English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English Persian
mould line خط حاصل از تلاقی دو سطح
Other Matches
mould قالب
mould قالب گرفتن
mould شابلون
mould شکل دادن گچبری
mould قالب گیری
mould قالب ریخته گری
mould قالب ریزی کردن
mould کپک کپک زدن
mould الگو
mould فطرت
mould کالبد
curved mould قالب قوسی
mould boar تیغه نهرکن
mould board در گاواهن خاک برکردان
mould bricks مالیدن اجر
mould candle شمع ریختگی
iron mould لکه
man of mould انسان خاکی یا فانی
ingot mould قالب شمش
iron mould لکه دار کردن
iron mould سیاه کردن
iron mould سیاهی
iron mould اهن
mould cavity محفظه قالب
leaf mould خاک برگ دار
To cast in a mould . درقالب ریختن
shell mould قالب گرفتن پوستهای
of a good mould نیکو سرشت
head-mould سنگ آبریز
drip-mould ابزار بند آبچکان
of a fine or beauteous mould خوش ریخت
ingot mould glazing لعابدهی قالب شمش
line by line milling فرز کردن سطری
line by line milling فرز کردن سطر به سطر
line to line fault اتصال کوتاه دوقطبی
line to line voltage ولتاژ بین دو خط
line to line voltage ولتاژ زنجیر شده
line to line fault اتصال کوتاه خط به خط
line to line fault اتصال کوتاه بین دو فاز
line to line fault تماس خطوط
line to line spacing فاصله سطور
line by line analysis تجزیه سطر به سطر
off line غیر متصل
on line داخل رده
on line مورداستعمال
on line درون خطی
on line متصل
on line مستقیم
line of d. مرز
Which line goes to ... ? کدام خط راه آهن به ... میرود؟
Which line goes to ... ? کدام خط به ... میرود؟
in line <idiom> با محدودیت متداول
out of line <idiom> ناصحیح
on line در خط
line of d. حد فاصل
off line قطع
off line منفصل
line up به خط شدن
line up به ترتیب ایستادن
line up ردیف ایستادن تیم
line-up به خط شدن
line-up به ترتیب ایستادن
out of line جملاتی مربوط به یک برنامه کامپیوتری که در خط اصلی برنامه نیستند
out of line خارج از خط جبهه
line-up ردیف ایستادن تیم
line up <idiom> سازمان دهی کردن ،آماده برای عمل کردن
line up <idiom> به درستی میزان کردن
line up <idiom> به صف کردن
down line بار کردن پایین خطی
old line محافظه کار
old line دارای قدرت در اثر ارشدیت ارشد
o o line خط تقسیم دیدبانی
to come in to line موافقت کردن
to come in to line در صف امدن
necessary line خط یاری که تیم مهاجم بایدبه فاصله چهار تماس به ان برسد
mean line خط میان
in line همراستا
o o line خط دیدبانی سپاه
below the line درامد یا هزینه غیر مترقبه
line by line سطر به سطر
on the line هواپیمای اماده پرواز
line out با خط علامت گذاشتن
all along the line درامتدادهمه خط
all along the line در همه جا
along line در امتداد خطوط
along line در خط
line out قلمه درختان رادراوردن وبصورت خط منظمی کاشتن
on line help کمک مستقیم
down the line ضربه از کنار زمین
in line شمشیر در وضع حمله
the line صف
line شعبه
line دهنه
line طناب خط
line جاده
line خط دار کردن
by-line خط دوم یافرعی
line صفی در خط
line طناب سیم
line رسن
line ریسمان
line رشته بند
line ردیف
by-line خط فرعی راه اهن
by-line کار یاشغل اضافی وزائد
down the line <idiom> درآینده
line سطر
line خط
line پوشاندن
line اتصال فیزیکی به ارسال داده
line استرکردن
line ترازکردن
by line خط دوم یافرعی
by line خط فرعی راه اهن
by line کار یاشغل اضافی وزائد
line اراستن
line بخط کردن
line خط انداختن در
line : خط کشیدن
line لجام
line : خط
line سیم
line نسب
line لوله منفردی در سیستم سیالات
line رانی در پیست مقدر امتیازاعطایی در شرطبندی روی اسب طناب مورد استفاده درقایق
Are you still on the line? هنوز پشت تلفن هستی؟
line محصول
line جبهه جنگ
line خط زدن
line لاین
off line برون خطی
line خط صف
off line وسایلی که جزو دستگاه کامپیوتری مرکزی نیستند وسایل غیر کامپیوتری یاخودکار
Are you still on the line? خط را قطع نکردی؟
line حدود رویه
line طرز
line در سمت
line رشته
line transformer مبدل خط
line up billiard بیلیارد کیسه دار با روش برگرداندن گویهای کیسه افتاده به زمین
marriage line گواهینامه ازدواج
line voltage ولتاژ خط
mason's line ریسمان کار
median line میانه
marriage line عقدنامه سند ازدواج
line voltage ولتاژ شبکه
line width پهنای خط
lubber line خط عمودی بر روی صفحه قطب نما
local line خط محلی
load line خط بار
load line خط دورکشتی که وقتی کشتی کاملا بارگیری شداب تا انجا میرسد
load line خطی در اطراف کشتی که نمودار حداکثر فرفیت کشتی میباشد
lubber line خطی که روی صفحه قطب نماامتداد محور طولی هواپیما رانشان میدهد
line voltage ولتاژ خطی ولتاژ زنجیرشده ولتاژ خط
marline or line طناب کوچک دولا
lubber's line علامت روی قطبنمای قایق نشاندهنده قسمت جلو و عقب قایق
lyman line خط لیمان
mach line موج ضربهای ضعیف
lumber's line خط سینه ناو
lumber's line خط شاخص قلب نما که مشخص کننده سینه ناو است
penny a line ارزان
loop line دوراهی
message line خط مخابره
possibilities line خط بودجه
pass a line رد کردن طناب
overhead line خط هوایی
overhead line سیمکشی هوایی
outhaul line برون کش
out of line coding کدگذاری برون خطی
line integral انتگرال خطی
line item اقلام موجود در چانل درخواست وسایل
out line font قلم متغیر
out line font فونت متغیر
orienting line خط توجیه
peaked line خط چین
peaked line خط پاره پاره
penny a line پست
possibilities line خط امکانات
pitch line مکان هندسی نقاطی که درانها مراکز نقاط تماس یا گام دندانههای چرخ دنده یادندانه ها اندازه گیری میشود
pipe line خط لوله
phantom line خط فرضی
phantom line خط سری
phase line خط مبداء حرکت جنگی
phase line خط خیز
percolation line خط نفوذ
penny a line ارزان نویس بی مایه
line length طول سطر
on line system سیستم درون خطی
new line character دخشه تعویض سطر
neutral line خط بی اثر
multipoint line خط چند نقطهای
multidrop line پیکربندی سیستم مخابراتی که یک کانال یا خط منفرد رابرای سرویس دادن به ترمینالها بکار می برد خطی با چند افت
multicore line خط چند رشتهای
lubber's line نشانگر سینه
morning line امتیاز شرطبندی پیش ازمسابقه
mooring line طناب برای مهار کردن قایق به ساحل
mooring line سیم مهار
night line ریسمان ماهی گیری شبانه
no fire line خط منع اتش
no fire line خط منع اتش توپخانه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com