Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
navigation head
بارانداز کنار اسکله دریایی محل مبادله بار کشتیها دراسکله
Other Matches
navigation
ملاحی
navigation
هدایت کشتی یاهواپیما حرکت در روی زمین با استفاده از قطب نما
navigation
دگمه ها و واسط کاربر
navigation
چند رسانهای با کلمات کلیدی
navigation
ناوبری
navigation
کشتیرانی
navigation
دریانوردی
pursuit navigation
ناوبری و هدایت موشک باامواج الکترونیکی تا هدف
subsurface navigation
ناوبری زیر سطحی
satellite navigation
ناوبری ماهوارهای
radio navigation
ناوبری بااستفاده از امواج بی سیم
radio navigation
ناوبری رادیویی
inertial navigation
سیستم ناوبری خودکار روی هواپیما سیستم خود ناوبری
inertial navigation
ناوبری لختی
grid navigation
ناوبری از روی نقشه ناوبری از روی خطوط شبکه نقشه
navigation light
چراغهای ناوبری
navigation mode
روش ناوبری خودکار یاحالت ناوبری خودکارهواپیما به وسیله دستگاههای زمینی
navigation river
رودخانه قابل کشتی رانی
pseudopursuit navigation
ناوبری و هدایت موشک فقط در سمت هدف
inland navigation
کشتی رانی در رودخانه ها
hyperbolic navigation
ناوبری مارپیچی با استفاده ازبی سیم
electronic navigation
ناوبری الکترونیکی
electronic navigation
هدایت هواپیما یا کشتی بادستگاههای الکترونیکی
celestial navigation
ناوبری بااستفاده از صور فلکی
celestial navigation
ناوبری نجومی
bathymetric navigation
ناوبری ژرفایافتی
aids to navigation
کمکهای ناوبری
aids to navigation
وسایل کمک ناوبری
aerial navigation
هوا نوردی
aerial navigation
ناوبری هوایی
coastal navigation
coasting
inertial navigation system
سیستم ناوبری ماندی
hyperbolic navigation system
روش ناوبری هذلولی
water supply to navigation
تامین اب کانال کشتیرانی
coastal navigation, coasting
حمل و نقل ساحلی
tactical air navigation
سیستم تاکان
stellar inertial navigation
ناوبری لختی ستارهای
air navigation device
دستگاههدایتهوایی
tactical air navigation
رادار ناوبری تاکتیکی هوایی
head to head polymer
بسپار سر به سر
head to head
رقابت شانه به شانه
R/W head
وسیله
head off
دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
go to head of
مست کردن
go head
ادامه بدهید بفرماید
head down
دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
go head
پیش بروید
from head to f.
ازسرتاپا
head out
<idiom>
ترک کردن
head up
بردن قسمت جلوی قایق بسمت باد
head way
بجلو
head way
پیشرفت
go to one's head
<idiom>
مغرور شدن
head off
<idiom>
به عقب برگشتن
head off
<idiom>
مانع شدن از ،جلوگیری کردن
head-on
<idiom>
فرجام مواجه شدن با
head-on
<idiom>
برعلیه کسی بودن
head up
<idiom>
رهبر
keep one's head
<idiom>
on/upon one's head
<idiom>
برای خودش
over one's head
<idiom>
خیلی سخت برای درک
over one's head
<idiom>
به مقام بالاتری رفتن
head for
به سمت معینی در حرکت بودن
to head off
عازم شدن
[گردش]
Off with his head !
سرش را ببرید !
