Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (10 milliseconds)
English
Persian
negative voice
حق رد
negative voice
رد
negative voice
منع نشانه مخالفت
negative voice
رای مخالف رد کردن
negative voice
قدغن کردن
negative voice
رای مخالف دادن
Other Matches
with one voice
بایک زبان متفقا
voice
گفتاری
voice
رای
voice
وسیلهای که صدای مشابه صدای انسان تولید میکند
voice
توانایی کامپیوتر برای تشخیص کلمات خاص در صدای انسان و ایجاد پاسخ مناسب
voice
تولید صدا مشابه صوت انسان که نتیجه سنتز صدا است
voice
کامپیوتر متصل به دستگاه تلفن که وقتی شخص آنجا نیست به تلفنهای او پاسخ میدهدو امکان ضبط پیام ها را بوجود می آورد.
voice
وارد کردن اطلاعات به کامپیوتر با استفاده از سیستم مشخیص صدا و صدای کاربر
voice
سرویس پاسخگوی کامپیوتری با استفاده از صدای سنتز شده برای پاسخ به سوالات
voice
تولید مجدد صدا مشابه صوت انسان
voice
صدای سخنرانی انسان
A voice came from beyond .
صدائی از غیب آمد
voice
ادا کردن
voice
بیان کردن
voice-over
سخنان افزوده
voice-over
صدای خارج از تصویر
voice
شفاهی صوتی
voice
اواز
voice
خروجی صوت
voice
واک
voice
صدا
voice
صوت
voice
اوا
voice
باصدابیان کردن
voice
ادا کردن
voice
صدای انسان
the active voice
فعل معلوم
the active voice
معلوم
the public voice
عمومی
no one raised his voice
صدای هیچکس درنیامد
voice tube
لولههای صدارسان
voice synthesizer
ترکیب کننده صدا
voice synthesis
ترکیب صوتی
the public voice
ارا
voice-overs
صدای خارج از تصویر
voice-overs
سخنان افزوده
the passive voice
بنای مجهول
She has a soft voice
صدای نرمی دارد
At the top of ones voice .
با صدای هرچه بلند تر
A firm voice .
صدای محکم
give voice to
<idiom>
احساس ونظرت رابیان کن
voice synthesis
ترکیب صدا
voice key
کلید صدایی
the range of voice
دانگ صدا
voice coil
پیچک صدا
voice communications
ارتباطات صوتی
voice frequency
بسامد صدایی
voice input
ورودی صوتی
voice mail
پست صوتی
voice mail
پست اوایی پست صوتی
voice operated
با کار افت صدایی
voice output
خروجی صوتی
voice output
خروجی به صورت صدا
voice recognition
بازشناسی صدا
voice recognition
تشخیص صوتی
voice recognition
تشخیص صدا
voice response
جواب صوتی
to a ones voice to music
صدای خودراباسازجفت کرد
the passive voice
فعل مجهول
he started at my voice
از صدای من از جا پرید
i had no voice in that matter
من دران قضیه رایی نداشتم
voice selector
انتخابگرصدا
To speak in a low voice.
آهسته صحبت کردن ( با صدای کوتاه ،یواش )
voice edit buttons
دکمههایتصیحصدا
voice store and forward
ذخیره و ارسال صدا
voice answer back
پاسخ سمعی
automatic voice network
شبکه صوتی خودکار
voice grade channel
مجرای از درجه صدایی
voice grade channel
کانال ارسال گفتار
voice operated device
دستگاه با کار افت صدایی
voice grade channel
ارتباطات کامپیوتر به کامپیوتر بااستفاده از خطوط عادی بکاربرده شده در ارتباطات تلفنی مجرای از دریچه صدایی
He has a rich mellow voice.
صدایش گرم وپخته است
She has a lovely ( nice ) voice.
صدای قشنگه دارد
voice answer back
یک دستگاه پاسخ صوتی که میتواندسیستم کامپیوتری را به یک شبکه تلفنی وصل کند تا پاسخ صوتی را به درخواستهای انجام شده از ترمینالهای تلفنی فراهم اورد
She has a lovely (nice) voice.
صدای قشنگه دارد
My voice is not clear today.
صدایم امروز صاف نیست
She has a delightfully mellow voice .
صدای گرمی دارد
sweet words (voice,sleep
کلمات ( صدا خواب )شیرین
I hear a strange noise ( voice , sound ) .
صدای غریبی به گوشم می رسد
Speak in a low voice . Spead slowly .
