Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
nautical slide rule
خط کش محاسبه دریایی
Other Matches
slide rule
خط کش ریاضی
slide rule
خط کش مهندسی
slide rule
خط کش محاسبه
slide rule dial
صفحه مدرج خط کش محاسبهای
azimuth adjustment slide rule
خط کش محاسبات تنظیم گرا
nautical
خلبان کتاب
nautical
مربوط به کشتیرانی
nautical
دریایی
nautical
مربوط به دریانوردی ملوانی
nautical miles
مایل دریایی
nautical miles
میل دریایی
nautical mile
میل دریایی انگلیس معادل 0806 فوت
nautical mile
میل دریایی امریکامعادل 02/0806 فوت
nautical mile
میل دریایی
nautical mile
مایل دریایی
nautical mile
مایل دریایی معادل 0581متر
nautical miles
میل دریایی انگلیس معادل 0806 فوت
nautical miles
مایل دریایی معادل 0581متر
nautical miles
میل دریایی امریکامعادل 02/0806 فوت
nautical twilight
شفق دریایی
nautical terms
اصطلاحات دریایی
nautical chart
نقشه دریایی
nautical chart
نقشه دریایی اب نگاری شده
nautical chart
نقشه دریانوردی
nautical almanac
زیج دریایی
nautical twilight
تاریک و روشن دریایی
slide in
کشویی
slide in
توسراندنی
slide
لغزش
slide
خط کش
slide
سریدن
slide
حرکت از پهلو
slide
سرسره
slide
لیزخوردن ازپهلو
slide
سواری کردن مقابل موج بازاویه شکسته
slide
سرخونده
slide
پس وپیش رونده
slide
لغزیدن
slide
اسلاید
slide
سر سراندن
slide
تبدیل تلفظ حرفی به حرف دیگری لغزنده
slide
سورتمه
slide
اسباب لغزنده
slide
سرسره گهواره توپ
slide
حرکت به آرامی روی یک سطح
slide
صفحه لغزنده چهارچوب
slide
ریل لغزنده سرسره
slide
سرازیری
slide
سراشیبی ریزش
slide
طوقه لغزنده
slide
غلاف متحرک
slide
کشو
slide rules
خط کش محاسبه
power slide
لغزش به کنار در پیچ مسیر
gun slide
دستگاه سرسره کشو توپ دستگاه کشوی عاید و دافع توپ
cutter slide
لغزنده فرز
cross slide
کشوی لغزنده عرضی
left slide
حرکت موج سوار روی موج بسمت چپ روبرو ساحل
control slide
غلتگاه کنترل
control slide
کشوی کنترل
back slide
شناورشدن روی اب به پشت با بازوهای چسبیده به بدن وحرکت به عقب با فشار پا
operating slide
دستگاه الات متحرک تیربار الات متحرک یا قسمتهای خوراک دهنده
bottom slide
لغزنده زیرین
back slide
منحرف شدن از مسیر
back slide
لغزش به عقب
adjustment slide
فلز متحرک
slide rules
خط کش مهندسی
slide rules
خط کش ریاضی
glass slide
اسلایدشیشهای
second valve slide
دومیندریچهسرنده
slide chair
مقرغلافمتحرک
slide magazine
جعبهاسلاید
slide mount
شیشهرویاسلاید
slide plate
صفحهلغزان
slide projector
برنامهاسلاید
slide-bar
مانعسرخوردن
third valve slide
سومیندریچهسرنده
tuning slide
دریچهتولیدآهنگ
slide
[for children]
سورتمه
[سرسره ]
[در برف]
to slide to the side
به آنطرف سریدن
first valve slide
اولیندریچهسرنده
entrance slide
سراشیبیورودی
slide aperture
شکاف درجه
slide slip
سردادن هر دو اسکی با هم ازپهلو
slide chasse
حرکت با یک پا بجلو و فشار
slide show
نمایش اسلاید
slide valve
دریچه متحرکی که باز وبسته میشود
slide valve
دریچه کشویی
slide valve
دریچه متحرک
slide valve
سوپاپ متحرک
slide wire
سیم لغزان
variable slide
طول عقب نشینی متغیر
slide wire bridge
پل ویتستن لغزان
slide show package
بسته نمایش اسلاید
slide wire potentiometer
پتانسیومتر با سیم لغزان
reverse slide change
تعویضاسلایدوارونه
forward slide change
تعویضاسلایدجلویی
power-off/slide-select bar
دکمهاتخابگراسلاید
rule out
ردکردن
rule
حکم
rule
دستور
to rule on something
حکم کردن در موضوعی
[قانون]
over rule
مسلط شدن
over rule
باطل کردن
rule out
ممنوع ساختن
by rule
رسما
by rule
طبق مقررات
rule
نظامات حکمرانی یاحکومت کردن
rule
نرم افزاری که قوانین و دانش خبره را در یک موضوع مشخص برای داده کاربر برای حل مشکل اعمال میکند
rule
موقعیتهایی که یک تابع را شرح می دهند
rule out
جلوگیری کردن
rule out
خط زدن
rule out
غیر محتمل شمردن
rule off
ته دفتر را بستن
rule off
بستن حساب
rule over
حکمرانی کردن
as a rule
<idiom>
معمولا ،طبق عادت
rule out
<idiom>
حذف کردن
rule
بربست قانون
rule of three
قاعده اربعه متناسبه
rule
قاعده
rule
فرمانروایی
rule
حکومت کردن
as a rule
معمولا
rule
نشان راه
rule
حکومت سلطه
to rule something out
چیزی را غیر قابل دانستن
to rule something out
چیزی را بی ربط دانستن
three second rule
قانون 3 ثانیه در بسکتبال
there is a rule that...
