Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 184 (9 milliseconds)
English
Persian
monitor roof
بام فانوسی
Other Matches
monitor
واحد نمایش تصویری برای نمایش متن با کیفیت باا یا گرافیک
monitor
1-بررسی یا آزمایش چیزی که کار میکند 2-بررسی فرایند یا تجزیه برای اطمینان از اینکه درست کار میکند
monitor
یک برنامه کنترلی
monitor
صفحه نمایش تصویر
monitor
مونیتور نمایشگر
monitor
مبصر
monitor
صفحه نمایش
monitor
پایش
[پزشکی ]
monitor
تولید شده توسط کامپیوتر
monitor
سیستمی که خطاهای مدار را بررسی میکند
monitor
مداری که منبع الکتریسیته را قط ع میکند اگر خطا داشته باشد یا قطعهای را خراب کند
monitor
برنامهای مقیم در ROM برای بار کردن سیستم عامل پس ا ز روشن شدن ماشین
monitor
اگاهی دهنده
monitor
انگیزنده گوشیار
monitor
به علائم رمزی مخابراتی گوش دادن مبصر
monitor
دیده بانی کردن
monitor
بازبین
monitor
بازبینی کردن نظارت کردن
monitor
بازدید کار دستگاه
monitor
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitor
صفحه نمایشی که قنل امنیتی برای فرکانس دید مورد نظر برای هر نوع کارت گرافیکی دارد
monitor
فرانگر
monitor
فرابین
monitor
اگاه ساز
monitor
نظارت کردن
monitor
برناه کامپیوتری که اجازه میدهد دستورات ابتدایی وارد سیستم عامل شوند.
frequency monitor
دستگاه کنترل فرکانس
performance monitor
برنامهای که سطوح خدمات ارائه شده توسط یک سیستم کامپیوتری را پی گیری میکند
missile monitor
نوعی سیستم توزیع اتش الکترونیکی متحرک پدافندهوایی که در سطح گروه وگردان و اتشبار مورد استفاده میباشد
digital monitor
مونیتور رقمی
rgb monitor
R
System Monitor
امکانی در ویندوز که به کاربر امکان مشاهده اجرای منابع PC را میادهد و اگر وسیله اشتراکی دارند بررسی میکند
video monitor
مانیتور تصویری
multisync monitor
مونیتور همزمانی چندگانه
multisync monitor
صفحه نمایش که حاوی قفل امنیتی برای فرکانس اسکن هر نوع کارت گرافیکی باشد
monochrome monitor
نمایشگر تک رنگ
monochrome monitor
مونیتور تک رنگ
monitor unit
واحد مبصر
monitor system
سیستم مبصر
hardware monitor
مبصر سخت افزاری
monitor routine
روال مبصر
monitor program
برنامه مبصر
video monitor
مونیتوربصری
output monitor
صفحهنمایشگرخارجی
preview monitor
نمایشگرصحنههایتکراری
sound monitor
صفحه نمایشگر صدا
color monitor
صفحه نمایش رنگی
ankle monitor
لباس ردیاب
ankle monitor
مانیتور مچ پا
medical monitor
دستگاه پایش
[پزشکی]
monitor wall
دیوارهصفحهنمایشگر
monitor screen
صفحهنمایشگر
analog monitor
مونیتور انالوگ
analog monitor
مونیتورقیاسی
monitor speaker
نمایشگرگوینده
color monitor
مونیتوررنگی
operating system monitor
مبصر سیستم عامل
main preview monitor
صفحهدوبارهنمایشگراصلی
stereo phase monitor
نمایشگرمرحلهاستریو
technical producer monitor
صفحهنمایشگرمحصولاتفنی
multi scan monitor
مشابه 6632
paper white monitor
صفحه نمایش که متن سیاه را روی صفحه سفید نمایش میدهد و نه مثل متنهای معمولی درخشان روی صفحه سیاه
vector/waveform monitor
صفحهنمایشدیجیتالی
composite color monitor
مونیتور رنگی مرکب
red green blue monitor
مانیتور قرمز- سبز- ابی
digital video effects monitor
صفحهنمایشدیجیتالی
roof
سقف اقاق
roof
بام
roof
پوشش
roof
پوشش سقف اسمانه
roof
پوشاندن
roof
طاق
roof
طاق زدن
i was under his roof
مهمان او بودم