یواش حرف زدن
negative
گزارش منفی نسخه فیلم عکاسی یا شیشه عکس
negative
منفی کردن
negative
رد یا تکذیب یا انکار کردن
negative
خنثی کردن
negative g
گرانش منفی
negative
منفی
negative
معکوس
negative
نخیر
negative
عددی که تعداد تفریق از صفر را نشان میدهد
negative
با بیان علامت منفی کنار عدد
negative
سیگنال ارسالی گیرنده برای بیان اینکه داده نادرست یا ناکامل دریافت شده است
negative
به معنای
to instigate something
[negative]
اغوا کردن
[کار بدی]
sit right (negative)
<idiom>
غیر قابل قبول
to instigate something
[negative]
تحریک کردن
[کار بدی]
negative induction
القای منفی
to instigate something
[negative]
بر انگیختن
[کار بدی]
negative reply
پاسخ رد
negative carrier
محلقرارگیرینگاتیو
negative contact
اتصالنگاتیو
negative meniscus
نگاتیو
negative region
منطقهبارمنفی
take stock in (usually negative)
<idiom>
باورداشتن
non-negative integer
عدد طبیعی
[ریاضی]
to have your share of something
[negative]
چیزی
[بدی]
را اجبارا تحمل کردن
[باران یا سرزنش]
other than
[usually used in negative sentences]
<adv.>
به غیر از
[در جمله های منفی کاربرد دارد]
to involve somebody in something
[negative]
کسی را با چیزی
[منفی]
مشمول کردن
to involve somebody in something
[negative]
کسی را با چیزی
[منفی]
گرفتار کردن
to involve somebody in something
[negative]
کسی را با چیزی
[منفی]
درگیر کردن
to have your share of something
[negative]
چیزی
[بدی]
را گرفتن
double negative
نفی اندر نفی
negative externalities
پی امدهای نامطلوب خارجی
negative element
سازه منفی
negative electrode
الکترد منفی
negative electricity
برق منفی
negative electricity
الکتریسیته منفی
negative diheral
تمایل بال یا سایر ایرفویلهابطرف پایین
negative correlation
همبستگی معکوس
negative correlation
همبستگی منفی
negative feedback
بازخوردمنفی
negative feedback
واخوراند منفی
negative glow
روشنی منفی
negative geotropism
رشدباگریزازجاذبه
negative film
فیلم منفی
negative feeder
سیم تغذیه منفی
negative feedback
پسخوردمنفی
negative feedback
پسخورد کاهنده
negative feedback
فیدبک منفی
negative wire
سیم منفی
negative lead
سیم منفی
negative acceleration
شتاب منفی
he returned a negative
گفت نه
he returned a negative
پاسخ منفی داد
false negative
منفی کاذب
electro negative
وابسته به برق منفی
electro negative
دارای برق منفی
negative tropism
محرک گریزی
double negative
دو منفی
negative acknowledgement
کاراکتر کنترلی که ترمینال گیرنده در انتقال اطلاعات برای ترمینال فرستنده صادرمیکند تا اعلام کند که یک اشتباه انتقال در اخرین بلوک اطلاعات ارسال شده وجوددارد
negative conductor
سیم منفی
negative charge
بار منفی
negative caster
گردش معکوس
negative brush
زغال منفی
negative bias
ولت شبکه منفی
negative balance
مانده منفی
negative altitude
ارتفاع هواپیما را تصحیح کنید
negative altitude
ارتفاع غلط است
negative ion
یون منفی
the answer is in the negative
پاسخ ان منفی است
negative skewness
چولگی منفی
negative side
بخش منفی
negative saving
پس انداز منفی
negative reward
پاداش منفی
negative relation
رابطه معکوس
negative relation
رابطه منفی
negative reinforcement
تقویت منفی
negative prescription
مرور زمان اسقاط حق
negative skewness
عدم قرینگی منفی
negative slope
شیب منفی
return a negative
پاسخ منفی دادن
negative virtue
پرهیز از بدی
negative transmission
پخش منفی
negative transfer
انتقال منفی
negative terminal
پایانه منفی
negative terminal
قطب مدار منفی
negative stagger
ترتیب قرارگرفتن بالهای هواپیماهی دوباله بطوریکه لبه حمله بال پایینی جلوتراز بخش متنافر بال بالایی قرارگیرد
negative stability
پایداری منفی
negative prescription
مرور زمان مسقط
negative practice
تمرین منفی
negative signe
علامت منفی
negative logic
منطق منفی
negative modulation
پخش منفی
negative modulation
تحمیل منفی
negative externalities
زیانهای خارجی
negative peaking
اوج دهندگی منفی
negative pole
قطب منفی مغناطیس
negative plate
صفحه منفی
negative pole
قطب منفی
negative potential
پتانسیل منفی
negative post
قطب مدار منفی
negative tax plan
طرح مالیات منفی
Religion was portrayed in a negative way.
دین به شیوه ای منفی توصیف شده بود.
negative cotton effect
پدیده منفی کاتن
negative plate strap
طنابصفحهنگاتیو
negative income tax
مالیات بر درامد منفی
negative true logic
سیستمی منطقی که در ان یک ولتاژ بالا بیان کننده بیت صفرو یک ولتاژ پایین بیان کننده بیت یک میباشد
positive/negative junction
منفی
negative tax plan
برنامه مالیات منفی
negative acknowledge character
کاراکتر تصدیق منفی
positive/negative junction
نقطهاتصالمثبت
put (something) past someone (negative)
<idiom>
ازکار شخص متعجب شدن
negative photo plane
افق شیشه عکاسی
negative photo plane
سطح افق شیشه عکس
negative bending moment
لنگر خمشی منفی
blood factor negative
Rhمنفی
negative movement reflex
بازتاب گریز
negative static stability
ناپایداری ایستای منفی
He has a negative attitude towards every thing . to oppose everything .
اصلا" توی دهنش نه است ( بد بین ومنفی است )
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com