get it through one's head
<idiom>
فهمیدن ،باورداشتن
per head
متوسطمیانگین
head way
بلندی طاق سرعت
head way
پیشروی
head well
مادر چاه
head well
چاه پیشکار
R/W head
HEAD WRITE/READ
keep one's head
دست پاچه نشدن
keep one's head
خونسردبودن
off with his head
سرش را از تن جدا کنید
over head
هزینه سربار
to get anything into ones head
چیزیراحالی شدن یافهمیدن متقاعدشدن
to go off one's head
دیوانه شدن
to keep one's head
ارام یاخون سردبودن
well head
سر چشمه
with head on
سربه پیش سر به جلو
one way head
سریکجهته
head
دهانه
head
سرستون
head
سردرخت
head
اولین عنصر داده در لیست بودن
head
اصلی
head
عمده
head
عنوان مبحث
head
فرق سرصفحه
head
خط سر
head
فهم
head
رئیس
head
سالار عنوان
head
دربالا واقع شدن
head
موضوع
head
منتها درجه موی سر
head
ریاست داشتن بر رهبری کردن
head
سرپل توالت ناو
head
راس
head on
شاخ بشاخ
head
: سرگذاشتن به
head
دارای سرکردن
head
طول سر اسب بعنوان مقیاس فاصله برنده از نفر بعد
head
رهبری کردن مقاومت کردن
head
انتهای میز بیلیارد
head
هد
head on
از سر
head on
از طرف سر
head on
روبرو
head-on
از سر
head-on
شاخ بشاخ
head on
نوک به نوک
head
نوک پیکان
head
مهم
head
دستشویی قایق بالای بادبان
head
توپی کامل و سایر متعلقات
head
مواجه شدن سرپرستی شدن به وسیله
head
ضربه با سر
head
دیسک مخصوص برای تمیز کردن نوک خواندن / نوشتن دیسک
head
پیش رو
head
عازم شدن سرپل گرفتن
head
عناصر اولیه ستون
head
دماغه
head
ارتفاع فشاری
head first
از سر سراسیمه
head
سرفشنگ
head
کله
head
سر
head
افت
head
ارتفاع ریزش سر رولور سر
head-first
باکله
head
موضوع در راس چیزی واقع شدن
head-first
سربجلو
head-first
از سر سراسیمه
head
دهنه ابزار
head
راس عدد
head
نوک
head-on
نوک به نوک
head
ابتداء
head
شبکه یا بدنه
head
رهبر یا دسته پیشرو یک ستون
head
بخش بالایی وسیله
head
انتها دماغه
head-on
از طرف سر
head-on
روبرو
head first
باکله
head
دادهای که نشان داده آدرس شروع لیست دادههای ذخیره شده در حافظه است
head
وسیله ارتباطی بین آنتن و شبکه کابل تلویزیونی
head first
سربجلو
head
بعد بالایی کتاب یا بدنه
raise its head
پیدا شدن
to hide one's head
ازشرمساری پنهان شدن پناه بردن
scald head
کچلی
swelled head
دارای عقاید بزرگ خود فروش
she has a well poised head
وضع سرش در روی بدنش خیلی خیلی خوش نما است
read head
هد خواندن راس خواندن
record head
نوک ضبط
read head
نوک خواننده
read head
نوک خواندن
raise its head
پدید امدن
t head bolt
پیچ چکشی شکل " T "
raw head
نوک خواندن
raw head
نوک خواننده
swelled head
خودخواه
recording head
نوک ضبط
to gather head
قوت گرفتن سرپیداکردن
to gather head
نیروگرفتن
to bob one's head
کوتاه کردن موی سر کسی
ti lift one's head
نیرو گرفتن
the crown of the head
فرق سر
splash head
پاشش گیر
tension head
بار کشش
knurled head
سر عدسی اج دار
spindle head
سر هرزگرد
spear head
گروه نوک درحمله یا سر جلودار
shock head
دارای موی فراوان
rivet head
کله پرچ
round head
سر گرد
round head
برگردان
running head
خط عنوان هرصفحه در متن
spear head
گروه جلودار
sculptured head
پیکره سر ادمی
sculptured head
سردیس
shock head
انبوه گیسو
static head
فشار ایستایی
keep one's head above water
رهایی یافتن
pudding head
ادم کودن و نادان
lost head
افت بار
lunk head
ادم کله خر
magnetic head
نوک مغناطیسی
magnetic head
هد مغناطیسی
manufactured head
سر ساخته شده
mast head
نوک دکل کشتی
movable head
با نوک متحرک
moving head
با نوک متحرک
lose one's head
دیوانه شدن
long head
زیرکی
keep one's head above water
قصر دررفتن
knock on the head
خنثی کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com