Dictiornary-Farsi | much sugar was left | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
much sugar was left	قند زیادی باقی ماند


Other Matches

She was left out in the cold . she was left high and dry .	سرش بی کلاه ماند
He was sitting on my left (left side)	طرف چپ من نشسته بود
I am left out . I am left out in the cold .	کلاهم پ؟ معرکه است
sugar	شکر
sugar	شیرینی
sugar	قند
sugar	تبدیل به شکر کردن
Some sugar, please.	لطفا مقداری شکر.
sugar	شیرین کردن متبلور شدن
how is sugar	بهای قندچیست قند درچه حال است
sugar	ماده قندی با شکر مخلوط کردن
grape sugar	دکستروز
corn sugar	دکستروز
lump sugar	قند کلوخه یاقالبی یاخرد
sugar loaf	بشکل کله قند
milk sugar	لاکتوز
maple sugar	شکری که از جوشاندن شیره افرا می سازند
foots of sugar	پس مانده یا سلف قند
barley sugar	آب نبات
fruit sugar	fructose=
granulated sugar	شکر
grape sugar	گلوکز راست بر
compound sugar	اولیگوساکارید
loaf sugar	قند کله
sugar daddy <idiom>	پیرمردی که پولدار است به خانمهای جوان درقبال مصاحبت پول پرداخت میکند
sugar daddies	مرد مسن و پولدار که با زن جوانتر رابطه دارد
demerara sugar	شکر زرد و درشت
beet sugar	قند چغندر
beet sugar	شکر چغندر
wood sugar	گزیلوز
wood sugar	قند چوب
weight the sugar	قند را بکشید
caster sugar	شکر آشپزی
icing sugar	نوعیشکرکهبرایساختشیرینیکاربرددارد
sugar lump	قطعهمکعبیشکر قندحبه
sugar tongs	قند گیر
sugar maple	افرای سخت
sugar maple	افرای قندی
sugar loaf	کله قندی
sugar loaf	کله قند
sugar carbon	زغال قند
sugar daddy	مرد مسن و پولدار که با زن جوانتر رابطه دارد
moist sugar	شکر خام
sugar candy	شیرینی
sugar-apple	سیتافال هندی
sugar apple	سیب دارچینی
sugar apple	سفرجل هندی
sugar candy	نبات
sugar beet	چغندر قند
cane sugar	نیشکر
sugar cane	نیشکر
sugar basin	شکردادن
brown sugar	شکر خام
brown sugar	شکر سرخ
moist sugar	شکر مازندران
amino sugar	قند امین دار
barley-sugar	ستون مارپیچی
to sugar the pill <idiom>	چیزی بدی را طوری بکنند که کمتر ناخوشایند بنظر بیاید [اصطلاح مجازی]
sugar basin	قند دادن
What invert sugar	قند معکوس چیست
the sugar ran short	قندمان کم امد
we ran short of sugar	قندمان کم امد
to sugar-coat the pill [American E] <idiom>	چیزی بدی را طوری بکنند که کمتر ناخوشایند بنظر بیاید [اصطلاح مجازی]
left over	زیاد امده
to be left	ماندن
right and left	ازهرسوبهرسو
to be left	زیاد امدن
left over	باقی مانده
on the left	در سمت چپ
outside left	گوش چپ
left inner	بازیکنمهاجمچپ
on the left <adv.>	سمت چپ
keep to the left	دست چپ بروید
KEEP LEFT	از سمت چپ حرکت کنید.
left$	تابع $LEFT در زبان BASIC
i took up where he left	از جایی که او ول کرد من ادامه دادم
left	: زمان ماضی فعل leave
nothing was left over	چیزی زیادنیامد
nothing was left over	چیزی باقی نماند
from right and left	از هر سو
from right and left	از چپ وراست
left <adv.>	سمت چپ
left	ضربه چپ
My name has been left out .	اسم من از قلم افتاده است
left	جناح چپ
left	: چپ درطرف چپ
She just left ( went ) . off she went .	گذاشت ورفت
to the left <adv.>	سمت چپ
left d.	نظام به چپ
left centre	مرکزچپ
left atrium	آتریوم چپ
Left parting	جداشونده چپ
we left a card on him	کارتی در خانه اش گذاشتیم
we left for paris	عازم پاریس شدیم
left channel	بلندگویسمتچپ
Please turn left now.	لطفا حالا شما به چپ بپیچید.
