Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English
Persian
money spinner
کارتنه کوچک که انرا نشانه خوشبختی و وسیله پیدا شدن پول میدانند
Other Matches
off spinner
توپ چرخشی
spinner
نخ ریس
spinner
شخص ریسنده
spinner
دستگاه ریسندگی جهت تهیه نخ
spinner
ریسنده
spinner
نوعی طعمه ماهیگیری چرخان
spinner
قاشقک
spinner
پوشش ایرودینامیکی روی توپی ملخ
spinner
عنکبوتی که تار می تند کارگر یاماشین نخ ریسی
spinner
نختاب تابنده
web spinner
جانوری که تارمی تند
salad spinner
سالادخردکن
web spinner
عنکبوت
cotton spinner
نخ ریس
cotton spinner
صاحب کارخانه نخ ریسی
semi spinner
پرتاب دورانی گوی بولینگ
spinner play
حمله یک نفره با دریافت توپ و چرخیدن یک دایره کامل
full spinner
حرکت گوی بولینگ با حالت فرفره
Money for jam . Money for old rope .
پول یا مفتی
Protection money. Racket money.
باج سبیل
money begets money
<idiom>
پول پول می آورد
He is in the money.
پول پارومی کند ( خیلی ثروتمند است )
near with one's money
خسیس
take in (money)
<idiom>
رسیدن
near money
شبه پول
i have no money about me
با خود هیچ پولی ندارم
After all that money is of no use.
تازه آن پول هم بدردت نمی خورد.
he is f. of money
پول فراوان دارد
his money is more than can
ازانست که بتوان شمرد
f. money
پول فراوان
even money
مبلغ مساوی در شرط بندی
value for money
قدرت خرید پول
value for money
ارزش پول
value of money
ارزش پول
we are want of money
ما نیازمند پول هستیم به پول احتیاج داریم
money on d.
وجه امانعی
money
سکه
be in the money
<idiom>
در پول غلت خوردن
money
مسکوک ثروت
be in the money
<idiom>
پول پارو کردن
his money is more than can
پولیش بیش
money
پول
money
اسکناس
money on d.
پول سپرده
money
جایزه نقدی
money wage
مزد پولی
salvage money
جایزه نجات کشتی یا محموله
money supply
عرضه پول
scant of money
کم پول
money worth
برابر پول
scant of money
بی پول
money pot
غلک
role of money
نقش پول
money stock
حجم پول در گردش
requistion for money
پول
retention money
مقدار پولی که کارفرما جهت حسن انجام کار پیمانکار نگه میدارد واین مقدار درصدی ازکل قرارداد است که حسن انجام کار نامیده میشود
retention money
پول گرویی
money stock
عرضه پول
short of money
کم پول
money making
پول بهم زدن پول جمع کنی
money making
پول بهم زنی
money multiplier
ضریب بهم فزاینده پول
money of account
پول محاسباتی
money off offer
فروش با تخفیف
money matters
امور پولی
sound money
پول سالم
sound money
پول قوی
soft money
پول ضعیف
smart money
مطلع
smart money
غرامت پولی که دولت بسربازان وملوانان زخمی ومصدوم میدهد
money on deposit
وجه امانی
money pot
دخل
money on deposit
پول سپرده
smart money
خسارت
smart money
پاداش زیان
money player
ارائه کننده بهترین بازی درموقعیتهای دشوار
requistion for money
درخواست
penury of money
کمیابی پول
passage money
معاش کردن
passage money
تاکردن
passage money
راه
passage money
غذا
passage money
خوراک
passage money
کرایه مسافر
passage money
کرایه
onother's money
پول شخصی دیگر
onother's money
پول دیگری
odd money
یک اسکناس 01 ریالی
neutrality of money
بدون تاثیربودن پول
neutrality of money
خنثی بودن پول
quasi money
شبه پول
mortgage money
پول قرضی
mortgage money
پول رهنی
money making
پول گرد کن
penury of money
قحط پول
possession money
حق الاجرا
money worth
بهای پول
ready money
پول فراهم شده
ready money
پول موجود
ready money
پول نقد
raise money
جمع اوری کردن پول
oceans of money
یک دنیا پول
raise money
فراهم کردن پول
quantity of money
مقدار پول
purchase money
قیمت جنس
purchase money
در CL ثمن
money worth
پول بها
promotion money
دستمزدی که به موسسین شرکت برای خدماتشان پرداخت میشود
prize money
پولی که از فروش غنیمت دریایی بدست می اید
possession money
حق الحفظ دستمزدی که در برای اجرای حکم تملیک یا صیانت ملک تملیک شده از طریق اجرای حکم به مامور اجراداده میشود
possession money
حق النسبی
money worth
چیزی که بپول بیزرد
have money to burn
<idiom>
پول از پارو بالا رفتن
time is money
<idiom>
وقت طلاست
save money
به دقت خرج کردن
save money
پس انداز کردن
money sink
<idiom>
گودال پول
[کیسه پول سوراخدار]
My money request to him
طلب من از او
[مرد]
I am running out of money .
