Dictiornary-Farsi | multiple moment | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
multiple moment	گشتاور چندگانه


Other Matches

From moment to moment . Every minute.	آن به آن ( هر دقیقه )
multiple	نتیجه و محل دستور بعدی که باید اجرا شود
multiple	مضاعف چند ردیفه چند لولهای
multiple	معماری پردازنده موازی که از چندین ALU و حافظه موازی برای افزایش سرعت پردازش استفاده میکند
multiple	حاوی قط عات زیاد بودن یا عمل کردن به روشهای مختلف
multiple	معماری کامپیوتر که از باس سریع بین CPU و حافظه اصلی و باس کندتر بین CPU و رسانه جانبی استفاده میکند
multiple	معماری کامپیوتر موازی که یک ALU و باس داده و چندین واحد کنترل دارد
multiple	استفاده از بیش از یک بایت داده برای ذخیره سازی عدد برای افزایش دقت ممکن
multiple	دستوری با بیش از یک آدرس برای عملوندها
multiple	گوناگون
multiple	چندین
multiple	متعدد
multiple	مضاعف
multiple	چندلا گوناگون
multiple	مضرب
multiple	چند فاز چندگانه
multiple	چند برابر
multiple	مضروب
multiple	چند
multiple	ضرب چندتا
multiple	چندگانه
multiple foul	خطای همزمان چند بازیگرروی یک حریف
multiple gun	توپ چند لولهای
multiple images	تصاویر چندگانه
multiple therapy	درمان تعاونی
common multiple	مضرب مشترک
multiple ionization	یونش مکرر
multiple key	کلید چند راه
multiple landuse	استفاده چندگانه زمین
multiple length	با درازی چندگانه
multiple offence	حمله مرکب
multiple personality	شخصیت چندگانه
multiple precision	دقت چند برابر
multiple punch	منگنه چندگانه
multiple drill	تمرین چندکاره یا مختلط
multiple drill	تمرین چند یکانی
multiple amplifier	تقویت کننده چند طبقه
multiple bond	پیوند چندگانه
multiple cable	کابل چند رشتهای
multiple circuit	مدار چندگانه
multiple capacitor	خازن چندگانه
multiple circuit	مدار چند طبقه
multiple address	با نشانی چندگانه
multiple connector	بست چند گانه
multiple contact	دسته کنتاکت
multiple contact	کنتاکت دستهای
multiple correlation	همبستگی چندگانه
multiple correlation	همبستگی چند متغیری
multiple cut off	برش چند متغیری
multiple access	دستیابی چندگانه
multiple regression	رگرسیون چند متغیره
multiple wire	چند سیمه
multiple wire	چند رشتهای
least common multiple	کوچک ترین مضرب مشترک [ک.م.م] [ریاضی]
multiple sclerosis	فلج چندگانه
multiple-choice	وابسته به پرسش چند پاسخی
least common multiple	کوچک ترین مضرب مشترک [ریاضی]
multiple use key	استفادهمتعددکلید
multiple integral	انتگرال چندگانه [ریاضی]
multiple well system	سیستم چند چاهی
multiple regression	رگرسیون
multiple regression	چندمتغیری
multiple regression	رگرسیون چند گانه
multiple reinforcement	تقویت چندگانه
multiple series	مدارهای زنجیری با اتصال چندگانه
multiple star	ستاره چندگانه
multiple stores	فروشگاههای بزرگ فروشگاههای زنجیرهای
multiple transformer	مبدل با اتصال موازی
multiple telegraphy	تلگراف چندگانه
multiple cable joint	اتصال کابل چند رشتهای
multiple cable joint	موف انشعاب
smallest common multiple	کوچک ترین مضرب مشترک [ریاضی]
multiple conductor cable	کابل چند رشتهای
multiple access network	شبکه با دسترسی چندگانه
multiple cable joint	مفصل انشعاب
multiple address message	پیام چند ادرسه
multiple arch dam	سد چند قوسی
multiple grid valve	لامپ چند شبکه
multiple address instruction	دستورالعمل چند ادرسه
multiple arc lamp	لامپ قوسی با اتصال چند گانه
lowest common multiple	کوچک ترین مضرب مشترک [ریاضی]
multiple absolute prediction	پیش بینی چند متغیری مطلق
multiple channel system	سیستم چند کاناله
multiple job processing	پردازش چند کاره
multiple unit valve	لامپ مرکب
multiple user system	سیستم چند استفاده کننده
multiple voltage system	روش چند ولتی
multiple drum winding	سیم پیچ استوانهای چندگانه
multiple dome dam	سد چند گنبدی
multiple discriminant function	تابع تشخیص چند متغیری
multiple differential prediction	پیش بینی افتراقی چند متغیری
multiple determination coefficient	ضریب تعین چند متغیری
multiple contact switch	کلید پلهای
multiple exposure mode	چندحالته
multiple light fitting	رابطچندلامپ
multiple series condenser	خازن متغیر چند اتصالی
multiple choice test	ازمون چند گزینهای
multiple choice item	پرسش چند گزینهای
multiple pass printing	چاپ چند گذری
coefficient of multiple correlation	ضریب همبستگی چندگانه
lowest common multiple	کوچکترین مضرب مشترک
law of multiple proportions	قانون نسبتهای اضعافی
index of multiple correlation	شاخص همبستگی چندگانه
lowest common multiple [LCM]	کوچک ترین مضرب مشترک [ک.م.م] [ریاضی]
multiple-span beam bridge	پلمیلهایچنددهانهای
double multiple disc clutch	کلاج چند صفحه- دوبل
multiple loading operating system	سیستم عامل بارکننده چندتایی
moment	عزم
first moment	عزم نخست
Let me think a moment .	بگذارید یک دقیقه ( لحظه ) فکر کنم
it is of no moment	هیچ اهمیت ندارد
first moment	گشتاور نخست
moment	ممان وزن بار هواپیما نیروی گریز ازمرکز وزن اشیاء داخل هواپیما
moment	ممان
moment	لحظه گشتاور چرخشی
moment	لنگر
At the moment we are not able to ...	در حال حاضر امکانش نیست که ما ...
