Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 180 (11 milliseconds)
English
Persian
non-resident company
[British E]
شرکت غیر ساکن
Search result with all words
company
جمعیت
company
انجمن
company
شرکت
company
گروه
company
دسته هیئت بازیگران
company
گروهان همراه کسی رفتن
company
مصاحبت کردن با
company
تجارتخانه
company
گروهان
company
همراه
company
شریک
company
کمپانی
public company
شرکت سهامی عام
joint-stock company
شرکت سهامی
acting company
شرکت عامل
affiliated company
شرکت وابسته
article of a company
اساسنامه شرکت
associated company
شرکت وابسته
associated company
شرکتی که 05درصد سرمایه ان متعلق به دیگری است
branch of a company
شعبه شرکت
carrier company
تیم یا گروه چهار نفرهای که برای ماموریت خارج ازکشور انتخاب می شوند
commercial company
شرکت تجاری
company commander
فرمانده گروهان
company funds
اعتبارات گروهانی
company grade
در رده گروهان
company grade
پرسنلی که در رده گروهان کار می کنند
company law
قوانین شرکت
company law
قوانین مربوط به شرکتها
company network
شبکه همکار
company network
شبکه شرکت
company seal
مهر شرکت
company secretary
مسئول مالی و حقوقی شرکت
company secretary
منشی شرکت
company team
تیم گروهانی
company team
تیم مرکب
company union
اتحادیه شرکت
computer leasing company
شرکت اجاره دهنده کامپیوتر
computer serrices company
شرکت خدمات کامپیوتری
constituent company
شرکت وابسته به شرکت یاشرکتهای دیگر
consumers cooperative company
شرکت تعاونی مصرف
controlled company
شرکتی که تحت کنترل شرکتی باشد
controlling company
موسسهای که یک یا چندموسسه دیگر را تحت کنترل یاتملک داشته باشد paterncompany
controlling company
holdingcompany
cooperative company
شرکت تعاونی
mutual company
شرکت تعاونی
dissolution of a company
انحلال شرکت
winding up of a company
انحلال شرکت
doctor to the company
پزشک شرکت
electric company
شرکت برق
employer's liability insurance company
شرکت بیمه
extend the life of the company
امتداد مدت شرکت
finance company
شرکت تامین مالی
finance company
شرکت اعتبارات تجاری موسسهای که به افراد وشرکتها وام میدهد
fire company
شرکت اتش نشانی
growth company
شرکت در حال گسترش
head office of company
مرکز اصلی شرکت
headquarters company
گروهان ارکان
headquarters company
گروهان قرارگاه
holding company
شرکتی که مالک سهام یک یاچند شرکت میباشدودرسیاست انان مداخله میکند
holding company
شرکت مرکزی
holding company
شرکت مالک
holding company
شرکت صاحب سهم
holding company
شرکت سرمایه گذاری درسهام
holding company
کمپانی مسلط
holding company
شرکتی که سایر شرکتها را تحت کنترل دارد
holding company
شرکت در سرمایه گذاری درسهام
in company
درجمعیت
in company
باجمع
in company with
همراه
in company with
باتفاق
incorporated company
شرکت ثبت شده
insurance company
شرکت بیمه
invalidation of company
بطلان شرکت
joint stock company
شرکت سهامی
limited company
شرکت با مسئولیت محدود شرکت سهامی
limited liability company
شرکت با مسئولیت محدود
limited liability company
شرکت با مسئوولیت محدود
liquidation of company
تصفیه امور شرکتها
parent company
شرکت مادر
parent company
شرکت اصلی
parent company
شرکت مادر شرکت مرکزی
part company with a person
رفاقت را با کسی بهم زدن
to part company with any one
رفاقت را با کسی بهم زدن
private company
شرکت خصوصی
private joint stock company
شرکت سهامی خاص
producers cooperative company
شرکت تعاونی تولید
proprietary company
شرکتی که سهام ی ن دردسترس عموم گذارده نشده است
proprietary company
شرکت خصوصی
public joint stock company
شرکت سهامی عام
quasi public company
شرکت نیمه دولتی
separate company
گروهان مستقل
service company
گروهان خدمات
ship's company
پرسنل ناو
ship's company
خدمه ناو
shipping company
شرکت حمل و نقل
shipping company
شرکت کشتی رانی
shipping company
شرکت کشتیرانی
software company
شرکت نرم افزاری
standard oil company
استاندارد اویل کمپانی
standard oil company
شرکت نفت استاندارد
Other Matches
resident
سکنه
resident
در جائی سکونت داشتن
resident
برنامهای که از خط دستور شروع میشود , وسپس درحافظه بار میشود, آماده دریافت توسط عملی است و کنترل را به خط دستور برمی گرداند
non-resident
مقیم موقتی
resident
داده نوشتار که همیشه در چاپگر یا وسیلهای که نیاز به بار کردن ندارد وجود دارد