پول من تمام شد.
[من دیگر پول ندارم.]
Changing money
تبدیل پول و ارز
Time is money.
<proverb>
وقت طلاست .
He is a money -bags.
<proverb>
مالامال از پول است .
money to burn
<idiom>
بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
rake in the money
<idiom>
ایجاد تعجب
for love or money
<idiom>
به هر شکلی
Money is no object at all .
پول اصلا" مطرح نیست
have money to burn
<idiom>
بی پروا خرج کردن
money well spent
<idiom>
پولی که هدر نرفته
put one's money on something
<idiom>
بر سر چیزی شرط بستن
to be rolling in money
<idiom>
تو پول غلت زدن
[اصطلاح]
I'm not made of money!
<idiom>
من که پولدار نیستم!
[اصطلاح روزمره]
Money peters out.
پول کم کم تمام می شود.
You will need to spend some money on it.
تو باید برایش پول خرج بکنی.
borrowed money
پول قرض گرفته شده
to scrape up
[money]
چیزی را به مرور زمان کم کم جمع کردن
[پول]
money can't buy everything
<idiom>
پول خوشبختی نمی آورد
pin money
<idiom>
پول خرده خرجی
do not coin money
<idiom>
پول چاپ نکردن
[پول چاپ نمی کنم]
money for jam
<idiom>
پول بی دردسر
money for jam
<idiom>
پول باد آورده
We divided the money among ourselves .
پول را بین خودمان قسمت
Could you lend me some money ?
می توانی یک قدری به من پول قرض بدهی ؟
My only problem is money .
تنها گرفتاریم پول است ( محتاج آن هستم )
veil of money
نظریهای که براساس ان پول فقط بعنوان پوشش برای کالاها و خدمات بحساب می اید
veil of money
حجاب پول
trust money
پول امانی
token money
پول فرعی
to take eggs for money
کردن
to take eggs for money
را با دربرابر
to take eggs for money
خر مهره
to stink of money
خر پول بودن
to stake money on something
سرچیزی شرط بندی کردن پول روی چیزی گروگذاشتن
to have a run for one's money
از هزینه یا کوشش خود بهرهای بردن
to guzzle away one's money
پول خودرادرمیگساری ازدست دادن
to game away one's money
درقمارپول ازدست دادن
to change money
خردکردن یامبادله کردن پول
time money
وام مدت دار
tight money
سیاست پولی انقباضی
tight money
کنترل پولی
table money
فوق العادهای که بابت هزینه مهمان داری به افسران ارشد داده میشود
velocity of money
سرعت پول
volume of money
حجم پول
wildcat money
پول بدون پشتوانه
To put some money aside .
پولی را کنا رگذاشتن ( ذخیره ساختن )
To be wallowing in money .
غرق درپول بودن
To count the money .
پول شمردن
Count the money to see if it is right.
پو ؟ را بشما ؟ ببین درست است
Take your money out of your pocket.
پولت را از جیب دربیاور
He owes me some money.
از او پول می خواهم (طلب دارم )
He got the money from me by a trick.
با حقه وکلک پول را از من گرفت
pocket money .
پول تو جیبی ( مقرری روزانه ؟ هفتگه یا غیره )
He is saving his money.
پولهایش راجمع می کند
To touch someone for money.
کسی راتیغ زدن ( ازاو پول گرفتن )
I am pinched for money.
دست وبالم تنگ است (تحت فشار مالی )
To swindle money out of somebody.
با تقلب پول از کسی گرفتن ( درآوردن )
To be a money grubber.
پول پرست بودن
To raise money.
پول فراهم کردن
gate money
پولبلیطورودیه
danger money
مزدوحقالزحمهانجام کاریخطرناک
appearance money
پولی که به افراد مشهور برای حضور در محافل پرداخت میشود
supply of money
عرضه پول
circulation of money
گردش پول
despatch money
جایزه بارگیری یا تخلیه سریع
despatch money
پاداش جهت بارگیری یاتخلیه سریع
dispatch money
جایزه یا انعام بارگیری یاتخلیه سریع
dispatch money
پاداش سرعت کار
door money
پول دم در
door money
دری
door money
ورودیه
earnest money
بیعانه
earnest money
پیش بها
money demand
تقاضا برای پول
demand for money
تقاضا برای پول
deficient in money
کم پول
commodity money
پول جنسی
commodity money
پولی که در تهاتر بجای کالابه کار رود
conduct money
هزینه سفرشاهد
convertible money
پول قابل تبدیل
creation of money
خلق پول
creation of money
ایجاد پول
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com