English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
multi line spectrum طیف چند خطی
Other Matches
line spectrum طیف خطی
line spectrum بیناب خطی
spectrum line خط طیفی
bright line spectrum طیف خطی روشن
dark line spectrum طیف خطوط تاریک
multi statement line خط ی از برنامه کامپیوتری که حاوی بیشتر از یک دستور یا عبارت است
spectrum بینایی
spectrum طیف
spectrum خیال
spectrum منظر شبح
spectrum رنگهای مریی درطیف بین
spectrum گستره تابش
spectrum بیناب
spectrum قالب
spectrum حیطه عمل
spectrum of war جنگ در تمام زمینه ها
input spectrum بیناب یا طیف اولیه
spectrum of war زمینه ها یا طیف جنگ
energy spectrum طیف انرژی
spectrum analysis تجزیه بیناب
infrared spectrum طیف زیر قرمز
frequency spectrum بیناب فرکانس
frequency spectrum طیف فرکانس
absorption spectrum طیف درآشامی
fraunhofer spectrum طیف فرانهوفر
power spectrum طیف توانی
flourescence spectrum طیف فلوئورسانی
rotational spectrum طیف چرخشی
energy spectrum بیناب انرژی
emission spectrum طیف نشری
electromagnetic spectrum طیف الکترومگنتیک
electromagnetic spectrum میدان الکترومغناطیسی
electromagnetic spectrum طیف الکترومغناطیسی
electric spectrum طیف برقی
spectrum analyser تجزیه کننده طیف
spectrum analysis تجزیه طیف
input spectrum طیف ورودی
ultreaviolet spectrum طیف فرابنفش
diffraction spectrum طیف پراش
band spectrum بیناب نواری
band spectrum طیف نواری
molecular spectrum طیف مولکولی
acoustic spectrum طیف صوتی
absorption spectrum طیف جذبی
absorption spectrum طیف جذب
absorption spectrum خطوط جذبی
broad spectrum طیف گسترده
visible spectrum طیف مرئی
continuous spectrum طیف انفصالی
discrete spectrum طیف گسسته یا انفصالی
continuous spectrum طیف پیوسته
continuous spectrum طیف نشری
emission spectrum lines خطوط نشری
high frequency region of a spectrum ناحیه ی فرکانس بالای یک طیف
multi در معنای زیاد یا بیشتر از یکی
multi سیستم کامپیوتری که به چندین کاربر اجازه دستیابی به یک فایل یا برنامه در یک زمان میدهد
multi دستوری که حاوی بیش از یک آدرس باشد.
multi- دستوری که حاوی بیش از یک آدرس باشد.
multi- در معنای زیاد یا بیشتر از یکی
multi- سیستم کامپیوتری که به چندین کاربر اجازه دستیابی به یک فایل یا برنامه در یک زمان میدهد
multi meter سنجه چند کاره
multi-storey چندطبقه
multi-millionaire بسیار پولدار
multi way machine دستگاه چند راهه
multi way switch کلید چند راهه
multi-millionaire بسیار ثروتمند
multi way switch کلید تبدیل
multi-millionaires بسیار ثروتمند
multi-coloured چندرنگه
multi-millionaires بسیار پولدار
multi platform که روی سخت افزارهای مختلف اجرا میشود
multi contact چند قطبی
multi disk وسیلهای که از اندازههای مختلف و قالبهای دیسک می خواند
multi purpose چند منظوره
multi stage چند طبقه
multi stage چند مرحلهای
multi channel چند کاناله
multi disk سیستمی که دیسک درایوهای نصب شده با اندازههای مختلف دارد
multi pass چند گذری
multi level چند سطحی
multi mate مالتی میت
multi programming سیستم عامل که چندین برنامه را همزمان اجرا میکند
multi ply چند لا
multi disk مربوط به چندین نوع دیسک
multi tasking همزمان بدون کم کردن سرعت اجرای پردازنده
multi valued چند ارز
multi tasking توانایی سیستم کامپیوتری برای اجرای دو یا چند برنامه همزمان
multi user چند کاربری
multi chamber نوعی محفظه احتراق درموتورهای توربین که در ان محفظه ها دورتادورقرارگرفته اند
multi address با چند نشانی
multi tasking اجرای چندین کار
multi layer weld جوشکاری چند لایه
multi layer coil سیم پیچی چند لایه
multi-ply plywood تختهچندخط
multi level planning برنامه ریزی چند سطحی
multi color recorder نگارنده چند رنگ
multi-chain necklaces گردن بند چند زنجیره
multi-purpose ladder نردبانچندمنظوره
A multi-storey building. ساختمان چندین طبقه
