English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English Persian
neutrality of money خنثی بودن پول
neutrality of money بدون تاثیربودن پول
Other Matches
neutrality بی اثری
neutrality خنثی بودن
neutrality بی طرفی
neutrality بی اثر بودن خنثایی
neutrality نادرگیری
neutrality بیطرفی
declaration of neutrality اعلان بیطرفی
charge neutrality تساوی تقریبی ذرات مثبت ومنفی در شارههای متراکم
charge neutrality خنثایی بار
Money for jam . Money for old rope . پول یا مفتی
Protection money. Racket money. باج سبیل
money begets money <idiom> پول پول می آورد
near with one's money خسیس
he is f. of money پول فراوان دارد
f. money پول فراوان
even money مبلغ مساوی در شرط بندی
his money is more than can پولیش بیش
his money is more than can ازانست که بتوان شمرد
value for money قدرت خرید پول
value for money ارزش پول
value of money ارزش پول
we are want of money ما نیازمند پول هستیم به پول احتیاج داریم
i have no money about me با خود هیچ پولی ندارم
near money شبه پول
He is in the money. پول پارومی کند ( خیلی ثروتمند است )
take in (money) <idiom> رسیدن
money پول
After all that money is of no use. تازه آن پول هم بدردت نمی خورد.
money on d. وجه امانعی
be in the money <idiom> در پول غلت خوردن
be in the money <idiom> پول پارو کردن
money on d. پول سپرده
money اسکناس
money سکه
money مسکوک ثروت
money جایزه نقدی
raise money جمع اوری کردن پول
ready money پول نقد
ready money پول موجود
money making پول بهم زنی
money making پول گرد کن
money making پول بهم زدن پول جمع کنی
money matters امور پولی
quantity of money مقدار پول
raise money فراهم کردن پول
money off offer فروش با تخفیف
money of account پول محاسباتی
prize money پولی که از فروش غنیمت دریایی بدست می اید
money multiplier ضریب بهم فزاینده پول
promotion money دستمزدی که به موسسین شرکت برای خدماتشان پرداخت میشود
purchase money در CL ثمن
purchase money قیمت جنس
money maker پول گرد کردن
money list لیست پرداخت حقوق
smart money غرامت پولی که دولت بسربازان وملوانان زخمی ومصدوم میدهد
smart money خسارت
smart money پاداش زیان
money lender پول وام ده
short of money کم پول
scant of money بی پول
scant of money کم پول
salvage money جایزه نجات کشتی یا محموله
role of money نقش پول
retention money پول گرویی
retention money مقدار پولی که کارفرما جهت حسن انجام کار پیمانکار نگه میدارد واین مقدار درصدی ازکل قرارداد است که حسن انجام کار نامیده میشود
money lender پول به بهره گذار
money list لیست حقوق
requistion for money پول
requistion for money درخواست
ready money پول فراهم شده
smart money مطلع
possession money حق الحفظ دستمزدی که در برای اجرای حکم تملیک یا صیانت ملک تملیک شده از طریق اجرای حکم به مامور اجراداده میشود
money pot غلک
oceans of money یک دنیا پول
money pot دخل
money spinner کارتنه کوچک که انرا نشانه خوشبختی و وسیله پیدا شدن پول میدانند
money stock حجم پول در گردش
quasi money شبه پول
mortgage money پول قرضی
mortgage money پول رهنی
money worth چیزی که بپول بیزرد
money worth پول بها
money worth بهای پول
money worth برابر پول
money wage مزد پولی
money stock عرضه پول
money supply عرضه پول
money player ارائه کننده بهترین بازی درموقعیتهای دشوار
odd money یک اسکناس 01 ریالی
possession money حق النسبی
possession money حق الاجرا
penury of money قحط پول
penury of money کمیابی پول
passage money معاش کردن
passage money تاکردن
passage money راه
passage money غذا
luck money پولی که بطور دست لاف هنگام خرید و فروش بکسی بدهند
money on deposit وجه امانی
passage money خوراک
passage money کرایه مسافر
passage money کرایه
money on deposit پول سپرده
onother's money پول شخصی دیگر
onother's money پول دیگری
money lender نزول خوار
soft money پول ضعیف
My money request to him طلب من از او [مرد]
money sink <idiom> گودال پول [کیسه پول سوراخدار]
save money پس انداز کردن
save money به دقت خرج کردن
time is money <idiom> وقت طلاست
have money to burn <idiom> پول از پارو بالا رفتن
I am running out of money . پول من تمام شد. [من دیگر پول ندارم.]
