Dictiornary-Farsi | morning watch | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 186 (9 milliseconds)

English	Persian
morning watch	پاس صبحگاهی


Other Matches

around 3 in the morning	تقریبا ساعت ۳ صبح
the next morning	صبح روز بعد
this morning	امروز بامداد
this morning	امروزصبح
the next morning	بامدادروز بعد
morning	بامداد
morning	صبح
morning	پیش از فهر
morning glory	نیلوفر پیچ
morning twilight	پگاه
early in the morning	صبح زود
morning twilight	فلق
morning prayer	نماز بامداد
pride of the morning	مه یا باران بامداد
morning call	دیدنی بعداز فهر
morning twilight	سپیده دم سپیده صبح
morning twilight	فلق صبحگاهی
morning glory	اسب تندرو در تمرین ولی کنددر مسابقه
morning line	امتیاز شرطبندی پیش ازمسابقه
morning orders	برنامه روزانه
morning orders	دستورات روزانه
morning parade	صبحگاه
morning parade	مراسم صبحگاه
morning star	ستاره صبح
morning draught	صبوحی
morning star	زهره
morning star	ستاره بامدادی
i was up early this morning	امروزصبح زود بیدار شدم
Good morning	پگاه خجسته باد
Good morning	بامدادان نیکو
morning room	اتاقنورگیر
coffee morning	آنچهدرصبحدرخانهافرادرویدهد
Early in the morning.	صبح زود
It wI'll clear up by morning .	تا صبح هواصاف خواهد شد
morning coat	نیم تنه دامن گرد
Where wI'll you be tomorrow morning?	فردا صبح کجایی ؟
From morning tI'll noon .	ازصبح تا ظهر
morning sickness	تهوع بامدادی
morning dress	جامهی رسمی صبحگاهی
yesterday morning	بامداد دیروز
yesterday morning	دیروز صبح
good morning	صبح شمابخیر
morning coats	نیم تنه دامن گرد
I've shoveled snow all the morning.	من تمام صبح برف پارو کردم.
She wI'll arrive on friday morning .	جمعه صبح وارد خواهد شد
morning call book	دفتر بیداری ناو
Do you get up early [late] in the morning ?	آیا شما صبح ها زود [دیر] از خواب برمیخیزید؟
Leave it tI'll tomorrow morning .	آنرا بگذارتا فردا صبح
I am leaving early in the morning.	من صبح زود اینجا را ترک میکنم.
tomorow morning . I wI'll leavew for london.	فردا صبح بسوی لندن حرکت خواهم کرد
I havent had a bit sine morning .	از صبح تاحالایک لقمه دهانم نگذاشتم ( چیزی نخورده ام )
the morning hour has gold in its mouth <proverb>	سحرخیز باش تا کامروا باشی
I must make an early morning start.	باید صبح زود راه بیافتم ( حرکت کنم )
I want to depart tomorrow morning [noon, afternoon] at ... o'clock.	من می خواهم فردا صبح [ظهر شب] ساعت ... حرکت کنم.
watch	مراقبت کردن موافبت کردن
to watch	نگاه کردن
watch	پاسداری کردن
by my watch	ساعت من
by my watch	مطابق ساعت من
watch	بر کسی نظارت کردن
watch	موافب بودن
watch	مراقبت کردن
to watch something	مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
watch	guard : syn
watch it <idiom>	مراقب باش
watch	پاس نگهبانی
to watch over	موافبت کردن
watch	نگهبانی دادن
watch	نگهبان
watch	نگهبانی
watch	پاس
to keep watch	مراقب بودن
to keep watch	کشیک کشیدن موافبت کردن
to keep watch	پاس داشتن
watch	ساعت
watch	پاسدار
first watch	نگهبانی شامگاه
watch	پاسداری کشیک
i was on the watch for it	مراقب ان بودم
watch	دیدبان
keep watch	پاییدن
keep watch	کشیک کشیدن
By my watch it's five to nine.	طبق ساعت [مچی] من ساعت پنج دقیقه به نه است.
watch	پاییدن
first watch	پاس اول پاس شب
watch	ساعت جیبی و مچی
watch	مدت کشیک
Look at the watch.	نگاه کنید به ساعت [مچی] ببینید ساعت چند است.
d. of a watch	فرافت یا تردی ساعت
to watch over	توجه کردن
watch out	مراقب بودن
watch out	موافب
mechanical watch	بیلمکانیکی
digital watch	ساعتکامپیوتری
analogue watch	ساعتعقربهای
Face of the watch .	صفحه ساعت
