Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
money refund offer
فروش قابل پس دادن
Other Matches
money off offer
فروش با تخفیف
refund
پس دادن
refund
مجدداپرداختن
refund
پس پرداخت
refund
استرداد
refund
بازپرداخت
refund
تادیه
appropriation refund
بازپرداخت سپرده
tax refund
بازپرداخت مالیات
Protection money. Racket money.
باج سبیل
Money for jam . Money for old rope .
پول یا مفتی
money begets money
<idiom>
پول پول می آورد
offer
پیشنهاد
to offer
تقدیم کردن
[دادن]
to offer
عرضه کردن
[ کالا]
on offer
اماده برای فروش
offer
پیشکش ارائه
on offer
فروشی
offer
ایجاب
One could be taken up on ones offer.
تعارف آمد نیامد دارد
offer
تقدیم داشتن
offer
پیشکش کردن عرضه
offer
پیشنهاد کردن پیشنهاد
offer
تقدیم
offer
پیشنهاد
offer
افهار یاابراز کردن
offer
بدست اوردن
offer
عرضه کردن
offer
پیشنهاد کردن
offer
عرضه
to offer an excuse
عذر اوردن
May I offer you a cigarette?
اجازه می فرمایید من به شما یک نخ سیگار تقدیم کنم؟
counter offer
پیشنهاد متقابل
counter offer
عرضه متقابل
firm offer
پیشنهاد قطعی
to offer an apology
عذر خواهی کردن
to offer an excuse
بهانه انگیختن
to offer an explanation
توضیح دادن
acceptance of offer
پذیرش پیشنهاد
to offer one's sympathies to somebody
به کسی تسلیت گفتن
to offer one's condolences
تسلیت عرض کردن
to spurn an offer
دعوتی راردکردن
to offer at any thing
دست بکاری زدن
to offer at any thing
بکاری مبادرت ورزیدن
firm offer
پیشنهاد ثابت
acceptance of offer
قبولی پیشنهاد
Offer him some chocolates.
به ایشان شکلات تعارف کنید
to offer an apology
پوزش خواستن
offer to buy something
حاضر به خرید چیزی شدن
offer one's hand
دست را جلو بردن
offer for sale
پیشنهاد جهت فروش
offer and acceptance
ایجاب و قبول
offer curve
منحنی قیمت مصرف
offer curve
منحنی پیشنهاد
offer and demand
عرضه و تقاضا
to offer somebody a lift
به کسی پیشنهاد سواری دادن کردن
offer an excuse
عذر اوردن
to offer a reward
[for]
عرضه کردن پاداشی
[برای]
withdraw an offer
پیشنهادی را پس گرفتن
offer one's hand
پیشنهادعروسی دادن
offer a sacrifice
قربانی کردن
trial offer
عرضه ازمایشی
make an offer
ایجاب
offer to purchase
پیشنهاد جهت خرید
offer to purchase
پیشنهاد خرید
to offer an excuse
پوزش خواستن عذرخواهی کردن
offer round
به همه تعارف کردن
sampling offer
عرضه ازمایشی
joint product offer
فروش یک کالا همراه با کالای دیگر
An insincere offer(gesture).
تعارف خشک وخالی
To turn down (reject) an offer.
پیشنهادی را رد کردن
our offer to render a service
حاضر شدن ما برای اینکه خدمتی بکنیم
to take a rain check
[ raincheck]
on an offer
[American E]
رد کردن درخواستی و قول دعوت بعدی
Is your price offer ( quotation ) stI'll open ( valid ) ?
آیا پیشنهاد قیمت شما کماکان بقوت خود با قی است ؟
f. money
پول فراوان
even money
مبلغ مساوی در شرط بندی
his money is more than can
ازانست که بتوان شمرد
near money
شبه پول
He is in the money.
پول پارومی کند ( خیلی ثروتمند است )
money on d.
وجه امانعی
money on d.
پول سپرده
After all that money is of no use.
تازه آن پول هم بدردت نمی خورد.
he is f. of money
پول فراوان دارد
we are want of money
ما نیازمند پول هستیم به پول احتیاج داریم
value of money
ارزش پول
his money is more than can
پولیش بیش
value for money
ارزش پول
value for money
قدرت خرید پول
i have no money about me
با خود هیچ پولی ندارم
take in (money)
<idiom>
رسیدن
be in the money
<idiom>
در پول غلت خوردن
money
مسکوک ثروت
near with one's money
خسیس
money
اسکناس
money
پول
be in the money
<idiom>
پول پارو کردن
money
جایزه نقدی
money
سکه
possession money
حق النسبی
possession money
حق الحفظ دستمزدی که در برای اجرای حکم تملیک یا صیانت ملک تملیک شده از طریق اجرای حکم به مامور اجراداده میشود
ready money
پول فراهم شده
possession money
حق الاجرا
penury of money
قحط پول
penury of money
کمیابی پول
passage money
معاش کردن
passage money
تاکردن
passage money
راه
prize money
پولی که از فروش غنیمت دریایی بدست می اید
promotion money
دستمزدی که به موسسین شرکت برای خدماتشان پرداخت میشود
scant of money
کم پول
salvage money
جایزه نجات کشتی یا محموله
role of money
نقش پول
retention money
پول گرویی
retention money
مقدار پولی که کارفرما جهت حسن انجام کار پیمانکار نگه میدارد واین مقدار درصدی ازکل قرارداد است که حسن انجام کار نامیده میشود
requistion for money
پول
requistion for money
درخواست
ready money
پول موجود
ready money
پول نقد
raise money
جمع اوری کردن پول
raise money
فراهم کردن پول
quantity of money
مقدار پول
purchase money
قیمت جنس
purchase money
در CL ثمن
scant of money
بی پول
passage money
غذا
I'm not made of money!
