Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 34 (3 milliseconds)
English
Persian
non-resident
غیرمقیم
non-resident
مقیم موقتی
Other Matches
resident
داده نوشتار که همیشه در چاپگر یا وسیلهای که نیاز به بار کردن ندارد وجود دارد
resident
ما برای یک شرکت کار کند
resident
که همیشه درکامپیوتراست
non resident
غیر مقیم
non resident
مقیم موقتی
resident
<adj.>
محل زندگی
resident
ما در حافظه بار کردن ندارد وجود دارد
resident
برنامهای که از خط دستور شروع میشود , وسپس درحافظه بار میشود, آماده دریافت توسط عملی است و کنترل را به خط دستور برمی گرداند
resident
ساکن
resident
مقیم
resident
مستقر
resident
سکنه
resident
نماینده سیاسی دولت استعمارگر در کشورمستعمره
resident
در جائی سکونت داشتن
resident segment
قطعه مقیم
non-resident partner
شریک غیر مقیم
[اقتصاد]
non-resident shareholder
سهامدار غیر مقیم
resident school
مدارس حضوری یا مدارسی که شاگرد عملا در کلاس حاضر میشود
minister resident
سفیر مقیمی که زیردست سفیرتام الاختیاراست
minister resident
صاحبمنصب عالیرتبهای که به منظورخاص و جهت امر معینی باعنوان وزارت در کشورخارجی اقامت می گزیند
minister resident
وزیر مقیم
resident engineer
مهندس مقیم در کارگاه ساختمانی یا نماینده مهندس مشاور در کارگاه
resident loader
بارکننده مقیم
resident program
برنامه مقیم
non-resident corporation
[American E]
شرکت غیر ساکن
memory resident program
برنامه مقیم در حافظه
non-resident company
[British E]
شرکت غیر ساکن
non-resident alien
[NRA]
بیگانه غیر مقیم
non-resident citizen
[American E]
شهروند غیر مقیم
first year resident
[American English]
انترن پزشک
[مقیم بیمارستان]
terminate and stay resident program
برنامهای که در حافظه اصلی خود را بار میکند و در صورت دریافت آنرا اجرا میکند
terminal and stay resident program
برنامه مقیم پایانی ایستا
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com