resident
ما برای یک شرکت کار کند
resident
که همیشه درکامپیوتراست
non-resident
غیرمقیم
resident
<adj.>
محل زندگی
resident
ساکن
resident
مستقر
non resident
غیر مقیم
non resident
مقیم موقتی
resident
ما در حافظه بار کردن ندارد وجود دارد
resident
مقیم
resident
نماینده سیاسی دولت استعمارگر در کشورمستعمره
resident program
برنامه مقیم
resident segment
قطعه مقیم
resident school
مدارس حضوری یا مدارسی که شاگرد عملا در کلاس حاضر میشود
resident loader
بارکننده مقیم
non-resident shareholder
سهامدار غیر مقیم
minister resident
وزیر مقیم
non-resident partner
شریک غیر مقیم
[اقتصاد]
minister resident
سفیر مقیمی که زیردست سفیرتام الاختیاراست
resident engineer
مهندس مقیم در کارگاه ساختمانی یا نماینده مهندس مشاور در کارگاه
minister resident
صاحبمنصب عالیرتبهای که به منظورخاص و جهت امر معینی باعنوان وزارت در کشورخارجی اقامت می گزیند
non-resident alien
[NRA]
بیگانه غیر مقیم
non-resident citizen
[American E]
شهروند غیر مقیم
non-resident corporation
[American E]
شرکت غیر ساکن
memory resident program
برنامه مقیم در حافظه
terminate and stay resident program
برنامهای که در حافظه اصلی خود را بار میکند و در صورت دریافت آنرا اجرا میکند
first year resident
[American English]
انترن پزشک
[مقیم بیمارستان]
terminal and stay resident program
برنامه مقیم پایانی ایستا
Two is company , three is none .
<proverb>
دو نفر تعاون ,سه نفر تفرقه .
to w up a company
امورشرکتی را رسیدگی وانرامنحل کردن
to keep company
باهم امیزش کردن
to keep company
باهم بودن
to keep company with
همراه بودن با
Come along and keep me company.
بامن بیا تا تنها نباشم
in company
دسته جمعی
Company town
شهرک کارگران
to break company
جدایی کردن
to have a holding in a company
در شرکتی دارائی سهام داشتن
a stand-alone company
یک شرکت مستقل
directorate
[of a company]
هیئت نظاره
[اقتصاد]
[اصطلاح رسمی]
aircraft company
شرکت ساخت هواپیما
[اقتصاد]
stock company
شرکت سهامی
offshore company
شرکت صندوق پستی در خارج از کشور
[ برای سود در مالیات]
to overcapitalize a company
سرمایه شرکتی را بیش ازاندازه واقعی ان براورد کردن
to request the company of:
حضور کسی را خواستن
He is a new face in the company .
چهره تازه ای درشرکت است
trading company
شرکت تجارتی
trust company
شرکت امین یا امانت دار بانکی که امانات وسپرده هارا نیز نگهمیدارد
unlimited company
شرکت با مسئولیت نامحدود
directorate
[of a company]
هیئت مدیره
[اقتصاد]
[اصطلاح رسمی]
to keep a person company
پیش کسی بودن وبا او وقت گذراندن
subsidiary company
شرکت فرعی
supply company
شرکت تامین کننده
to join company with somebody
به کسی ملحق شدن
[همراه کسی شدن]
What's your insurance company?
شرکت بیمه شما کدام است؟
That evening we had company .
آن روز بعد از ظهر مهمان داشتیم
to shake up
[a company]
<idiom>
سازمان
[شرکتی را ]
اساسا تغییر دادن
He has no influence in this company .
دراین شرکت کاره ای نیست
we underwrite the company
ما تعهد میکنیم که کلیه موجودی شرکت رادرصورتیکه مردم نخرندخریداری کنیم
To lay the foundation of a company.
پایه واساس شرکتی راریختن
letter-box company
شرکتی
[درپناهگاه مالیاتی]
که تنها صندوق پستی دارد
Iran Carpet Company
شرکت سهامی فرش ایران
terminal service company
گروهان خدمات بارانداز یاسکوی نظامی
unlimited liability company
شرکت تضامنی
Our company is oprerating in several countries .
شرکت ما درچندین کشور عمل می کند
a company of good standing
شرکتی با اعتبار
Our company has some pecuniary difficulties .
شرکت ما گرفتاریهای مالی پیدا کرده است
The hell with the company (office).
گور بابای شرکت ( اداره )
We dont have qualified personnel in this company.
دراین شرکت آدم حسابی نداریم
He has a poor service record in this company.
دراین شرکت بی سابقه خوبی ندارد
We have no vacant position ( opening ) in this company .
دراین شرکت محل ( جا و سمت ) خالی نداریم
This company guarantees prompt delivery of goods.
این شرکت تحویل فوری کالاراتضمین می نماید
Saving your presence . present company excepted .
بلانسبت شما !
I have a position ( post ) of great responsibility in this company .
دراین شرکت شغل پرمسئولیتی دارم
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com