No left [right] turn!	گردش به چپ [راست] ممنوع!
to turn left [right]	به چپ [راست] پیچیدن
the parting on the left	فرق سر به چپ
out in left field <idiom>	از جواب صحیح دورشدن
I arrived as soon as he left ( went ) .	همین که رفت من آمدم
I left my hat , a new one at that .	کلاهم را که نوهم بود جاگذاشتم
to jink right [left]	ناگهان مسیر را به راست [چپ] تغییر دادن
left parenthesis (	پرانتز باز
to be [left] stranded	سرگردان شدن
to be [left] stranded	دربدر شدن
to be left in disbelief <idiom>	قابل فهم نبودن
to be left in disbelief <idiom>	باور نکردنی بودن
There is no time left .	دیگر وقتی نمانده
He left for good . And away he went .	رفت که رفت
left outside linebacker	مهرهنطآخریبیرونیچپ
left lung	ریهچپ
left halfback	هافبکچپ
left half	نیمهچپ
left guard	محافظچپ
left forward	فورواردچپ
left fielder	دفاعچپزمین
left field	سمتچپزمین
left defence	دفاعچپ
left safety	مهرهمفمنچپ
left tackle	دفاعچپ
left valve	لبهچپ
He got all dressed up and left .	شال وکلاه کردورفت
When it comes to me there is no more food (left).	به من که می رسد غذا تمام شده
The would left a mark.	جای زخم باقی ماند
The first line is left out.	سطر اول جا افتاده است
He left just before you arrived.	درست پیش پای شما رفت
Since I left school.	ازوقتیکه مدرسه را ترک کردم
left-of-centre	معتقدبهسوسیالیزم
hard left	اعضایتندرویحزبسیاسی
left ventricle	ونتریکلچپ
left cornerback	مهرهگوشهعقبچپ
straight left	چپ مستقیم در بوکس
left handed	چپ گرد
left back	پشتیبان چپ
left about turn	عقب گرد
it was left unfinished	ناتمام ماند
inside left	بغل چپ
half left	فرمان نیم به چپ چپ یا نیم به راست راست
guide left	فرمان نفر راهنما به راست یابه چپ فرمان نفر هادی به راست یا چپ
eyes left	نظر به چپ
dress left	از چپ نظام یا از راست نظام
by the left or right flank	به جناح راست یا چپ ناو
left face	بچپ چپ
left flank	جناح چپ
left handed	واقع در سمت چپ ناشی
left handed	چپ دست
left court	زمین سرویس سمت چپ
left hand	کج
left hand	واقع در دست چپ دست چپی
left hand	دست چپ
left for ward	در فوتبال پیشرو چپ
left footed	چپ پا
left flank	میسر
battery left	رگبار از راست یا از چپ
left-wingers	جناح چپی
left-winger	جناح چپی
left-handed	دست چپ
left-handed	با دست چپ بازی کردن
left-handed	دورو مشکوک
left-handed	دوپهلو
left-handed	چپ دست
left-hand	دست چپ
left-hand	چپ دست
left wing	شخص دست چپی
left wing	مربوط به جناح چپ
left winger	جناح چپی
left-handers	پیچ به سمت چپ
left-handers	چپ دست
left-handers	ادم چپ دست
left-hander	پیچ به سمت چپ
left-hander	چپ دست
left-hander	ادم چپ دست
left-wing	مربوط به جناح چپ
left-wing	شخص دست چپی
left-hand	واقع در سمت چپی
left handedness	چپ دستی
left justify	دستور چاپ که حاشیه سمت چپ متن را از رج میکند
left handedly	بطورمشکوک یا مبهم یا دوپهلو
left handedly	باریا
left handedness	دوروئی
left shift	تغییر مکان به چپ
left handedly	غیر صمیمانه از روی عدم خلوص
left shift	تغیر مکان به چپ ریاضی یک بیت از داده در کلمه . عدد دودویی با هر تغییر مکان دوبرابر میشود
left justify	هم تراز کردن از چپ
left justified	هم تراز شده از چپ
left hander	ادم چپ دست
left hander	دست چپی
left heart	قلب چپ
left heart	نیمه چپ قلب
left handedness	ریا
left incline	میل به چپ
left justification	زوج کردن حاشیه سمت چپ متن
left justification	تغییر مکان عدد دودویی به سمت چپ عدد
left justification	تمایل به چپ
left slide	حرکت موج سوار روی موج بسمت چپ روبرو ساحل
left the ban	رفع ممنوعیت
soon after he left for paris	چندی
ragged left	چپ ناهموار
not a scrap is left	ذرهای باقی نمانده است