Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 86 (6 milliseconds)
English
Persian
navy component
نیروی دریایی شرکت کننده درعملیات مشترک یا صحنه عملیات
Other Matches
navy
نیروی دریایی
navy
بحریه ناوگان
navy
کشتی جنگی
navy
ناوگان دریایی
i have served in the navy
در نیروی دریایی خدمت کرده ام
navy yard
محوطه مخصوص لنگر اندازی ناوگان
navy time
وقت دریایی
department of the navy
وزارت دریاداری
navy bean
لوبیای چشم بلبلی سفید
navy blue
کبود
navy blue
ابی سیر
navy department
admiralty
navy time
ساعت دریایی
component
خطای ناشی از یک وسیله مشکل دار ونه برنامه نویس نادرست
component
تعداد اعضای الکترونیکی در واحد مسافت در روی یک PCB
component
1-قطعهای که وارد آخرین تولید میشود 2-وسیله اکترونیک که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند
d.c. component
مولفه دی سی
component
اجزاء
component
مولفه بردار
component
اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
component
ترکیب کننده
component
عضو
component
قسمت
component
مولفه
component
جزء
component
ترکیب دهنده
component
سازنده
component
جزء در شیمی
component
همنه
component
عنصر
component
قطعه
component
جزء ساختمانی
component
عضو قسمت
component
جزء سازنده
component
سازا
component
جسمهای ترکیب کننده
component
همنهند
service component
نیروی مسلح
wind component
مولفه مربوط به باد
tangential component
مولفه مماسی
national component
هر کدام از نیروهای مسلح مربوط به هر ملت در عملیات چند کشوری
magnetic component
قطعه مغناطیسی
idle component
اجزاء کور
out of phase component
مولفه بیرون از فاز
wattless component
جریان کور
wattless component
جریان هرز
three component theory
نظریه سه مولفهای
task component
بخشی از یک ناوگان یا گروه رزمی یا گروه ماموریت که برای یک ماموریت مخصوص تشکیل شده است
service component
نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات
one component system
سیستم یک جزیی
wind component
شاخه سمتی باد
plain component
متن یا قسمت کشف یک پیام رمز
reactive component
جریان هرز
zero sequence component
مولفه همقطب
homopolar component
مولفه همقطب
component forces
نیروهای تشکیل دهنده یک یکان یکانهای تابعه قسمتهای تابعه یک عملیات مشترک
component efficiency
میزانی برای اندازه گیری بازده یک قسمت از یک ماشین
component drawing
رسم قطعات
component drawing
رسم جزیی
component command
قرارگاه نیروی شرکت کننده درعملیات فرماندهی نیروی مسلح شرکت کننده درعملیات
range component
عنصر مربوط به مسافت عامل مسافت شاخه مربوط به برد
component part
جزء ساختمان
building component
اجزای ساختمان
army component
نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات یکان زمینی شرکت کننده در عملیات مشترک قسمت زمینی
component forces
نیروهای مولفه
component life
عمر قانونی یک وسیله
active component
مولفه موثر
discrete component
مولفه گسسته
electric component
قطعه الکتریکی
discrete component
با مولفههای گسسته
frequency component
اجزای فرکانس
component operation
عناصر عملیاتی
air force component
نیروی هوایی شرکت کننده در عملیات
air force component
نیروی هوایی شرکت کننده درعملیات مشترک یا صحنه عملیات
capacity component of spark
بخش فرفیتی جرقه
inductance component of spark
پخش القایی جرقه
solid state component
مولفهء حالت جامد
single component gases
گازهای تک جزیی
component change order
دستور تغییر قطعات یک وسیله
integrate electronic component
قطعه الکترونیکی مجتمع
component change order
دستورالعمل تغییر یک نیروی شرکت کننده در عملیات
deflection component of trail
شاخه سمتی معبر حرکت
deflection component of trail
شاخه سمتی مسیر
component end item
قطعات و اقلام تجهیزات عمده
component of a symmetrical system
مولفه دستگاه متوازن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com