Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (2 milliseconds)
English
Persian
news agent
روزنامه فروش
news agent
خبرگزار
Other Matches
what news
خبرتازه چه دارید
keep up with the news
<idiom>
حفظ اطلاعات
Thats no news to me.
این برایم خبر جدیدی نیست ( قبلا می دانستم )
news
خبر
what news
چه خبر تازه دارید
news
اخبار
news
اوازه
What is the latest news?
آخرین خبرها ( اخبار ) چیست ؟
impartation of news
رساندن یا ابلاغ خبر
That was exhilarating news.
روح این خبر روحم را شاد کرد
The news bowled her over .
این خبر کمرش را شکست
break the news
<idiom>
اول ازهمه خبر را رساندن
news-stand
جایگاه فروش روزنامه
news-stands
جایگاه فروش روزنامه
hot news
خبر دست اول
good news
مژده
good news
خبر خوش
Job's news
خبر بد
They were devastated by the news.
این خبر آنها را بسیار پریشان کرد.
news conference
مصاحبه و کنفرانس مطبوعاتی
unofficial news
خبر غیر رسمی
news print
کاغذروزنامه
to break news
فاش کردن اخبار
to skim ones the news
به اخبارنگاهی سطحی کردن
news vendor
روزنامه فروش
news room
اطاق روزنامه خوانی
news stand
جایگاه فروش روزنامه
news agencies
بنگاه خبرگزاری
news agencies
آژانس خبری
news agency
بنگاه خبرگزاری
The news shocked me.
این خبر مرا تکان داد (هول کردم )
The news got round that he has come.
خبرپیچیدکه اوآمده است
news agency
آژانس خبری
news reader
نرم افزاری که به کاربر امکان مشاهده لیست گروههای خبری و خواندن مقالات چاپ شده در هر گروه یا ارسال آن مقاله را میدهد
news conferences
مصاحبه و کنفرانس مطبوعاتی
news writer
خبرنگار
to pass on
[information or news]
به بقیه اطلاع دادن
daily news paper
روزنامه یومیه
The news caused a sensation.
خبر مثل توپ صدا کرد
He cried the news all over the town .
با داد وفریاد خبررا ؟ رشهر پرکرد
Bad news travels fast .
<proverb>
خبرهاى بد سریع پخش مى شوند.
To pass the news by word of mouth .
خبری را در دهان به دهان پخش کردن
Lets suppose the news is true .
حالا فرض کنیم که این خبر صحیح با شد
agent
نماینده عامل شیمیایی خرج
agent
مامور
agent
واسطه
agent
ماده
agent
عنصر
agent
فرستنده
agent
پیشکار
agent
نماینده
agent
واسطه عامل
agent
گماشته وکیل
agent
کاگزار
agent
عامل
agent
عامل اطلاعاتی
agent
مجموعهای از دستورات یا اعمال که خودکار روی یک داده یا فایل مشخص اعمال می شوند
agent
برنامه یا نرم افزاری که روی یک ایستگاه کاری در شبکه اجرا میشود
agent
نرم افزار کارایی و اطلاعات آماری را درباره ایستگاههای کاری به مدیریت مرکزی شبکه ارسال میکند
agent
ارگان
agent
وکیل
manufacturers' agent
نماینده تولیدکننده
overseas agent
نماینده خارجی
overseas agent
نماینده درکشور بیگانه
psychoactive agent
ماده روانگردان
igniting agent
عامل احتراق
reducing agent
عامل کاهنده
proxy agent
نرم افزاری که دستورات مدیریت شبکه را ترجمه میکند تا به نرم افزار مدیریتی امکان دهد تا وسیلهای که از پروتکل دیگر استفاده میکند را کنترل کند
press agent
مامور اگهی و تبلیغ
psychochemical agent
عامل عصبی
precipating agent
عامل رسوب دهنده
oxidizing agent
عامل اکسنده
oxidizing agent
عامل اکسیداسیون
psychochemical agent
گاز عصبی
nerve agent
گازعصب
incapacitating agent
گازبیهوشی
insurance agent
عامل بیمه
insurance agent
نماینده بیمه
land agent
دلال معاملات ملکی
law agent
نماینده قضایی
law agent
نماینده حقوقی
warning agent
گند گاز
manufacturer's agent
نماینده تولیدکننده
manufacturer's agent
نماینده سازنده
manufacturers' agent
نماینده سازنده
masking agent
عامل پوشاننده
mercantile agent
نماینده
mercantile agent
بازرگانی
nerve agent
عامل شیمیایی عصبی
incapacitating agent
عامل بیهوش کننده
releasing agent
عامل رهاکننده
vomiting agent
عامل تهوع اور
vomiting agent
گازاستفراغ اور
vesicant agent
عامل شیمیایی تاول زا
vesicant agent
گاز تاول زا
universal agent
