English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 61 (6 milliseconds)
English Persian
no deal <idiom> موافق نبودن ،رد کردن
Search result with all words
square deal تقلب نکردن
square deal باشرف بودن رک وراست
deal مقدار
deal اندازه
deal قدر
deal حد معامله کردن
deal سر و کارداشتن با
deal توزیع کردن
deal معامله داد و ستد
deal اندازه مقدار بررسی
deal معامله کردن
deal سر و کار داشتن
deal اقدام کردن
deal قراردادی که در آن روی چنیدن موضوع همزمان توافق میشود
deal سازماندهی کردن
deal توافق تجاری
package deal مقاطعه در بست و خرید یکجا
package deal معامله یکجا
package deal معامله کلی معامله چکی
deal in futures معامله سلف کردن
deal lift بلند کردن وزنه تا کمر وپایین بردن
deal with اقدام کردن
deal with رسیدگی کردن
fair deal سیاست منصفانه
fair deal روش منصفانه
mosaic parquet deal راهروی اجر فرش
new deal نیودیل
new deal قرار جدید
new deal برنامه روزولت
new deal برنامه توسعه اقتصادی فرانکلین روزولت پس از سالهای بعداز بحران بزرگ درامریکا که دران کمک به کشاورزی بازنشستگی وبیمه بیکاری و غیره گنجانیده شده است
new deal سیاست جدید
new deal روش سیاسی جدیدی که از دوران روزولت اعمال ان از طرف دولت ایالات متحده امریکا شروع شد
to deal in futures معامله پیش کردن
to deal in futures معامله سلف کردن
to deal in futures کالایاسهام پیش فروختن
big deal بیاهمیتوفاقدجذابیت
Did you make any profit in this deal ? آیا دراین معامله استفاده ای داشتید ؟
To clinch (close)the deal. معامله راتمام کردن ( انجام دادن )
To clinch(close,finalize)a deal. معامله یی را جوش دادن
I clinched a lucrative deal. معامله چربی ( شیرینی ) انچام دادم
I took a great deal of trouble over it. روی اینکار خیلی زحمت کشیدم
I made a lot of profit in the deal . دراین معامله فایده زیادی بردم
He has suffered a great deal at the hands of his wife . از دست زنش خیلی کشیده
Clinch the deal while the concerned party is stI'll keen تا طرف گرم است معامله را انجام بدهید
Agreed . that is a deal . قبول ( قبوله )
Did you get anything out of this deal ? دراین معامله چیزی گیرت آمد ؟
A lucrative affair [deal] لقمه چرب ونرم [کار یا معامله پردرآمد]
To deal the cards . ورق دادن
The deal is off. Forget it . That doesnt count . مالیده !(مالیده است ؟ بهم خورده ؟ لغو شده )
She gave me a raw deal . بامن بد معامله کرد
He gave me a square deal . بامن منصفانه معامله کرد
good deal <idiom> قیمت ارزان باکیفیتی بالا
raw deal <idiom> آخر خط ،پایان هستی
wheel and deal <idiom>
new deal <idiom> تغییر کامل ،شروع تازه ،شانس دیگر
plea deal [between Prosecution and Defense] توافق مدافعه [بین دادستان و وکیل دفاع]
deal چوب کاج
Don pulled the rug out from under me in my deal with Bill Franklin. دان معامله من و بیل فرانکلین را به هم زد.
to deal کارت دادن [ورق بازی]
to deal out [card game] کارت دادن [ورق بازی]
Partial phrase not found.
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com