English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (9 milliseconds)
English Persian
non inductive load بار خارجی ناخودالقا
Search result with all words
inductive load بار خارجی القایی
inductive load بار القائی
Other Matches
non inductive عدم القاء
inductive قیاسی
inductive استنتاجی
inductive استقرایی
inductive اندوکتیو
inductive القائی
inductive potentiometer پتانسیومتر القائی
inductive method روش استقرایی
inductive method روش استقراء
inductive machine ماشین القائی
inductive tuning تنظیم پرمئابیلیته
inductive loop حلقه ی القائی
inductive winding سیمپیچ القایی
inductive coupling شفت مکانیکی که توسط اتصالات مغناطیسی میچرخد
non inductive circuit مدار ناخودالقا
inductive reactance راکتانس القایی
inductive reactance راکتانس سلفی
inductive reactance مقاومت القائی
inductive resistance مقاومت القایی
inductive reasoning استقراء
inductive reasoning استدلال استقرایی
inductive resistance مقاومت القائی
inductive retardation تاخیر القایی
inductive stabilizer مقاومت ورودی القائی
inductive susceptance مقدار هدایت کور القائی سوسپتانس القائی
inductive tuning تنظیم القائی
inductive reactance اندوکتانس مقاومت کور القائی
inductive resistance مقاومت فاهری القایی
inductive interference تداخل امواج القائی انترفرنس القائی
inductive circuit مدار اندوکتیو
inductive coordination توافق بین تولیدکننده توان الکتریکی و تولیدکننده ارتباط به روش کاهش واسط های اجباری
inductive coupling جفتگری القایی
inductive influence تاثیر القائی
inductive coupling پیوست القائی
inductive current جریان القائی
inductive disturbance پارازیت القائی
inductive disturbance اغتشاش القائی
inductive earthing زمین القائی
inductive earthing زمین پیچکی زمین کردن نقطه ستاره بایک بوبین
inductive exposure پیوست القائی
inductive circuit مدار القائی
inductive capacity فرفیت القائی
inductive impedance مقاومت فاهری القائی
inductive impedance مقاومت فاهری با جزء القائی
non inductive winding سیم پیچ ناخودالقا
inductive dialing شماره گیری القائی
inductive feedback پیوست برگشت وارونه القائی
inductive effect اثر القایی
inductive spark جرقه القائی
inductive action اثر القاء
inductive capacity ثابت دی الکتریسیته
inductive antenna انتن القائی
inductive flux linkage تزویج القائی
inductive time constant ثابت زمانی القا
inductive voltage drop افت ولتاژ القائی
specific inductive capacity فرفیت القایی ویژه
inductive flux linkage پیوست القائی
inductive displacement pick up پیک اپ القائی
inductive interference voltage ولتاژ تداخل امواج القائی
inductive d.c. voltage drop افت ولتاژ جریان دائم القائی
inductive potential divider مقسم ولتاژ القائی
useful load بار مفید
load پر کردن تفنگ یا توپ فشنگ گذاری کردن
to load off خالی کردن
to load off بار اندازی کردن
load and go بار کنش و اجراء
load and go بارکنش و اجرا
off load انتقال کارها از یک سیستم کامپیوتری به سیستم دیگری که براحتی بار میشود قراردادن داده ها در یکدستگاه جانبی
over load اضافه بار
load بار
load بار کردن داده ترتیبی در محلهای نامتمادی حافظه
load شارژ کردن
load فشنگ گذاری
load فشنگ
load محموله
load بارگیری کردن
load بار زدن
load بار فشار
load فرفیت
load فرمانی انتقال اطلاعات ازحافظه جانبی به حافظه اصلی
able to take a load <adj.> بار پذیر
load کاری که باید انجام شود
get a load of <idiom> دیدن چیزی
load قرار دادن دیسک یا نوار در کامپیوتر تا اجرا شود
load انتقال فایل یا برنامه از دیسک یا نوار به حافظه اصلی
load استفاده از بیش از یک کامپیوتر در شبکه حتی خارج از بار هر پردازنده