multi jet blowpipe بوری چند شعله
multi grid tube لامپ چند شبکه
multi conductor cable کابل چند رشتهای
multi circuit switch کلید سری
multi conductor cable کابل افشان
multi contact plug دوشاخه با کنتاکتهای متعدد
multi bus system معماری کامپیوتر که باس سریع بین CPU و حافظه اصلی و یک باس کند تر بین CPU و سایر وسایل جانبی دارد
multi board computer کامپیوتری که چندین تخته مدار مجتمع دارد که به یک تخته اصلی وصل هستند
multi blade grap قلاب چند تیغه
multi variate analysis تحلیل چند متغیره
multi electrode valve لامپ چند قطبی
multi flame burner اجاق چند شعله
multi chamber klin کوره چند محفظهای
multi part stationery کاغذ متمادی با چند ورق با هم یا همراه کاربن یا بدون کاربن
multi scan monitor مشابه 6632
multi stage press پرس چند طبقه
multi stage production تولید چند مرحلهای
multi stage sampling نمونه گیری چند مرحلهای
multi-ply yarn نخ چند لا
multi stage scaffolding داربست چند طبقه
multi strand machine دستگاه چند رشتهای
multi stage amplifier تقویت کننده چند طبقه
multi window editor برنامه ایجاد و ویرایش تعدادی برنامه کاربردی مستقل هر یک در یک پنجره مستقل در صفحه نمایش در یک زمان
multi terminal system سیستمی که چندین ترمینال به یک CPU وصل شده اند
multi tone horn بوق با اصوات مختلف
multi user system سیستم کامپیوتری که در هر لحظه بیشتر از یک کاربر را پشتیبانی میکند
multi stage experiment ازمایش چند مرحلهای
multi purpose vehicle وسیله نقلیه برای اهداف گوناگون
multi purpose machine ماشین چند کاره
multi rate meter کنتور با چند نرخ مختلف
multi prupose project طرح چند منظوره
multi segment magnetron ماگنترون با اند چند تیغهای
multi span bridge پل چند دهانه
multi speed motor موتور چند سرعتی
multi stage amplifier امپلی فایر چند طبقه
multi span deap beam تیر تیغه چند دهانه
multi spindle drilling machine ماشین مته با چند هرزگرد
multi strike printer ribbon ریبون جوهری در چاپگر که بیشتر از یک بار قابل استفاده است
multi-storey car park پارکینگ طبقاتی
multi-storey car park پارکینگ چند طبقه
multi section type rotary switch سوئیچ گردان نوع چند مقطعی
perveance of a multi electrode valve(tub پروه انس لامپ چند قطبی
Unimog [a range of multi-purpose auto four-wheel drive medium trucks] یونیماک [حمل و نقل]
line by line analysis تجزیه سطر به سطر
line to line spacing فاصله سطور
line to line fault اتصال کوتاه خط به خط
line to line fault اتصال کوتاه بین دو فاز
line to line fault تماس خطوط
line to line voltage ولتاژ زنجیر شده
line to line voltage ولتاژ بین دو خط
line by line milling فرز کردن سطر به سطر
line by line milling فرز کردن سطری
line to line fault اتصال کوتاه دوقطبی
line up <idiom> سازمان دهی کردن ،آماده برای عمل کردن
on line مستقیم
by-line خط دوم یافرعی
by line کار یاشغل اضافی وزائد
by line خط فرعی راه اهن
by line خط دوم یافرعی
line اتصال فیزیکی به ارسال داده
Which line goes to ... ? کدام خط به ... میرود؟
Which line goes to ... ? کدام خط راه آهن به ... میرود؟
line شعبه
on line متصل
by-line خط فرعی راه اهن
to come in to line در صف امدن
out of line <idiom> ناصحیح
line : خط
line طناب سیم
in line <idiom> با محدودیت متداول
out of line خارج از خط جبهه
on line مورداستعمال
on line درون خطی
line سطر
line ردیف
line رشته بند
line ریسمان
by-line کار یاشغل اضافی وزائد
line رسن
to come in to line موافقت کردن
line محصول
line لاین
line : خط کشیدن
line by line سطر به سطر
line سیم
line خط انداختن در
line خط دار کردن
line بخط کردن
line اراستن
line ترازکردن
line استرکردن
line پوشاندن
line خط
line طناب خط
line خط صف
line صفی در خط
line لجام
line دهنه
line جبهه جنگ
the line صف
down the line ضربه از کنار زمین
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com