که باید.....
to go by a rule
ازقانونی پیروی کردن
to rule off
موازنه کردن
to rule out
غیر قابل دانستن
to rule out
رد کردن بی ربط دانستن
to rule out
خارج کردن
five second rule
قانون 5 ثانیه
to rule something out
چیزی را غیر محتمل شمردن
there is a rule that...
قانونی هست
rule
قانون
rule
خط کش
rule
گونیا
rule
حکم کردن
rule
اداره کردن
else rule
قانون منط ق برنامه دریک دستور -IF Then برای اعمال IF دیگر اگر شرط -IF Then برقرار نبود
rule
[on something]
دستور
[در]
[مورد]
[برای]
موضوعی
rule
[on something]
حکم
[در]
[مورد]
[برای]
موضوعی
It's a rule that ...
قانون است که ...
we make it a rule to
قانون ما اینست که ...قانونی داریم که .....
direct rule
حکومتایالتیومحلی
majority rule
قانون اکثریت
rule book
کتابقانون
majority rule
شیوه رای گیری بر مبنای اکثریت ازاد
There's an exception to every rule.
برای هر قانونی استثنائی وجود دارد.
chain rule
قاعده زنجیری
[ریاضی]
L'Hôpital's rule
قاعده هوپیتال
[ریاضی]
sine rule
قانون سینوس ها
[ریاضی]
cosine rule
قانون کاشانی
[ریاضی]
cosine rule
قانون کسینوس
[ریاضی]
L'Hôpital's rule
قاعده لوپیتال
[ریاضی]
folding rule
متر
[وسیله اندازه گیری]
[ابزار]
carpenter's rule
متر
[وسیله اندازه گیری]
[ابزار]
folding rule
خط کش تاشو
[ابزار]
commutative rule
خاصیت جابجایی
[ریاضی]
distributive rule
قانون پخش پذیری
[ریاضی]
distributive rule
خاصیت توزیع پذیری
[ریاضی]
associative rule
شرکت پذیری
[ریاضی]
divisibility rule
قانون بخش پذیری
[ریاضی]
rule the roost
<idiom>
عزیز خانواده بودن ،سوگلی خانواده
work-to-rule
کارفقطدرحدقانوننهبیشتربهنشانهاعتراض
inference rule
قواعد استنتاج
[منطق]
transformation rule
قواعد استنتاج
[منطق]
[ریاضی]
carpenter's rule
خط کش تاشو
[ابزار]
folding rule
خط کش
[ابزار]
nitrogen rule
قاعده نیتروژن
carpenter's rule
خط کش
[ابزار]
pocket rule
خط کش تاشو
[ابزار]
rule of inference,
قواعد استنتاج
[منطق]
[ریاضی]
pocket rule
خط کش جیبی
[ابزار]
expansion rule
قاعده بسط
cramer's rule
دستور کرامر
markovnikoff's rule
قاعده مارکونیکوف
martial rule
حکومت نظامی
martial rule
تحت حکومت نظامی
metal rule
خط کش فلزی
meter rule
مقررات مربوط به ساختن قایقهای بادی
mil rule
قانون میلیم
mil rule
قانون مربوط به رابطه میلیمی
midpoint rule
قاعده نقطه میانی
cram's rule
قاعده کرام
corkscrew rule
قاعده پیچ بطری بازکن قاعده چوب پنبه کش
column rule
خط برنج
chain rule
قانون زنجیری
by rule and line
با دقت خط کشیدن
bredt's rule
قاعده برت
octet rule
قاعده هشتایی
breach of rule
نقض قانون
phase rule
قاعده فاز
leader's rule
تعیین مسافت امن
leader's rule
روش تعیین مسافت امن هنگام اجرای تیر بالای سربوسیله تیربار
expedite rule
مقررات سرعت بخشیدن به بازی پینگ پنگ
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com