at the same moment	در آن هنگام
moment	لحظه
moment	دم
moment	ان
moment	هنگام
moment	زمان اهمیت
at the moment	اکنون
moment	گشتاور
at the moment	در این حین
at the moment	در حال حاضر
at the present moment	فعلا
at the present moment	اکنون
at the present moment	عجالتا
psychological moment	موقعی که از لحاظ روان شناسی مقتضی برای کارکردن باشد
righting moment	گشتاور راست کننده
righting moment	نیروی راست کننده ناو
righting moment	گشتاورراست کن
righting moment	ممان راست کننده ناو
rolling moment	گشتاور غلطشی
restraining moment	لنگر گیرداری
restoring moment	گشتاور برگشتی
psychological moment	سربزنگاه
rotation moment	گشتاور چرخشی
at the present moment	درحال حاضر
He entered at that very moment .	درهمان لحظه وارد شد
spur-of-the-moment	تصمیمیاعملناگهانیواتفاقی
If you wI'll wait a moment.	اگر یک لحظه تلفن زد مرا خبرکن
Tell him, he needs to wait for a moment.	به او [مرد] بگوئید یک دقیقه صبر کند.
For the moment he is in the saddle.	فعلا که ایشان سوارند ( قدرت را دردست دارد )
It was the work of a moment .	کا ریک لحظه بود
In the heat of the moment <idiom>	[در گرما گرم کار] [بحث ومجادله لفظی]
on the spur of the moment <idiom>	ناگهانی
moment of truth	لحظهی راستیننما
moment of truth	دم سرشتنما
moment of truth	هنگامی که گاو باز برای کشتن با گاو رو به رو میشود
statical moment	لنگر سطحی
statical moment	لنگر ایستایی
three moment equation	معادله سه لنگری
torsional moment	گشتاور پیچشی
transition moment	گشتاور انتقال
transition moment	گشتاورجهش
turning moment	لنگر واژگونی
turning moment	گشتاورواژگونی
(on the) spur of the moment <idiom>	ناگهان
moment of inertia	لنگرلختی
moment of a force	گشتاور یک نیرو
moment of a dipole	گشتاور دو قطبی
moment index	نمای گشتاور
moment equation	معادله لنگر
moment coefficient	ضریب گشتاور
moment arm	بازوی گشتاور
maximum moment	لنگر بیشینه
maximum moment	حداکثر لنگر
magnetic moment	گشتاور مغناطیسی
moment of inertia	گشتاوراینرسی
i was busy at the moment	در ان وقت کار داشتم
i am busy at the moment	نقدا` مشغولم
i am busy at the moment	فعلا` کاردارم
i am busy at the moment	اکنون کار دارم
moment of a magnet	گشتاور مغناطیسی
moment of force	گشتاور نیرو
moment of inertia	ممان اینرسی
moment of inertia	لنگر جبر
moment of inertia	گشتاورماند
moment of inertia	گشتاور ماند
moment of inertia	گشتاور لختی
moment of inertia	گشتاور اینرسی
moment of inertia	گشتاورلختی
moment of momentum	گشتاور اندازه حرکت
moment of momentum	اندازه حرکت زاویهای گشتاور اندازه حرکت
moment of resistence	لنگر مقاوم
resisting moment	لنگر مقاوم
moment of inertia	عزم جبر
flexural moment	لنگر خمشی
failure moment	لنگر گسیختگی
dipole moment	گشتاور دو قطبی
bending moment	کنگر خمشی
on the impluse of the moment	بی اندیشه
at the precise moment	در سر موقع
on the impluse of the moment	بی اراده
at the moment of the sale	حین البیع
on the impluse of the moment	بیخود بدون دلیل
on the impluse of the moment	هر جور پیش اید