<idiom>
من که پولدار نیستم!
[اصطلاح روزمره]
to be rolling in money
<idiom>
تو پول غلت زدن
[اصطلاح]
odd money
یک اسکناس 01 ریالی
oceans of money
یک دنیا پول
neutrality of money
بدون تاثیربودن پول
neutrality of money
خنثی بودن پول
quasi money
شبه پول
gate money
پولبلیطورودیه
mortgage money
پول قرضی
mortgage money
پول رهنی
money worth
چیزی که بپول بیزرد
money worth
پول بها
Money peters out.
پول کم کم تمام می شود.
passage money
خوراک
passage money
کرایه مسافر
passage money
کرایه
onother's money
پول شخصی دیگر
onother's money
پول دیگری
do not coin money
<idiom>
پول چاپ نکردن
[پول چاپ نمی کنم]
pin money
<idiom>
پول خرده خرجی
money can't buy everything
<idiom>
پول خوشبختی نمی آورد
to scrape up
[money]
چیزی را به مرور زمان کم کم جمع کردن
[پول]
borrowed money
پول قرض گرفته شده
You will need to spend some money on it.
تو باید برایش پول خرج بکنی.
money worth
بهای پول
short of money
کم پول
To count the money .
پول شمردن
money to burn
<idiom>
بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
He is a money -bags.
<proverb>
مالامال از پول است .
Time is money.
<proverb>
وقت طلاست .
To be a money grubber.
پول پرست بودن
To raise money.
پول فراهم کردن
I am running out of money .
پول من تمام شد.
[من دیگر پول ندارم.]
danger money
مزدوحقالزحمهانجام کاریخطرناک
appearance money
پولی که به افراد مشهور برای حضور در محافل پرداخت میشود
wildcat money
پول بدون پشتوانه
volume of money
حجم پول
velocity of money
سرعت پول
veil of money
نظریهای که براساس ان پول فقط بعنوان پوشش برای کالاها و خدمات بحساب می اید
veil of money
حجاب پول
My money request to him
طلب من از او
[مرد]
To be wallowing in money .
غرق درپول بودن
rake in the money
<idiom>
ایجاد تعجب
To put some money aside .
پولی را کنا رگذاشتن ( ذخیره ساختن )
My only problem is money .
تنها گرفتاریم پول است ( محتاج آن هستم )
Count the money to see if it is right.
پو ؟ را بشما ؟ ببین درست است
Take your money out of your pocket.
پولت را از جیب دربیاور
He owes me some money.
از او پول می خواهم (طلب دارم )
He got the money from me by a trick.
با حقه وکلک پول را از من گرفت
pocket money .
پول تو جیبی ( مقرری روزانه ؟ هفتگه یا غیره )
He is saving his money.
پولهایش راجمع می کند
To touch someone for money.
کسی راتیغ زدن ( ازاو پول گرفتن )
I am pinched for money.
دست وبالم تنگ است (تحت فشار مالی )
To swindle money out of somebody.
با تقلب پول از کسی گرفتن ( درآوردن )
Could you lend me some money ?
می توانی یک قدری به من پول قرض بدهی ؟
We divided the money among ourselves .
پول را بین خودمان قسمت
Money is no object at all .
پول اصلا" مطرح نیست
for love or money
<idiom>
به هر شکلی
money sink
<idiom>
گودال پول
[کیسه پول سوراخدار]
trust money
پول امانی
to guzzle away one's money
پول خودرادرمیگساری ازدست دادن
money for jam
<idiom>
پول بی دردسر
to game away one's money
درقمارپول ازدست دادن
to change money
خردکردن یامبادله کردن پول
time money
وام مدت دار
tight money
سیاست پولی انقباضی
tight money
کنترل پولی
table money
فوق العادهای که بابت هزینه مهمان داری به افسران ارشد داده میشود
supply of money
عرضه پول
sound money
پول سالم
sound money
پول قوی
soft money
پول ضعیف
smart money
مطلع
smart money
غرامت پولی که دولت بسربازان وملوانان زخمی ومصدوم میدهد
smart money
خسارت
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com