Dictiornary-Farsi | mountain troops | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 69 (5 milliseconds)

English	Persian
mountain troops	یکانهای کوهستانی


Other Matches

troops	عده ها
troops	یکانها
troops	افراد قسمتها سربازان
to a troops	صف ارایی کردن
the troops were scattered	عده متفرق شد
weapon troops	قسمتهای ادوات
weapon troops	یکانها ادوات
seasoned troops	ارتش ورزیده و جنگ دیده
household troops	دسته محافظین
shock troops	گروه تهاجمی
shock troops	گروه حمله
shock troops	یکان ضربت
shock troops	واحد مخصوص حمله غافلگیرانه
special troops	یکانهای مخصوص
special troops	یکانهای مخصوصی که به لشگرمامور شده باشند
tactical troops	عدههای تاکتیکی
tactical troops	یکانهای تاکتیکی
the troops were scattered	سپاهیان متفرق شدند
household troops	هیئت محافظ پادشاه یا نجیب زاده
covering troops	یکانهای پوششی
corps troops	یکانهای سپاه
combat troops	عدههای رزمی
chalk troops	سری افراد یا یکانهایی که بایستی با یک سریال هوایی حرکت کنند
covering troops	یکانهای پوشش کننده
army troops	یکانهای رده ارتش
duty with troops	در یکان رزمی خدمت کردن شغل رزمی گرفتن
army troops	عدههای ارتشی یکانهای نیروی زمینی
mountain	کوهستانی
mountain	کوهستان
f.of mountain	پای کوه
mountain	کوه
f.of mountain	دامنه کوه
to recall the troops from Mali	دستور تجمع قوا را از کشورمالی دادن
to rally scattered troops	جمع آوری کردن نیروهای نظامی پراکنده
combat support troops	عدههای پشتیبانی رزمی
combat support troops	یکانهای پشتیبانی رزمی
ammunition in hands of troops	مهمات موجود در دست یگانها
mountain torrent	سیلکوهپایهای
There is a mountain of difficulties .	کوهی از مشکلات وجود دارد
At the foot of the mountain.	دردامنه کوه
mountain slope	کوهشیبدار
mountain ranges	کوه زنجیره
mountain ranges	سلسله جبال
the ridge of a mountain	پشته کوه
mountain climate	اقلیم کوهستانی
he climbed up the mountain	ازکوه بالارفتن
mountain climbing	کوهنوردی
mountain ash	انواع تیس
mountain dew	ویسکی اسکاتلندی که بطورقاچاق در کوهستانهادرست می کنند
mountain pass	گردنه
mountain pine	کاج کوهی
mountain pride	گلپر
mountain region	کوهساران
mountain sickness	کوهزدگی یا کوهگرفتگی
mountain cork	یکجور پنبه کوهی
mountain sickness	کوه گرفتگی
Enemy troops poured into the city.	سربا زان دشمن ریختند داخل شهر
make a mountain out of a molehill <idiom>	از کاه کوه ساختن
mountain ash [rowan ]	درخت سمان کوهی
green mountain boy	مرد بومی یا ساکن ورمونت
To make a mountain out of a mole - hI'll .	ازکاهی کوهی ساختن
The waves were mountain - high .	موجها با ندازه یک کوه بودند ( خیلی بلند )
Mountaineering . Mountain - climbing .	کوه نوردی ( بعنوان ورزش )
The mountain peak is not in sight.	قله کوه پیدا نیست
Everst is the highest mountain in the world .	اورست بلندترین کوه دنیاست
A big rock rolled down the mountain.	سنگ بزرگی از کوه بپایین غلتید
Sea [mountain] air makes you hungry.	هوای دریایی [کوهستانی] گشنگی می آورد.
It was terribly hard work getting to the top of the mountain.	رسیدن به نوک کوه کا ربسیار مشکلی بود

mountain troops

یکانهای کوهستانی