Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 168 (8 milliseconds)
English	Persian
monkey business	کچلک بازی
monkey business <idiom>	شوخی کردن
monkey business <idiom>	دوز وکلک ،حقه باز
Other Matches
monkey	بوزینه
monkey	شیطنت کردن
monkey	تقلید دراوردن
monkey	میمون
to get one's monkey up	از جا در رفتن
to get one's monkey up	خشمگین شدن
monkey wrench	اچارفرانسه بزرگ
monkey chatter	تداخل کانال مجاور
The noice gets my monkey up .	این سر وصداها کفرم را درمی آورد
monkey wrench	کولیس
monkey wrench	اچار لوله
monkey trick	شیطنت
monkey's fist	مشت میمون
monkey face	plate union eyed three
monkey trick	حیله
monkey jacket	نیمتنه کوتاه و چسبانی که ملوانان می پوشند
monkey hang	اویزان شدن ژیمناست با یک دست
monkey fist	گره پنجه میمون
monkey nut	بادام زمینی
to put one's monkey up	خشمگین کردن
nose ape or monkey	بوزینه خرطوم دار
throw a monkey wrench into <idiom>	آرام آرام متوقف کردن چیزی
I don't give a monkey's (fart)! [vulgar] <idiom>	به ت.مم! [حرف رکیک و عامیانه] [اصلا اهمیت نمیدم]
he was p in his business	کارو
to do business	معامله کردن
i have come on business	کاری دارم اینجا امدم
to do business	کاسبی کردن
to get down to business	کار و بار را شروع کردن [اصطلاح روزمره]
that business does not p	به منتظرشدنش می ارزد صبرکردنش ارزش دارد
do business	معامله کردن
business name	اسم تجارتی
he was p in his business	خوب بود کارش رونق گرفته بود
he had no business to	حقی نداشت که
To go about ones business.	دنبال کار خود رفتن
to go away [off] on business	به سفر تجاری رفتن
business <adj.>	بازرگانی
business <adj.>	تجارتی
business <adj.>	تجاری
to get down to business	به کار اصلی پرداختن [اصطلاح روزمره]
None of your business.	[این] به شما مربوط نیست.
I am here on business.	برای کار اینجا آمدم.
I am here on business.	برای تجارت اینجا آمدم.
what is your business here	کار شما اینجا چیست
How is business ? How is everything?	کار وبارها چطوره ؟
To go about ones business.	پی کار خود رفتن
Anyway it is none of his business.	تازه اصلابه او مربوط نیست
I mean business. I mean it.	شوخی نمی کنم جدی می گویم
What is it to me?it is none of my business.	به من چه؟
I cant do business with him .	با او معامله ام نمی شود
mean business <idiom>	جدی بودن
business like	عملی
business	ماشینی که در شرکت استفاده میشود
business	مجموعهای از برنامه ها که برای امور تجاری برنامه ریزی شده اند.
business	کار و کسب
business	کسب و کار
business	خرید یا فروش
business	کسب و کار بازرگانی
business	دادوستد
business	شرکت تجاری
business	تجارت
business	داد و ستد تجارتخانه
business	موضوع تجارت
business	سوداگری
business	حرفه
business	دادوستد کاسبی
business like	منظم
business	کسب
business	نمایشگاهی که محصولات را نشان میدهد.
