English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 121 (2 milliseconds)
English Persian
motorola 000 family خانواده موتورولا
Other Matches
motorola تولید کننده قط عات الکترونیکی شامل پردازندههای کامپیوتری Apple Macintosh
motorola - بیتی منتقل میکند. که در SE Apple Macintosh و Macintosh plus استفاده میشود
motorola است
motorola - بیتی استفاده میکند
motorola سازنده تجهیزات الکترونیکی شامل ریزپردازنده ها
motorola 00 موتورولا 02086
motorola 000 موتورولا 00086
in the family way ابستن
in a family way <idiom> حامله بودن
in a family way ازادانه
family name اسم خانوادگی
family name نام فامیلی
family name نام خانوادگی
in a family way بی رودربایستی
family محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
family تیره
family محدوده طرحهای مختلف یک حالت نوع
family خاندان
family خانواده
family فامیلی
family خانوار
family عیال
family زوجه
family اهل
family man مرد عیالوار
to provide for one's family خوارباربرای خانواده خودتهیه کردن
to maintain one's family خانواده خود را
of a noble family اصیل
support a family متکفل مخارج خانوادهای بودن
to maintain one's family نگهداری کردن
patronymic family خانواده پدرنامی
of a noble family نجیب
he is a shame to his family ننگ یامایه رسوایی خانواده خود میباشد
occupational family گروه شغلی
family background پیشینه خانوادگی
matronymic family خانواده مادرنامی
member of a family عضو خانواده
schizogenic family خانواده اسکیزوفرنی زا
family man زن و بچهدار
family man مرد خانوادهدار
violin family انواعویلونها
woodwind family خانوادهسازهایبادی
one-parent family خانوادهایکهدرآنفرزندبافقط یکیازوالدینشزندگیکند
He did it for the sake of his family . محض خاطر خانواده اش این کاررا کرد
There seems to be a jinx on that family. به نظر می رسد که این خانواده جادو شده است.
family of curves دسته توابع [ریاضی]
family of curves دسته منحنی ها [ریاضی]
family tent چادرخانوادگی
brass family خانوادهسازهایبادی
family man عیالمند
family man دارای نانخور
family man مرد خانواده - دوست
family man زن و بچه دوست
family men مرد عیالوار
family men زن و بچهدار
family men مرد خانوادهدار
family men عیالمند
family men دارای نانخور
family men مرد خانواده - دوست
family men زن و بچه دوست
happy family دستهای ازجانوران جوربجورکه دریک قفس باهم زندگی میکنند
family doctors پزشک خانواده
family planning برنامه ریزی خانواده
family planning تنظیم خانواده
chip family چند تراشه مربوط به هم
circuit family خانواده مداری
computer family خانواده کامپیوتر
conjugal family خانواده زن و شوهری
consanguine family خانواده هم خون
extended family خانواده گسترده
family names نام خانوادگی
family names نام فامیلی
family doctor پزشک خانواده
family tree شجره
family tree نسب نامه
family tree شجره نامه
family trees شجره
family trees نسب نامه
family trees شجره نامه
nuclear family خانواده هستهای
family names اسم خانوادگی
family size تعداد افراد خانواده
family industry صنعت خانوادگی
family law حقوق خانواده
family neurosis روان رنجوری خانوادگی
family of computers خانواده کامپیوترها
gas family خانواده گاز
font family خانواده فونت
family of the prophet اهل بیت پیامبر
family expenditure هزینه خانواده
family therapy خانواده درمانی
family structure ساخت خانواده
family farm مزرعه خانوادگی
family expenditure هزینه خانوار
family allowances مقرری خانوادگی
family allowance معاش اولاد حق اولاد
family allowances کمک دولت به خانوارها
family asset دارائی خانوادگی
family allowance مدد معاش
family budget بودجه خانواده
family budget بودجه خانوار
family check کیش همگانی
handicapped with a family پابست عیال
handicapped with a family گرفتارخانواده
to return to the fold [family] به خانواده خود برگشتن
Family prayer rug فرش محرابی صف گونه [اینگونه بافت ها دارای چندین محراب قرینه بوده و بیشتر بصورت گلیم بافته می شود.]
habit family hierarchy سلسله مراتب عادتهای هم خانواده
extended family system نظام فامیلی گسترده
I am the bread winner of the family . نان آور خانه ( خانواده ) هستم
wear the pants in a family <idiom> رئیس خانواده بودن
run in the family/blood <idiom> دریک سطح بودن
descendanbts of the family or tribe بنی
A curse has been laid on the family . خانواده لعنت شده یی است
He left his family in Europe . خانواده اش را دراروپ؟ گذاشت
family planning programs برنامههای تنظیم خانواده
He cant be tied down to family life. پای بند زندگی خانوادگی نیست
Generosity runs in the family. سخاوت دراین خانواده ارثی است
He has a family of six to. support . he has six mouths to feed. شش سر نانخور دارد ( تحت تکلف )
A single bereavement is enough to affect a whole family. <proverb> یک داغ دل بس است براى قبیله اى .
Our grandmother wears the trousers ( breeches , pants ) in our family . مادر بزرگمان مرد خانواده است
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com