We divided the money among ourselves . پول را بین خودمان قسمت
Money is no object at all . پول اصلا" مطرح نیست
for love or money <idiom> به هر شکلی
rake in the money <idiom> ایجاد تعجب
money to burn <idiom> بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
He is a money -bags. <proverb> مالامال از پول است .
Time is money. <proverb> وقت طلاست .
Changing money تبدیل پول و ارز
have money to burn <idiom> بی پروا خرج کردن
money well spent <idiom> پولی که هدر نرفته
You will need to spend some money on it. تو باید برایش پول خرج بکنی.
Money peters out. پول کم کم تمام می شود.
I'm not made of money! <idiom> من که پولدار نیستم! [اصطلاح روزمره]
to be rolling in money <idiom> تو پول غلت زدن [اصطلاح]
borrowed money پول قرض گرفته شده
put one's money on something <idiom> بر سر چیزی شرط بستن
money for jam <idiom> پول باد آورده
money for jam <idiom> پول بی دردسر
do not coin money <idiom> پول چاپ نکردن [پول چاپ نمی کنم]
pin money <idiom> پول خرده خرجی
money can't buy everything <idiom> پول خوشبختی نمی آورد
to scrape up [money] چیزی را به مرور زمان کم کم جمع کردن [پول]
Could you lend me some money ? می توانی یک قدری به من پول قرض بدهی ؟
My only problem is money . تنها گرفتاریم پول است ( محتاج آن هستم )
To put some money aside . پولی را کنا رگذاشتن ( ذخیره ساختن )
to stake money on something سرچیزی شرط بندی کردن پول روی چیزی گروگذاشتن
to stink of money خر پول بودن
to take eggs for money خر مهره
to take eggs for money را با دربرابر
to take eggs for money کردن
token money پول فرعی
trust money پول امانی
veil of money حجاب پول
to have a run for one's money از هزینه یا کوشش خود بهرهای بردن
to guzzle away one's money پول خودرادرمیگساری ازدست دادن
sound money پول سالم
supply of money عرضه پول
table money فوق العادهای که بابت هزینه مهمان داری به افسران ارشد داده میشود
tight money کنترل پولی
tight money سیاست پولی انقباضی
time money وام مدت دار
to change money خردکردن یامبادله کردن پول
to game away one's money درقمارپول ازدست دادن
veil of money نظریهای که براساس ان پول فقط بعنوان پوشش برای کالاها و خدمات بحساب می اید
velocity of money سرعت پول
He is saving his money. پولهایش راجمع می کند
pocket money . پول تو جیبی ( مقرری روزانه ؟ هفتگه یا غیره )
He got the money from me by a trick. با حقه وکلک پول را از من گرفت
He owes me some money. از او پول می خواهم (طلب دارم )
Take your money out of your pocket. پولت را از جیب دربیاور
Count the money to see if it is right. پو ؟ را بشما ؟ ببین درست است
To count the money . پول شمردن
To be wallowing in money . غرق درپول بودن
To touch someone for money. کسی راتیغ زدن ( ازاو پول گرفتن )
I am pinched for money. دست وبالم تنگ است (تحت فشار مالی )
volume of money حجم پول
wildcat money پول بدون پشتوانه
appearance money پولی که به افراد مشهور برای حضور در محافل پرداخت میشود
danger money مزدوحقالزحمهانجام کاریخطرناک
gate money پولبلیطورودیه
To raise money. پول فراهم کردن
To be a money grubber. پول پرست بودن
To swindle money out of somebody. با تقلب پول از کسی گرفتن ( درآوردن )
sound money پول قوی
money lender صراف
cheap money پول ارزان
deficient in money کم پول
demand for money تقاضا برای پول
money demand تقاضا برای پول
despatch money جایزه بارگیری یا تخلیه سریع
despatch money پاداش جهت بارگیری یاتخلیه سریع
dispatch money جایزه یا انعام بارگیری یاتخلیه سریع
dispatch money پاداش سرعت کار
door money پول دم در
deficient in money بی پول
dealing for money معاملات پولی
credit money پول اعتباری
cheap money پول با بهره کم
circulation of money گردش پول
commodity money پول جنسی
commodity money پولی که در تهاتر بجای کالابه کار رود
conduct money هزینه سفرشاهد
convertible money پول قابل تبدیل
creation of money خلق پول
creation of money ایجاد پول
door money دری
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com