English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 158 (8 milliseconds)
English Persian
normal interval فاصله معمولی صف
normal interval از جلونظام
normal interval فرمان از جلو نظام
Other Matches
interval وقفه
interval توقف کوتاه بین دو عمل
interval فاصله [ریاضی]
interval بازه [ریاضی]
interval دوهای تمرینی ارام
interval فاصله اختلاف فاصله مدت زمان
interval مدت
interval فرجه
interval فاصله
interval ایست وقفه
interval فترت
interval خلال
interval فاصله تاکتیکی
interval فاصله زمانی
interval estimate براورد فاصلهای
lucid interval حالت افاقه
lucid interval دوران افاقه
lunitidal interval فاصله زمانی بین عبور ماه از نقطهای وایجادمد در ان نقطه
mode interval فاصله نما
work interval کار متناوب
keying interval فاصله زمانی بین دو انعکاس موج رادار
interval trailing تمرین استقامت و اماده سازی
interval timer زمان سنج فاصله
interval timer شیوهای که بوسیله ان زمان سپری شده میتواند توسط یک سیستم کامپیوتری بررسی شود
interval scale مقیاس فاصلهای
interval reinforcement تقویت فاصلهای
interval exercises تمرینهای متناوب
interval confidence فاصله اطمینان
interval confidence دامنه اطمینان
interval schedule برنامه فاصلهای
closed interval فاصله محدود [کراندار] [ریاضی]
work interval کار فاصلهای تمرین فاصلهای
vertical interval فاصله عمودی
vertical interval اختلاف ارتفاع
time interval زمان طی شده
time interval فاصله زمانی
surface interval فاصله بین غواصهای متوالی از سطح اب
return interval دوره بازگشت
retrace interval دوره بازگشت
reorder interval زمان بین دو سفارش
relief interval استراحت متناوب
recurrence interval دوره تناوب
recurrence interval زمان برگشت
preparatory interval دوره امادگی
predicting interval فاصله زمانی پیش بینی شده هدف سبقت پیش بینی شده هدف
open interval فاصله نا محدود [بی کران] [ریاضی]
class interval حدود طبقه
close interval فرمان " فاصله جمع " فرمان " جمع به جلو "
burst interval فاصله ترکش گلوله ها در یک رگبار
class interval دامنه طبقه
class interval فاصله طبقه
confidence interval فاصله اطمینان
confidence interval فاصله اعتماد
contour interval فاصله میزان منحنی
grid interval فواصل شبکه بندی نقشهای
contour interval فاصله خطوط واصل
grid interval فاصله خطوط شبکه
fiducial interval فاصله اطمینان
variable interval schedule برنامه فاصلهای متغیر
ideal irrigation interval فاصله مطلوب ابیاری
fixed interval schedule برنامه فاصلهای ثابت
normal عادی معمولی
normal قایم
normal عمود
normal قائم
normal متعارف بهنجار
normal محدوده مورد نظر برای نتیجه یا عدد
normal هر محدوده خارج آن خطا محسوب میشود
normal قالب استاندارد برای فضای ذخیره سازی داده
normal معمولا یا آنچه به ترتیب رخ دهد
normal روش ساخت اطلاعات در پایگاه داده برای جلوگیری از افزونگی و بهبود کارایی ذخیره
normal نرمال
normal عادی
normal بهنجار
normal معمولی
normal هنجار معمول
normal طبیعی
normal میانه متوسط
normal به هنجار
normal solution محلول نرمال
normal profit سود عادی
normal stress تنش نرمال
normal stress تنش شاغولی
normal state حالت نرمال
normal range محدوده عادی
normal salt نمک خنثی
normal school دانش سرا
normal school دارالمعلمین
normal slump درازمایش افت مخروطی بتن حالتی است که بتن پس ازنشست شکل مخروطی ناقص خود را حفظ کند
normal termination پایان عادی
normal vector بردار عمود
normal exit درروی عادی
Can't you just say hello like a normal person? نمیتونی مثل یک آدم معمولی سلام بدی؟
normal distribution توزیع گوسی [ریاضی]
normal distribution توزیع نرمال [ریاضی]
normal voltage ولتاژ عادی
normal vector بردار قائم
normal profit سود متعارف
normal distribution توزیع بهنجار
normal hydrocarbon هیدروکربن نرمال
normal good کالای عادی
normal good کالای معمولی
normal form صورت عادی
normal function تابع بهنجار
normal charge خرج معمولی توپ
normal form صورت هنجار
normal curve منحنی نرمال
normal force نیروی عمودی
normal force تلاش عمودی
normal fault گسل طبیعی
normal curve منحنی بهنجار
normal distribution توزیع نرمال
angle ti the normal زاویه نرمال
normal plane توزیع نرمال
normal band نوار متعارفی
normal plane صفحه قائم
normal opening گشایش نرمال یا فرانسوی
normal price قیمت متعارف
it is of a normal size دارای اندازه عادی یا معمولی است
normal price قیمت عادی قیمت معمولی
normal price قیمت عادی
normal permeability نفوذپذیری معمولی
Now I'm back to normal. حالا به حالت عادی برگشتم.
normal maintenance محافظت عادی
normal maintenance نگاهداری بهنجار
normal axis محور عمودی
normal acceleration شتاب عمودی
normal axis محور قائم
normal acceleration شتاب قائم
I'd like a shampoo for normal hair. من یک شامپو برای موهای معمولی میخواهم.
normal probability curve منحنی بهنجار احتمال
normal shock wave موج ضربهای عمود
normal bivariate distribution توزیع دو متغیری نرمال
normal boiling point نقطه جوش متعارفی
log normal distribution لگاریتم توزیع عادی
normal distribution curve منحنی توزیع بهنجار
normal glow discharge تخلیه تابناک متعارف
normal zeeman effect اثر بهنجار زیمان
normal water level تراز بهنجار اب
normal magnetization curve خم مغناطیس پذیری معمولی
normal temperature and pressure شرایط متعارفی
normal temperature and pressure شرایط متعارف فشار و دمای متعارف
normal temperature and pressure شرایط استاندارد
normal sulphation of battery سولفاتی شدن معمولی
normal pool level تراز بهنجار مخزن
normal freezing point نقطه انجماد متعارفی
normal zeeman splitting شکافتگی بهنجار زیمان
normal distribution curve منحنی توزیع نرمال
normal rate of return نرخ بازده متعارف
normal energy level تراز متعارفی
normal error curve منحنی خطای نرمال
in normal situations on public roads در ترافیک معمولی خیابان
yield point at normal temperature نقطه تسلیم در دمای بالا
machine wash in warm water at a normal setting شستشوباماشیندرآبگرم ونرمال
machine wash in hot water at a normal setting شستشوباماشیندرآبنرم وگرم
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com