load تعداد کارهایی که ماشین باید کامل کند
load برنامه کاپیوتری که در حا فظه اصلی باز میشود و سپس به صورت خودکار اجرا میشود
load برای انتقال برنامه به حافظه با گنجایش بالا
load فرفیت بارگیری
load خشاب
load بارگیری مهمات
load گذاشتن
load فیلم
load سنگین کردن
load گرانبارکردن
load بار کردن پر کردن
load عملکردماشین یا دستگاه
load عمل پرکردن تفنگ باگلوله
load بارالکتریکی
load فشار مسئولیت
load کوله بار
useful load فرفیت مفید
load تفنگ یا سلاحی را پرکردن
load بار گیری شدن
load بارمهمات هواپیما
load بار کردن
load خرج گذاری کردن
load ذخیره گذاری کردن
load نیرو
load بار داشتن
load بار خارجی
load بارزدن
load voltage ولتاژ بار
no load voltage ولتاژ بی باری
load test ازمایش با بار خارجی
load point نقطه بارگذاری نقطه بار کردن
load test ازمون بار گذاری
load of an ass بار خر
load test ازمایش بار
load time زمان بارکردن
load module واحدبارشو
load variation نوسان بار
load variation تغییر بار
lodestaror load ستاره قطبی
load of an ass خروار
load point شروع بخش ضبط کردن در نوار مغناطیسی
load point نقطه بار
load regulator نافم بار
load regulator رگولاتور بار تنظیم کننده بار
load resistance مقاومت بار
load reversal دوره بارگذاری متناوب
load sharing شراکت در بارگذاری
load spread انتشار نیرو
load spreader بار پخش کن هواپیما
load switch کلید بار
load tension ولتاژ بار
lodestaror load ستاره راهنما راهنما
maximum load بار حداکثر
maximum load بار گذاری حداکثر
load manifest لیست بارها
load manifest فهرست بار
load lines علایم بارگیری
load line خطی در اطراف کشتی که نمودار حداکثر فرفیت کشتی میباشد
load line خط دورکشتی که وقتی کشتی کاملا بارگیری شداب تا انجا میرسد
load line خط بار
load limit اندازه بار
load limit حد بار
nominal load بار اسمی
nominal load بار خارجی اسمی
no load torque گشتاور پیچشی بی باری
mission load اماد عملیاتی
mission load بار مبنای عملیاتی
load module یک برنامه کامپیوتر به شکلی که میتواند فورا" توسط کامپیوتر اجرا شود
travelling load بار متحرک
no load condition حالت بی باری
no load current جریان بی باری
no load loss تلف یا تلفات بی باری
no load speed سرعت بی باری
no load switching سوئیچینگ بی باری
load key کلید بارکنش
on load speed سرعت بار
to relieve one of a load باراز دوش کسی برداشتن
to strain under a load درزحمت بودن بواسطه حمل یک بار
torsional load بار پیچشی
total load بار کل
type load نوع بار مهمات
type load نوع مهمات هواپیما
ultimate load بار گسیختگی
ultimate load بار نهایی
testing load بار ازمون
testing load بار ازمایش
steady load بار دائم
suspended load مواد غوطه ور
suspended load بار معلق
suspensed load بار اویخته
sustained load بار طویل المدت
tax load بار مالیات
tensile load بار کششی
tension load بار کششی
unbalanced load بار خارجی نامتوازن
unit load واحد بار
work load مقدارکاری که یک کارگر در زمان معین انجام میدهد
work load حجم کار
work load مقدار کار در واحد زمان
working load بار مجاز
working load بار کاربردی
load platform سکویبار
Load the gun. تفنگ را پر از فشنگ کن
load-bearing دیوار باربر
work load فرفیت کار
work load کاربار
unitized load بار بسته بندی شده یا باردست چین شده بار تقسیم بندی شده
untimate load بیشترین نیروئی که هر جزء سازهای بدون شکستن بایدتحمل کند
variable load بار متغیر
wartime load بار مبنای ناو
wartime load بار جنگی ناو
wheel load فرفیت بار یا تحمل وزن باندفرود در یک فرودگاه یامحوطه تاکسی کردن یا جاده اسفالت
wind load سربار ناشی از اثرات باد
wind load بار باد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com