To set ones watch .	ساعت خودرا میزان کردن
Watch the child !	مواظب بچه باش !
pocket watch	ساعت جیبی
to watch the clock	[با بیحوصلگی] دائما به ساعت نگاه کردن
Watch yourself up on the roof.	مواظب خودت روی پشت بام باش.
watch/mind one's P's and Q's <idiom>	مراقبباش مراقب حرف زدنت باش
I've got to watch what I eat.	باید مواظب رژیمم باشم.
I've got to watch what I eat.	من باید مواظب به آنچه می خورم باشم. [که چاق نشوم]
to watch for certain symptoms	توجه کردن به نشانه های ویژه [علایم ویژه مرض ]
to watch children	مواظب بچه ها بودن
Watch your health!	مواظب سلامتی خودت باش!
pretty to look at [to watch]	زیبا [خوشگل] برای نگاه کردن
watch tower	برج مراقبت
wrist watch	ساعت مچی
listening watch	پست به گوش رادیویی نگهبانی به گوش
maintain watch	به گوش بودن دائم
maintain watch	مراقبت دایمی از پیام یک فرستنده رادیویی
middle watch	نگهبانی نیمه شب
night watch	پاس شب
watch officer	افسر نگهبان
officer of the watch	افسر نگهبان
port watch	نگهبان بندر
port watch	پست نگهبانی بندر
second dog watch	پاس غروب
second dog watch	نگهبانی دوم
set the watch	تنظیم نگهبانی
stop watch	ساعت وقت گذاری
that watch is a good t. k	ان ساعت خوب کارمیکند
the third watch of the night	پاس سوم شب
listening watch	مراقبت به گوش
lever watch	سود مکانیکی اهرم دستگاه اهرمی
lever watch	کارراهرم
wristlet watch	ساعت مچی
anchor watch	نگهبان لنگر
anchor watch	لنگربان
anchor watch	گروه نگهبانی لنگر نگهبان لنگر
capped watch	ساعت شکاری
watch maker	ساعت ساز
death watch	پاسبان مرده
death watch	پاسبان کسیکه محکوم بمرگ است
dog watch	پلیس یا نگهبان عصر و غروب افتاب
first dog watch	نگهبانی اول
forenoon watch	پاس قبل از فهر
if you don't watch it	اگرملتفت نباشید
if you don't watch it	اگر احتیاط نکنید
lever watch	شیوه بکار بردن
lever watch	اهرم
the watch is warranted	خوبی ساعت
watch tower	برج دیدبانی
watch ful	موافب
watch ful	مراقب
watch glass	شیشه ساعت
watch glss	شیشه ساعت
watch guard	زنجیر یا طنابی که برای نگهداشتن و پاییدن کسی بکارمیبرند
watch key	کلید ساعت
watch man	نگهبان
watch man	مستحفظ
watch man	پاسبان مراقب
watch pocket	جیب ساعتی
watch one's time	مراقب فرصت بودن
watch one's time	گوش بزنگ بودن
watch pocket	جا ساعتی که به رختخواب اویزان کنند
watch test	ازمون ساعت
watch tower	دیدگاه
watch fire	اتشی که پاسدار یا نگهبان روشن میکند
watch dog	سگ نگهبان
watch dog	ناو نگهبان ناوگان
to keep watch and ward	پاسداری کردن
to keep watch and ward	حفافت یادفاع کردن
to carry a watch	ساعت دربغل گذاشتن
to carry a watch	ساعت همراه داشتن
to watch one's time	منتظرموقع مناسب شدن گوش بزنگ بودن
night watch	پاسبان شب گزمه
watch and ward	حق نگهبانی روزانه و شبانه
watch bill	لوحه نگهبانی ناو
watch case	قاب ساعت
the watch is warranted	ضمانت شده است
ticker [colloquial] [watch]	ساعت
ticker [colloquial] [watch]	زمان
cold iron watch	پاس ایمنی
cold iron watch	پاس موتورخانه کشتی
To be all eyes. To watch like a hawk.	چهار چشمی پاییدن ( مراقب بودن )
My watch is fast (gaining).	ساعتم جلو می افتد
Could you watch my bag [for me] until I get back?	آیا می توانی مواظب کیف من باشی تا من بر گردم؟
death-watch beetle	موریانه
Can you watch the dog for us this weekend?	آیا شماها می توانید آخر این هفته مواظب این سگ باشید؟
You have to watch your diet more [carefully] and get more exercise.	شما باید بیشتر به تغذیه خود توجه و بیشتر ورزش بکنید.
Dont forget to wind up your watch .	یادت نرود ساعتت راکوک کنی
Though thy enemy seen a mouse , yet watch him like. <proverb>	گر چه دشمنت موش است او را شیر بین .