business	که باعث میشود یک تجارت کار باشد
business	شرکت
business	موسسه بازرگانی
business like	مرتب
business	بنگاه
business	کامپیوتر قوی کوچک که برای امور تجاری مشخص برنامه ریزی شده است
business depression	بحران کسب و کار
business cycle	دور تجاری
business cycle	دور بازرگانی
Our business has become tangled up.	کارمان پیچ خورده است
business combination	ادغام دو یا چند موسسه دریکی از ان موسسات
business activity	فعالیت بازرگانی
He has no business to interfere.	بیخود می کند دخالت می کند
big business	واحد تجاری بزرگ
What work do you do ? what is your business ?	کارتان چیست ؟
I am minding my own business.	کاری بکار کسی ندارم
He is well versed in business .	درامور با زرگانی کاملا" وارد است
He put me out of business.	مرا از کسب وکاسبی انداخت
relating to business <adj.>	بازرگانی
relating to business <adj.>	تجارتی
relating to business <adj.>	تجاری
line of business	حرفه
line of business	پیشه
line of business	شاخه پیشه
transport business	تجارت حمل و نقل
carrying business	تجارت حمل و نقل
business group	شرکت سهامی [شرکت]
to go away on a business trip	به سفر تجاری رفتن
business park	[ساخت شرکت تجاری در منطقه ای با چشم انداز طبیعی]
business school	مدرسهیا دانشکدهاقتصادیوتجاری
carrying business	صنعت حمل و نقل
transport business	صنعت حمل و نقل
initiated into business	دست اندرکار
small business	تجارتوشرکتکوچککهتعدادکارمندانآنزیادنیست
business man	ادم کاسب
he has a rushing business	کارش خوب گرفته است کارش خیلی رونق دارد
he prospered in his business	در کار خود کامیاب شد کارش رونق گرفت
he prospered in his business	کارش بالا گرفت
business income	درامد خالص تجارتی
business hours	ساعت کاری
hours of business	ساعتهای کاری
business hours	ساعت اداری
man of business	وکیل گماشته
mind your own business	درفکر کار خودت باش
business graphics	گرافیکهای تجاری
business goods	کالای تولیدی
business inventories	موجودی تجاری
graphics, business	تجارت
business matters	مسائل کسبی
business mechines	ماشینهای تجاری
business prosperty	رونق سوداگری
business prosperty	رونق کسب و کار
business software	نرم افزارهای تجاری
business transaction	داد و ستد بازرگانی
business union	اتحادیه بازرگانی
butchery business	گوشت فروشی
carry on business	داد و ستد کردن
business law	حقوق تجارت
graphics, business	گرافیک
business fluctuations	نوسانات بازرگانی
business firms	بنگاههای انتقاعی
business failure	ناکامی تجاری
business economics	علم اقتصاد بازرگانی
business cycle	دور اقتصادی
one who transacts business with another	معامل
business depression	کسادی کار کسادی سوداگری
business cycle	معادل cycle trade
business cycle	دوران اقتصادی یا تجارتی دوران ترقی و تنزل فعالیت تجاری و اقتصادی
business cycle	دور فعالیت بازرگانی
business cycle	دور کسب وکار
show business	حرفهی هنرپیشگی و نمایش
show business	نمایشگری
business economics	علم اقتصاد کسب و کار
business enterprise	بنگاه تجاری
business enterprise	بنگاه بازرگانی
business expenses	هزینههای کار و کسب هزینههای شرکت
business failure	شکست تجاری
business type operation	عملیات تجارتی
He is completely absorbed by his business.	کاملاجذب کارش است
to hold a share in a business	در شرکتی سهمی داشتن
business type operation	عملیات کامپیوتری
business data processing	داده پردازی تجاری
Why did you give away your business patern ?	چرا شریک خودت را لو دادی ؟
international business machine	IB
small business computer	کامپیوتر کوچک تجاری
international business machine	corporation
net business saving	پس انداز خالص شرکتها
head of business firm	رئیس تجارتخانه
mail order business	کسب و کار مکاتبهای
land office business	کار وسیع وبسیط وسریع کارپر سود یا پر موفقیت
What advice would you give to someone starting up in business?	چه توصیه ای شما به کسی که کسب و کار راه می اندازد می کنید؟
common business oreinted language	زبان با گرایش متداول تجاری
Beat it !Buzz off! Mind your own business.	برو کشکت را بساب
Trade ( business ) is slack this week .	این هفته بازار ( تجارت ) کساد است
to put one's affairs in order [to settle one's business]	تکلیف کار خود را روشن کردن
My trip to Europe was business and pleasure combined .	سفرم به اروپ؟ هم فال بود وهم تماشا
Lets talk business. Lets talk turkey.	بی تعارف وجدی حرف بزنیم

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com