربیاور
Count the money to see if it is right.
پو ؟ را بشما ؟ ببین درست است
To count the money .
پول شمردن
To swindle money out of somebody.
با تقلب پول از کسی گرفتن ( درآوردن )
To be a money grubber.
پول پرست بودن
velocity of money
سرعت پول
volume of money
حجم پول
wildcat money
پول بدون پشتوانه
appearance money
پولی که به افراد مشهور برای حضور در محافل پرداخت میشود
danger money
مزدوحقالزحمهانجام کاریخطرناک
gate money
پولبلیطورودیه
To raise money.
پول فراهم کردن
To be wallowing in money .
غرق درپول بودن
money maker
پول گرد کردن
his money was p spent
یک قسمت ازپولش خرج شد
for the sake of money
پول
for the sake of money
بواسطه پول
free with ones money
ولخرج
money markets
بازار پول
money market
بازار پول
money-boxes
صندوق اعانه
functions of money
وفائف پول
functions of money
نقش پول
for the sake of money
برای
folding money
اسکناس پول کاغذی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com