roof
مسکن
roof
بام خانه
roof
سقف
i was under his roof
او بودم
i was under his roof
در خانه
roof
سقف دار کردن
glass roof
سقفشیشهای
glassed roof
سقفشیشهشده
helm roof
سقفاهرمی
imperial roof
سقفامپراتوری
concrete roof
سقف بتنی
mansard roof
سقفشیروانیچارترک
roof lamp
لامپ سقفی
terrace roof
پشت بام تخت
cradle roof
طاق گهوارهای
terraced roof
پشت بام مسطح
terraced roof
پشت بام تخت
the ridge of a roof
خرپشته شیروانی
the ridge of a roof
حلبی که دوشیب شیروانی بهم برمیخورند
cut roof
شیروانی واریخته
cradle roof
اهنگ
visible roof
سقف باز
visible roof
سقفی که از درون دیده شود
dome roof
سقفگنبدی
floating roof
سقفشناور
bell roof
سقفناقوسی
ogee roof
سقفمنحنی
bell-roof
بام شیپوری
common roof
تیرچه افقی خرپا
cradle-roof
طاق گهواره ای
curb-roof
شیروانی چهار تکه
cut-roof
بام یک شیبه
green roof
[سقف ساختمان تزئین شده با گیاهان]
hip-roof
شیروانی چند کله
Italian roof
بام چهار طرفه
to repair the roof
بام
[خانه]
را تعمیر کردن
Watch yourself up on the roof.
مواظب خودت روی پشت بام باش.
roof-rack
باربنداتومبیل
hit the roof
<idiom>
عصبانی شدن
roof pole
سقفبلند
roof timber
سقفچوبی
roof truss
سقفتیرمشبک
roof vent
هواکشسقفی
rotunda roof
سقفگنبددار
sawtooth roof
سقفدندانهدندانده
sun roof
سقفنورگیر
lean to roof
بام سینه دیواری
terrace roof
مهتابی
hipped roof
شیروانی چند کله
gable roof
شیروانی
furnace roof
سقف کوره
pavilion roof
شیروانی چهار کله تکمیل
pent roof
شیروانی واریخته
flat roof
بام مسطح
pitched roof
شیروانی
pitched roof
بام شیبدار
flat roof
بام تخت
cyrb roof
شیروانی چهار ترک
roof tree
کش بالای شیروانی
roof tree
کش دیرک افقی چادر
roof area
سطح بام
roof batten
پردو
open roof
بام پیدا
mushroom roof
سقف قارچی
lean to roof
شیروانی واریخته
hipped roof
بام تیزه دار چندبر
hip roof
شیروانی چند کله
hip roof
پشت بام گرده ماهی
hip roof
پشت بام سراشیب
gamberel roof
نوعی شیروانی چارترک
gable roof
بام دوشیب
monopitch roof
شیروانی واریخته
monopitch roof
بام تک شیب
gable roof
شیروانی سنتوری
gable roof
پشت بام شیروانی دار
roof batten
دستک
roof batten
توفال
roof of the mouth
مذاق
roof shingle
لات
roof slab
بام تخت
roof slab
تاوه سقف
roof trusses
خرپاهای شیروانی
saw tooth roof
بام دندانهای
saw tooth roof
شیروانی واریخته کمرشکن
shell roof
بام پوستهای
shingle roof
سقف توخالی
shingle roof
سقف تختهای
slope of a roof
شیب شیروانی
cut roof
بام یک شیبه
roof of the mouth
سنق
roof light
نورگیر سقفی
roof ladder
نردبان سقف
roof garden
تفریح گاه بالای بام
roof line
سفال
roof boarding
سطح توفال کوبی شده یا تخته کوبی شده زیر پوشش بام
roof of the mouth
کام
roof beam
تیر سقف
roof of the mouth
سقف دهن
roof batten
ترکه
roof light
نورگیر بامی
roof covering material
مصالح پوشش شیروانی مصالح پوشش بام
roof truss carpenter
خرپاکوب
gable-and-valley roof
سقفسهگوشودرهایمانند
roof light clerestory
نورگیر سقف
conical broach roof
سقفمخروطیمیلهدار
fixed-roof tank
سقفثابتمخزن
north light roof
بام شمال نور
floating-roof tank
مخزنسقفشناور
You could have knocked me knocked me down with a feather. I hit the roof .
از تعجب شاخ درآوردم
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com