Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
moving machine
ماشین چمن زنی
Other Matches
moving
متحرک
moving
موثر
Keep moving!
ادامه بده
[بدهید ]
به راه!
Keep moving!
بجلو برو
[بروید]
!
moving stairs
{pl}
بالارو ها
moving stairways
بالارو ها
moving staircases
بالارو ها
moving stairs
{pl}
پله های روان
moving stairways
پله های روان
moving stairway
پله متحرک
moving staircase
پله متحرک
moving stairway
پلکان متحرک
moving staircase
پلکان خودرو
moving staircase
پله رونده
moving stairway
پله رونده
to keep the ball moving
توپ را به جایی غلت دادن
[فوتبال]
moving power
نیروی جابجا کننده
moving staircases
پله های روان
moving staircase
پله روان
moving staircases
پلکان های متحرک
moving stairs
{pl}
پله های برقی
moving stairways
پله های برقی
moving staircases
پله های برقی
moving stairway
بالارو
moving stairways
پلکان های متحرک
moving stairs
{pl}
پلکان های متحرک
moving stairway
پله روان
moving stairways
پله های متحرک
moving staircases
پله های متحرک
moving stairs
{pl}
پله های رونده
moving stairways
پله های رونده
moving staircases
پله های رونده
moving stairs
{pl}
پلکان های خودرو
moving stairways
پلکان های خودرو
moving staircases
پلکان های خودرو
moving staircase
بالارو
moving staircase
پلکان متحرک
moving picture
سینما
moving stairway
پلکان خودرو
slow moving
کالاهایی که فروختن انها مدت زیادی طول میکشد
moving pivot
نفر لولای گردش ستون چرخش لولایی حرکت یک ستون
moving screen
پوشش ممانعتی
moving staircase
پله روان
earth moving
حمل خاک
earth moving
جابجاکردن خاک
moving staircase
پله برقی
moving staircase
بالارو
non moving water
اب راکد
moving picture
فیلم سینما
moving screen
گشتی ممانعتی
moving average
میانگین متحرک
slow moving
دارای حرکت کند
moving pictures
سینما
moving pictures
تصویرهای متخرک تصویرهای جنبنده
moving magnet
اهنربای گردان
moving loads
بارهای متحرک
moving head
با نوک متحرک
a boy is moving in with us very soon
ؤ ذخغ هس پخرهدل هد صهفا عس رثقغ سخخد
moving traffic
ترافیک در حال حرکت
moving staircase
پله برقی
moving stairway
پله برقی
moving average
میانگین غلتان
moving stairs
{pl}
پله های متحرک
moving coil
قاب گردان
earth moving
خاکبری
moving havens
مناطق ازاد از نظر حرکت زیردریاییها مناطق امن حرکت دریایی
moving magnet galvanometer
گالوانومتر اهنربای گردان
slow moving depression
کمفشاری کند
moving magnet instrument
دستگاه اندازه گیری اهنربای گردان
moving coil meter
سنجه با پیچک متحرک
fast moving depression
کمفشاری سریع
fast moving stock
موجودی که به سرعت کاهش می یابد
fast moving stock
کالایی که به سرعت فروخته میشود
moving coil instrument
دستگاه اندازه گیری قاب گردان
moving coil galvanometer
گالوانومتر قاب یا پیچک گردان
moving iron instrument
دستگاه اندازه گیری اهن گردان دستگاه اندازه گیری اهن نرم گردان
fast moving depression
کمفشاری تند
We've given notice that we're moving out of the apartment.
ما آگاهی دادیم که از آپارتمان بارکشی می کنیم.
moving coil measuring mechanism
مکانیزم سنجش قاب گردان
A shocking tale . A moving story .
داستانی تکان دهنده
permanent magnet moving coil instrument
سنجه ارسنوال
To get things moving. To set the wheels in motion.
کارها راراه انداختن
To get things moving. To set the ball rolling. To set the wheels in motion.
