Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 128 (7 milliseconds)
English
Persian
moving loads
بارهای متحرک
Other Matches
loads
فشنگ
loads
محموله
loads
تعداد کارهایی که ماشین باید کامل کند
loads
بارگیری کردن
loads
بار زدن
loads
خشاب
loads
بارگیری مهمات
loads
بارمهمات هواپیما
loads
پر کردن تفنگ یا توپ فشنگ گذاری کردن
loads
فشنگ گذاری
loads
شارژ کردن
loads
فرمانی انتقال اطلاعات ازحافظه جانبی به حافظه اصلی
loads
کاری که باید انجام شود
loads
قرار دادن دیسک یا نوار در کامپیوتر تا اجرا شود
loads
انتقال فایل یا برنامه از دیسک یا نوار به حافظه اصلی
loads
استفاده از بیش از یک کامپیوتر در شبکه حتی خارج از بار هر پردازنده
loads
برنامه کاپیوتری که در حا فظه اصلی باز میشود و سپس به صورت خودکار اجرا میشود
loads
برای انتقال برنامه به حافظه با گنجایش بالا
loads
بار کردن داده ترتیبی در محلهای نامتمادی حافظه
loads
فرفیت بارگیری
loads
فرفیت
loads
بار فشار
loads
بار کردن
loads
گرانبارکردن
loads
بار کردن پر کردن
loads
عملکردماشین یا دستگاه
loads
عمل پرکردن تفنگ باگلوله
loads
بارالکتریکی
loads
فشار مسئولیت
loads
کوله بار
loads
بار
loads
سنگین کردن
loads
فیلم
loads
گذاشتن
loads
خرج گذاری کردن
loads
ذخیره گذاری کردن
loads
نیرو
loads
بار داشتن
loads
بار خارجی
loads
تفنگ یا سلاحی را پرکردن
loads
بارزدن
loads
بار گیری شدن
seismic loads
سربارهای زلزله
safe loads tables
جداول بارهای مجاز
moving
متحرک
Keep moving!
بجلو برو
[بروید]
!
Keep moving!
ادامه بده
[بدهید ]
به راه!
moving
موثر
moving stairs
{pl}
پله های برقی
moving stairways
پلکان های متحرک
moving stairway
پله روان
moving staircase
بالارو
moving stairway
بالارو
moving staircases
پله های برقی
moving stairways
پله های برقی
moving staircase
پله روان
moving staircase
پلکان متحرک
moving stairway
پله برقی
moving staircase
پلکان خودرو
moving stairway
پلکان خودرو
moving staircase
پله رونده
moving stairway
پله رونده
moving staircase
پله متحرک
moving stairway
پله متحرک
moving stairway
پلکان متحرک
moving stairways
پله های روان
moving stairs
{pl}
پله های روان
moving staircases
بالارو ها
moving stairways
بالارو ها
moving stairs
{pl}
بالارو ها
moving power
نیروی جابجا کننده
to keep the ball moving
توپ را به جایی غلت دادن
[فوتبال]
moving staircases
پله های روان
moving stairs
{pl}
پله های متحرک
moving stairways
پله های متحرک
moving staircases
پلکان های متحرک
moving stairs
{pl}
پلکان های متحرک
moving staircases
پلکان های خودرو
moving stairways
پلکان های خودرو
moving stairs
{pl}
پلکان های خودرو
moving staircases
پله های رونده
moving stairways
پله های رونده
moving staircases
پله های متحرک
moving pivot
نفر لولای گردش ستون چرخش لولایی حرکت یک ستون
moving magnet
اهنربای گردان
moving stairs
{pl}
پله های رونده
moving havens
مناطق ازاد از نظر حرکت زیردریاییها مناطق امن حرکت دریایی
earth moving
خاکبری
earth moving
حمل خاک
earth moving
جابجاکردن خاک
moving coil
قاب گردان
moving picture
سینما
moving average
میانگین متحرک
moving average
میانگین غلتان
moving head
با نوک متحرک
moving machine
ماشین چمن زنی
moving screen
گشتی ممانعتی
moving screen
پوشش ممانعتی
moving staircase
پله روان
moving staircase
پله برقی
moving traffic
ترافیک در حال حرکت
a boy is moving in with us very soon
ؤ ذخغ هس پخرهدل هد صهفا عس رثقغ سخخد
slow moving
دارای حرکت کند
moving pictures
تصویرهای متخرک تصویرهای جنبنده
moving pictures
سینما
slow moving
کالاهایی که فروختن انها مدت زیادی طول میکشد
moving picture
فیلم سینما
non moving water
اب راکد
moving staircase
بالارو
moving staircase
پله برقی
moving iron instrument
دستگاه اندازه گیری اهن گردان دستگاه اندازه گیری اهن نرم گردان
fast moving depression
کمفشاری تند
We've given notice that we're moving out of the apartment.
ما آگاهی دادیم که از آپارتمان بارکشی می کنیم.
fast moving depression
کمفشاری سریع
fast moving stock
کالایی که به سرعت فروخته میشود
fast moving stock
موجودی که به سرعت کاهش می یابد
slow moving depression
کمفشاری کند
moving magnet instrument
دستگاه اندازه گیری اهنربای گردان
moving magnet galvanometer
گالوانومتر اهنربای گردان
moving coil meter
سنجه با پیچک متحرک
moving coil instrument
دستگاه اندازه گیری قاب گردان
moving coil galvanometer
گالوانومتر قاب یا پیچک گردان
moving coil measuring mechanism
مکانیزم سنجش قاب گردان
A shocking tale . A moving story .
داستانی تکان دهنده
To get things moving. To set the wheels in motion.
کارها راراه انداختن
permanent magnet moving coil instrument
سنجه ارسنوال
To get things moving. To set the ball rolling. To set the wheels in motion.
کارها را بجریان انداختن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com