وکیل مطلق الوکاله
universal agent
وکیل تام الاختیار
toxic agent
گاز سمی
toxic agent
عامل شیمیایی سمی
wetting agent
ماده خیس کننده
wetting agent
عامل خیس کننده
undercover agent
کارآگاه مخففی
washing agent
مواد شوینده
stripping agent
رنگ زدا
stripping agent
ماده رنگ بر
publicity agent
نمایندهافکارعمومی
estate agent
فروشندهزمینوملک
secret agent
جاسوس
secret agent
مامور مخفی
toxic agent
ماده سمی
thickening agent
عامل غلیظ کننده
shiping agent
حق العمل کار بارگیری کشتی
shiping agent
کارگزار بارگیری کشتی
sequestering agent
عامل منزوی کننده
sequestering agent
عامل کمپلکس دهنده
scholastic agent
شاگرد پیدا کن
scholastic agent
دلال تدریس
sales agent
نماینده فروش
resolving agent
عامل تفکیک کننده
shipping agent
شرکت حمل
shipping agent
موسسه حمل کالا
stripping agent
عامل رنگ گیر
special agent
وکیل یا نماینده مقیدالوکاله
sole agent
نماینده منحصر بفرد
sole agent
نماینده انحصاری
smoke agent
ماده دودانگیز
smoke agent
عامل شیمیایی دودانگیز
shipping agent
نماینده شرکت کشتیرانی
shipping agent
اژانس حمل
undercover agent
مامورتحقیق مخففی
coloring agent
ماده رنگ
bleaching agent
عامل رنگبر
biological agent
عامل زیستی
biological agent
عامل میکربی
antiplant agent
عامل ضد رویش گیاهان
antimateriel agent
عامل مخصوص فاسد کردن اماد
antimateriel agent
عامل فساد اماد
anticrop agent
عامل ضدمحصولات کشاورزی
anticrop agent
عامل ضد غلات
alloying agent
عنصر الیاژی
alkylation agent
عامل الکیل دار کننده
alkylating agent
عامل اکلیل دار کننده
blister agent
عامل تاول زا
blood agent
مدت پرواز
blister agent
گاز تاول زا
choking agent
گاز خفه کن
choking agent
عامل خفه کننده
chlorinating agent
عامل کلردار کننده
chemical agent
ماده شیمیایی
chemical agent
عامل شیمیایی
chelating agent
عامل کی لیت ساز
catalytic agent
عامل فعل وانفعال شیمیایی بوسیله اثرمجاورتی
casualty agent
عامل ایجاد تلفات و ضایعات
blowing agent
عامل پف کننده
blood agent
عامل شیمیایی لخته کننده خون عامل ضدحرکت خون
agent representative
عامل
agent officer
افسر عامل پرداخت
agent net
شبکه اطلاعاتی
acidulating agent
اسیدی کننده
acetylizing agent
عامل استیل دار کننده
acetylating agent
عامل استیل دار کننده
accelerating agent
کاتالیزور
accelerating agent
ماده تسریع کننده
absorbing agent
عامل جذب
travel agent
بلیط فروش سرویس مسافری اژانس مسافرتی
travel agent
سفر ارا
travel agent
سفرچین
agent provocateur
مامور اگاهی که با لباس مبدل در باندی کار میکند
double agent
عامل اطلاعاتی دو جانبه
acidulating agent
ماده اسیدی کننده
action agent
مسئول اقدام در مورد هدفها مسئول تقویم و تفسیر هدفها
agent de change
دلال ارزی
agent authentication
معرفی قسمت مخابره کننده اعلام معرف مخابره کننده
aerating agent
مادهای که به بتن اضافه میشود تا توزیع حبابهای هوا را در بتن یکنواخت نماید و اثر ان ازدیادمقاومت در مقابل یخبندانهای سخت میباشد
aerating agent
هوادهنده
adhesion agent
عامل چسبندگی
adhesion agent
چاشنی چسب افزا
adhesion agent
ماده تشدیدکننده خواص
adhesion agent
مایه چسب افزا
addition agent
عامل افزودنی
addition agent
ماده افزودنی
acylating agent
عامل اسیل دار کننده
free agent
بازیگر بدون قرارداد
coloring agent
رنگ مصرفی
house agent
دلال خانه
executive agent
عامل اجرایی
dual agent
عامل اطلاعاتی دو جانبه
dual agent
عامل دو جانبه
drying agent
خشک کننده
dispersing agent
عامل پاشنده
diplomatic agent
وزیرمختار کاردار
diplomatic agent
سفیر
diplomatic agent
مامور سیاسی
developer agent
ماده فهور
developer agent
عامل فهور
detonating agent
عامل منفجر کننده
executive agent
شعبه اجرایی
factoring agent
عامل تنزیل
factoring agent
فرد یا شرکتی که اسناد تجاری را تنزیل مینماید
fusing agent
عامل ذوب
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com