کارها را بجریان انداختن
machine
بیت اجرا میشود
machine
کامپیوتری که میتواند کد اصلی با کامپایل کند
machine
ماشین شبیه سایز شده و عملیات آن
machine
خطای ناشی از خرابی قطعه
machine
زبان برنامه نویسی که روی کامپیوتری که کامپایلر مناسب دارد قابل ترجمه و اجرا است
machine
شماره یا آدرس مطلق که نقط های در حافظه که کلمه داده قابل یافتن و دستیابی است را مشخص میکند
machine
کامپیوتری که حاوی کمترین کد ROM است تا سیستم را ازدیسک راه اندازی کند. هر زبان مورد نیاز باید جداگانه بار شود
machine
ذخیره شده روی یک رسانه که مستقیما وارد کامپیوتر میشود
machine
بایت تشکیل شده است برای عملوند و داده و آدرس
machine
زبان برنامه نویسی که حاوی دستوراتی است به صورت کد دورویی که مستقیما توسط واحد پردازش مرکزی بدون ترجمه فهمیده میشود
machine
دستگاه
d.c. machine
ماشین جریان مستقیم ماشین جریان دائم
machine
ماشین
machine
سیستم کامپیوتری که برای ترجمه متن و دستورات از یک زبان به دیگری به کار می رود
machine
1-روش نوشتن کد ماشین . 2-کد ماشین
machine
غیراستاندارد یا آنچه روی سخت افزار یا نرم افزار تولیدکننده دیگر بدون تغییرات قابل استفاده نباشد
machine
تراشکاری کردن صیقل کردن
machine
شیارانداختن روی فلز
machine
عمل پردازش دستورات در برنامه توسط کامپیوتر
machine
براده برداشتن
machine
تراشیدن ماشین
two way machine
ماشین دو راهه
machine
خطای ناشی خرابی سخت افزار
machine
فرمولی که کامپیوتر آنالوگ نوشته است تا حل کند
machine
که قابل اجرا روی هر سیستم کامپیوتری باشد
machine
دستوری که توسط ماشین تشخیص داده میشود و بخشی از مجموعه دستورات محدود آن است
machine
یری را تقلید می کنند و حاوی دلایل اولیه و سایر خصوصیات انسان هستند
machine
ماشین کردن با ماشین رفتن
machine
تولید برنامه کد ماشین از برنامه HLL با ترجمه و اسمبلر کردن هر دستور HLL
machine
نرم افزاری که با سخت افزار سیستم به نزدیکی کار میکند
machine
تعداد قط عات متحرک جدا یا بخشها که با هم کار می کنند تا فرآیندی را انجام دهند
machine
کامپیوتر یا سیستم یا پردازندهای که از قط عات مختلف متصل بهم برای انجام یک عمل تشکیل شده است
machine
کمترین دوره زمانی CPU برای اجرای یک دستور
machine sensible
قابل درک توسط کامپیوتر
machine
دستوری که مستقیما CPU را کنترل میکند و بدون نیاز به ترجمه تشخیص داده میشود
printer machine
دستگاه چاپ
planing machine
ماشین کندگی
printer machine
ماشین چاپ
machine operator
اپراتوردستگاه
reaping machine
ماشین درو
machine operator
کارگردان ماشین
machine operating
عملکرد ماشین
machine oil
روغن ماشین
planer machine
ماشین صفحه تراش
punching machine
ماشین سوراخکن
punching machine
دستگاه منگنه
punching machine
دستگاه پانچ
machine oriented
ماشین گرا
machine operator
متصدی ماشین
shaping machine
دستگاه صفحه تراش
machine operator
اپراتور ماشین
sequential machine
ماشین ترتیبی
seeding machine
ماشین تخم کاری
seaming machine
ماشین درزگیری
scouring machine
ماشین سمباده
scouring machine
ماشین سایش
sanding machine
ماشین سنباده زنی وصیقل کاری
sandblast machine
ماشین ماسه پاش
machine number
عدد سرعت هواپیما
reeling machine
ماشین نخ پیچی
open machine
ماشین باز
machine time
وقت ماشین
machine time
زمان ماشین کاری
machine translation
ترجمه ماشینی
machine welding
جوشکاری ماشینی
machine word
کلمه ماشین
reeling machine
چرخک
milking machine
ماشین قابل حمل که داده ماشینهای مختلف را می پذیرد و به کامپیوتر بزرگتر ارسال میکند
milling machine
ماشین تراش
milling machine
ماشین فرز
milling machine
دستگاه فرز
machine shop
کارگاه محاسبات ماشینی
machine run
اجرای ماشین
machine run
رانش ماشین
object machine
ماشین مقصود
machine number
عدد نسبت سرعت هواپیما به سرعت صوت
mowing machine
علف چین
mowing machine
ماشین علف چینی
molding machine
دستگاه قالب گیری
machine readable
خواندنی توسط ماشین
machine readable
قابل خواندن توسط ماشین
machine recognization
بازشناختی توسط ماشین
machine representation
نمایش ماشیی
machine ringing
زنگ ماشینی
mortising machine
دستگاه کام کنی
pleating machine
دستگاه چاکدار کن
[صنعت نساجی]
plaiting machine
دستگاه چاکدار کن
[صنعت نساجی]
pleating machine
دستگاه چین
[تا]
کن
[صنعت نساجی]
plaiting machine
دستگاه چین
[تا]
کن
[صنعت نساجی]
cog in the machine
<idiom>
قطرهای از دریا
kidney machine
ماشینکمکیبرایافرادبیمار
rowing machine
ماشینپایی
machine hall
راهرویماشین
fuelling machine
ماشینسوخت
fax machine
فاکس
accept machine
دستگاه پذیرنده
sub-machine guns
تیربار خودکار
dyeing machine
ماشین رنگرزی
sweeper
[machine]
ماشین خاکروب
freezing machine
فریزر
[غذا و آشپزخانه]
fax (machine)
دستگاه فکس
facsimile (machine)
دستگاه فکس
drilling machine
دریل
[ابزار]
boring machine
دریل
[ابزار]
drilling machine
مته برقی
[ابزار]
boring machine
مته برقی
[ابزار]
drilling machine
دستگاه مته
[ابزار]
boring machine
دستگاه مته
[ابزار]
sub-machine guns
تیربار دستی
sub-machine guns
مسلسل دستی
the machine is in operation
ماشین در گردش است ماشین دایر است
teaching machine
ماشین تدریس
teaching machine
ماشین اموزش
talking machine
دستگاه ضبط صوت
talking machine
گرامافون
tabulating machine
جدول نویس
tabulating machine
جدول بند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com